نماینده خراسان رضوی بازهم بدون کسب امتیاز در هفته نهم لیگ فوتسال بانوان کشور حضور تیم ملی والیبال بانوان ایران در ۵ رویداد بین المللی ورود مؤثرتر نظام سلامت به مسائل تخصصی زنان با تصویب سند سلامت آن‌ها آشنایی با ۵ علت مهم درد شکم در زنان که باید جدی گرفته شوند لیپیدما، بیماری مزمنی که بیشتر زنان را تحت تاثیر قرار می‌دهد هشدار یک کارشناس درباره وجود فلزات سنگین در محصولات آرایشی غیرمجاز لزوم تجمیع ظرفیت‌ها برای توانمندسازی زنان کشور پایان نیم فصل نخست رقابت‌های لیگ برتر والیبال بانوان| تیم‌های آرکا و سایپا در گروه‌های اول و دوم صدرنشین شدند کتاب «شهناز خانم»، روایت حضور زنان در مقاومت خرمشهر خانواده، محور اصلی الگوی سوم زن مسلمان ماجرای بازیگر شدن مرحوم شیرین یزدان‌بخش چه بود؟ حاشیه سازی عجیب تیم فوتسال بانوان خراسان رضوی در لیگ برتر سن ازدواج زنان، یکی از متغیر‌های مؤثر بر فرزندآوری ابتلا به پوکی استخوان، تهدیدی برای یک‌سوم زنان کشور سهم پایین زنان کشور در اهدای خون
سرخط خبرها
تجربه زیارت در رواق ویژه بانوان | آقا قربان آرامش خانه‌ات بشوم

تجربه زیارت در رواق ویژه بانوان | آقا قربان آرامش خانه‌ات بشوم

  • کد خبر: ۱۹۷۴۴۴
  • ۰۸ آذر ۱۴۰۲ - ۱۶:۱۹
خسته‌ام، رواق بانوان تجربه‌ای تازه است. می‌گردم یک گوشه دنج بیابم. شاید خواستم بلند بلند با آقا صحبت کنم، کسی نشنود. باید این رازها بین خودمان بماند.

به گزارش شهرآرانیوز، با لهجه اصفهانی می‌گفت:« من تلیفنوو می‌گیرم سمت امام رضا شوما صحبت کن»، روی برمی‌گردانم به همان سمت که تلفن را گرفته و همزمان با اویی که پشت خط بود، امام رضا را صدا می‌زنم، شاید فرکانس صدایم با صدای او درهم بپیچد و آقا، به حرمت زائر دورش، حرف‌های من را هم بشنود.

مثل همیشه نگاهم دنبال قصه‌ها می چرخد؛ پیرمردی آن طرف‌تر، روی ویلچر نشسته بود. در صف نماز، نوه‌اش با احترام جابجایش می‌کرد، دو مرد حاجی نزدیک شدند، انگار یکی از صحابه پیامبر را دیده باشند، مشتاق صورت پیرمرد را بوسیدند و به پسر گفتند « قدر این مرد بزرگ را بدانید» از ذهنم گذشت « آقا نمازگزاران حرمت، بزرگ‌مردند، اما من نمی‌شناسمشان» حالا که در صف بزرگان نشسته‌ام منِ کوچک را هم در کنار اینها ببین.

نماز که شروع شد، نم نم باران هم زد، چه نماز لطیفی شد، چه آرامش محضی، همان که مدت‌هاست در تلاطم روزهای زندگی‌ام گمش کرده‌ام.

باران می‌بارد، نسیم می‌وزد، زائران به سمت رواق‌ها می‌روند، امروز نیامده‌ام برای عکس و خبر، امروز آمده‌ام فقط یک زائر باشم و بنشینم یکی یکی قصه‌هایم را برایش بگویم و بعد تصدقش بروم که «ای صفای قلب زارم، هرچه دارم از تو دارم...»

خسته‌ام، رواق بانوان تجربه‌ای تازه است. می‌گردم یک گوشه دنج بیابم. شاید خواستم بلند بلند با آقا صحبت کنم، کسی نشنود. باید این رازها بین خودمان بماند.

حالا آرام گرفته‌ام، انگار که در آغوش مادر باشم یا دست پدرم روی صورتم باشد « آقا قربان آرامش خانه‌ات بشوم»، کاش زودتر آمده بودم.

می‌شنود و برایش اگر قصه هزار و یکشب تنهایی‌هایم را بگویم خسته نمی‌شود، وسط حرف‌هایم، گاهی اشک‌هایم را پاک می‌کنم و لحظه لحظه از تلاطم قلبم کم می‌شود و حالا با تکیه به دیوار حرمش، شده‌ام همان دختر آرام خانه پدری و همان مادر قوی.

ساعت از ۸ شب گذشته، خادمی با چوب پر سبزش بالای سرم سبز می‌شود. صدایش آهسته و محترمانه است «خانومم خستگی گرفتی، بشین»، چشم در چشم که می‌شویم، چشم‌هایش درشت‌تر می شود و با سرعت و ذوق بیشتری کلمات را از دهانش خارج می‌کند «تو اینجا چکار می‌کنی»؛ ببین برکت حرمت را «آقا»، دوست قدیمی‌ام را هم پیدا کردم، گپ می‌زنیم و بسته نباتی به تبرک هدیه می‌گیرم.

صدای پیامک مهدیه روی گوشی مرا به خود می‌آورد «مامان دیر شد، اتوبوسا تموم شد، چجوری از حرم میای خونه؟»

دلم به خداحافظی راضی نیست، دستم را گره می‌زنم به پنجره، بعد می‌ایستم روبروی پنجره فولاد و حالا که زیر سایه ایوان طلایی‌ام دلم نمی‌خواهد بروم؛ هفت بار در میانه راه به سمت گنبد طلایی‌اش برمی‌گردم و تصدقش می‌روم که شفاخانه دل‌های خسته است.

زیر لب رضایتمند می‌گویم، آقا چه مهمانی خوبی بود، عجب پاتوق دنجی داری برای جمع‌های خودمانی و برای دوستانم عکس‌هایی از حرم استوری می‌کنم با چاشنی شعر « جایی اگر نبود خدا را صدا کنید، باب الجواد(ع) و سایه ایوان طلا که هست»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.