درباره زنانی که نامشان در تاریخ جامعه پزشکی ماندگار است پیروزی تیم هندبال جوانان دختر برابر قزاقستان در مرحله مقدماتی هجدهمین دوره مسابقات هندبال قهرمانی آسیا تکریم جایگاه زن در خانواده در برنامه «از مامان بگو» اسکان بیش از ۲۸ هزار نفر شب در طرح خانه‌های رضوی تجرد قطعی ۱۴ درصد از زنان بالای ۴۵ سال در کشور سبک مقتدرانه، مناسب‌ترین سبک فرزندپروری برای کنترل بددهنی کودک فعالیت موکبی در عرصه میدان شهدا ویژه دختران علاقه‌مند به سوغات رضوی نازایی، یکی از چالش‌های کلیدی در افزایش نرخ باروری پایان دور نهم سی‌وپنجمین دوره مسابقات قهرمانی شطرنج زنان کشور شیر مادر، ماده‌ای اثرگذار در محافظت از بدن و مغز نوزاد نگاهی به جایگاه خانواده در آثار فرشچیان دستور پخت برشتوک مکعبی شکلاتی در خانه + فیلم دهه آخر صفر ۱۴۰۴ در مشهد: فعالیت مستمر موکب‌های ویژه بانوان در ورودی‌های شهر تحت تاثیر قرار گرفتن سلامت روانی زوجین در طلاق صوری تک فرزندی، پدیده‌ای رو به رشد در جهان ایجاد چالش‌هایی برای زنان سرپرست خانوار با تغییر ساختار خانواده گفت‌و‌گو با تیام عباس‌نژاد، پدیده ۱۸ ساله و اولین ملی‌پوش تاریخ شمشیربازی بانوان مشهد| دختری با شمشیر پولادین بررسی عملکرد خوب تیم ملی فوتسال بانوان ایران در دیدار با ژاپن توسط فدراسیون جهانی فوتبال
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.