به گزارش شهرآرانیوز، در ۱۷ دی ماه ۱۳۱۴ رضاخان در دانش سرای مامایی برای اولین بار به همراه دختر و همسرش که بیحجاب بودند وارد شد و رسماً فرمان ممنوعیت حجاب را برای زنان اعلام کرد.
رضا خان از این قانون به عنوان «اعطای آزادی به بانوان» یاد کرد و اقدام به ممنوعیت حجاب را گشودن «فصل جدیدی در زندگی زن ایرانی» اعلام کرد و از آن پس ماموران شهربانی و پاسبانها با خشونت چادر از سر زنان و دختران میکشیدند. این موضوع باعث شد بسیاری از زنان و دختران خانه نشین شوند و برای انجام امور ضروریشان بیرون نروند و یا شبانه و از کوچههای فرعی و به دور از چشم ماموران بیرون بروند.
اما همین زنانی که چندین سال خانهنشین شدند و بخاطر کشف حجاب نشدن توسط مامورین شاه از خانه بیرون نمیرفتند؛ توانستند نسلی را تربیت کنند که چندین دهه بعد، در زندانهای مخوف ساواک حجابشان را به هرشکلی حفظ کنند ومهمترین مسئلهی آنها حفظ آن باشد.
در زندانهای کمیته مشترک و ساواک حجاب ممنوع بود و شکنجهگران ساواک برای تضعیف روحیه زندانیان حجاب آنها را از سرشان برمیداشتند. زندانیان در خاطراتشان تعریف میکنند که یکی از شکنجهها این بود که شکنجهگران موی زنان را میگرفتند و آنها را دور اطاق میچرخاندند؛ ولی این بانوان در این شرایط سخت زندانها به شیوههای مختلفی حجاب خود را حفظ میکردند و با حداقل وسایلی که داشتند مثل پیراهن یا پتو موهای خود را میپوشاندند.
«حجاب پتویی» او را با این واژهها خطاب میکردند و به او متلک میانداختند و میگفتند: «کجاست آن خمینی که بیاید و شما را با پتوی روی سرتان نجات دهد.»
اینها در خاطرات مرضیه دباغ است. مرضیه حدیدچی که به او طاهره دباغ هم میگفتند، متولد ۱۳۱۸ بود و از جمله زنان مبارز انقلاب اسلامى ایران است که فعالیتهای سیاسى خود را از سال ۴۶ آغاز کرد. وی در طول مبارزاتش، چندین بار به همراه دخترش توسط ساواک دستگیر شد و تحت شکنجههای سخت آنها قرار گرفت، اما در همان شرایط سخت زندان حفظ حجاب برای او بسیار مهم بود.
او در بخشی از خاطراتش بیان کرده است: «مأموران به بهانه جلوگیری از خودکشی و حلق آویز شدن، چادرهای ما را گرفتند. برایم خیلی روشن بود که انگیزه و هدف واقعی آنها از این کار، دریدن حجاب که نماد زن مؤمن و مسلمان است و شکستن روحیه ما بود. از این رو ما نیز از پتوهای سربازی که در اختیارمان بود برای پوشش و به جای چادر استفاده میکردیم. عمل ما در آن تابستان گرم برای مأموران خیلی تعجبآور بود، آنها به استهزاء و مسخره من و دخترم را «مادر پتویی، دختر پتویی» صدا میکردند.»
در بخش دیگری از خاطرات او آمده است: «آن شب دهشتناک به سختی گذشت. صبح هر دوی ما را برای بازجویی و شکنجه بردند. چون پتو به سر داشتیم، خندههای تمسخرآمیز و متلکها شروع شد: حجاب پتویی، مادر پتویی، دختر پتویی، پتو پتویی. خلاصه ما را حسابی دست انداخته و مسخره کردند. در آن وضع، چون عروسکهای خیمه شب بازی برایشان بودیم.»
رضوانه دباغ دختر طاهره حدیدچی که در ۱۴ سالگی توسط ساواک دستگیر شد. او در زندان در کنار مادرش بود و ساواک برای تضعیف روحیهی و اعتراف گرفتن از آنها، این مادر و دختر را جلوی چشم یکدیگر شکنجه میداد.
رضوانه دباغ در خاطراتش درباره نحوه دستگیریش توسط ساواک میگوید: «آن زمان فرمایشات حضرت امام (ره) که از رادیو عراق پخش میشد را یادداشت میکردم. چون دستگاه کپی نداشتیم با استفاده از کاربن، آنها را تکثیر میکردم و صبح زودتر از بقیه بچهها به مدرسه میرفتم و آنها را در جامیزی بچههای کلاس خودمان میگذاشتم. قاعدتاً کسی هم متوجه نمیشد کار چه کسی است. اصل فرمایشات را هم در کلاسوری در خانه نگهداری میکردم تا این که ساواک به منزل ما ریخت. وقتی منزل را زیر و رو کردند مطالب را پیدا کردند. پس از تطبیق نمونه خط با نوشتههای روی اعلامیهها، فهمیدند کار من بوده است و مرا به زندان بردند.»
او درباره رعایت پوشش در زندانهای ساواک میگوید: «زمانی که من را به زندان کمیته مشترک یا همین موزه عبرت امروزی آوردند، مسئلهای که برای ما زجرآور بود نوع پوششی بود که داشتیم. زمانی که قرار شد من را بازداشت کنند، دو الی سه تا از پیراهنهای پدرم را پوشیدم. آن زمان مثل امروز لباسی همچون مانتو مرسوم نبود. از طرفی هم میدانستم نمیگذارند چادر بر سر داشته باشیم. با خودم گفتم اگر یکی از پیراهنها را هم بگیرند و یا اینکه پاره شود، باز هم پیراهن دیگری بر تن دارم که به وسیله آن حفظ حجاب کنم؛ ولی متأسفانه این دژخیمان ضداسلام، هویت، انسانیت و عفاف ما را نشانه گرفته بودند که حجابهای زنان را میدریدند. اصلا حضور ذهن ندارم که گذاشتند ما پوشش سرمان را داشته باشیم یا نه، ولی من و مادر از پتوهای سربازی به عنوان پوشش استفاده میکردیم. آنها هم ما را مسخره میکردند.»
سوسن حداد عادل در سال ۱۳۵۲ دستگیر شد. او در مدرسه رفاه مشغول به تحصیل بود که به علت برخی فعالیتهای سیاسی دستگیر شد و تحت شکنجههای ساواک قرار گرفت. حداد عادل در زندان به همراه مرضیه و راضیه دباغ بوده است.
او در خاطراتش درباره حجابش در زندان گفت: «چند روز بعد از دستگیریام، نگهبان به سلول من آمد و گفت: ملاقاتی داری، ولی به شرطی میبرمت که این را از روی سرت برداری. منظور نگهبان لباس زندانی بود که به علت بزرگی، برای پوشاندن سرم آن را انداختم روی موهایم و دکمه اولش را زیر چانهام میبستم. در آن حالت بلوز زندان مدل یک مانتوی گشادی میشد که به تن داشتم. در هر حال در جواب گفتم: من اصلاً ملاقاتی نمیخواهم و در همان موقع در سلول را بستم و داخل نشستم.»
او ادامه داد: «نگهبان که مأمور بردن من بود، دوباره در سلول را کوبید و گفت: نمیگویم که حالا این را از سرت بردار،، ولی لااقل این دکمهاش را باز کن، خیلی بد فرم است. من هم با سماجت گفتم: اگر من را با همین شکل و شمایل میبری، به ملاقات میروم و اگر نه، من اصلاً ملاقات نمیخواهم، کسی از شما نخواست به من ملاقاتی بدهید. بالاخره مأمور مجبور شد مرا دستبند بزند و ببرد.»
حداد عادل درباره تایید شدن حجابش در زندان توسط آیت الله ربانی بیان کرد: «در دالان و راهروی زندان که میرفتیم، روی نیمکت لحظهای نشستم و در همان حال پیرمردی را دیدم که آن شب شکنجه میشد. او منتظر بازجویی بود، در حالی که روی نیمکت روبهرو نشسته بود. ایشان وقتی نگاهش به من افتاد، با تکان دادن سر مرا تحسین کرد و در واقع میخواست بگوید که آفرین بر تو که حجابت را حفظ کردی. بعدها متوجه شدم که ایشان آیتالله ربانی شیرازی بود.»
اینها بخشی از مجاهدتهای زنان در زندانهای ساواک و تلاش آنها برای حفظ حجابشان در شرایطی که ساواک حداقل لباسها را به آنها میداد و اجازه پوشاندن سر خود را نداشتند و حجاب آنها را مسخره میکرد؛ است، اما این زنان شجاع با تمام توان خود تلاش کردند تا وجه و تصویر زن مومن و مسلمان ایرانی را حفظ کنند تا جایی که امام خمینی (ره) در بیانات خود میفرمایند: «مـا مـرهـون زحمـات شمـا خـانمها هستیـــم.»
همچنین رهبر معظم انقلاب اسلامی معتقدند در حوزه زنان باید الگوهای بزرگ و برجسته کشور را معرفی کنیم که غرب نتواند زن ایرانی را تضعیف کند و اسلامیت و ایرانیت او را مانع رشدش بداند.
منبع: فارس