ضرورت مستندسازی و معرفی دستاورد‌های زنان اقوام و مذاهب اجرای ازدواج آسان با در اختیار قرار مسکن استیجاری و سالن‌های عروسی رایگان به جوانان توسعه پوشاک ایرانی اسلامی در کشور از طریق سرمایه گذاری بانوان در صندوق‌های پروژه‌ای بسیج زنان تمجید از عملکرد تیم ملی فوتسال زنان کشور در جام ملت‌های آسیا از سوی فیفا مردانی که نتوانند مهریه پرداخت کنند، زندانی نمی‌شوند، اما مشمول پابند الکترونیک می‌شوند بررسی جایگاه زن در جهاد اجتماعی امضای تفاهم‌نامه میان ایران و اندونزی با محوریت توانمندسازی زنان سرپرست خانوار تیم خراسان رضوی قهرمان مسابقات کبدی دختران کشور شد کاهش خطر ابتلا به پوکی استخوان در زنان با مصرف روزانه مویز جزئیاتی از ابعاد حقوقی و اجتماعی قانون جدید مهریه افتتاح خانه عقد «نجمه‌خاتون» با هدف ترویج ازدواج آسان در خراسان جنوبی دعوت از ۲ دختر ورزشکار مشهدی به مسابقات انتخابی تیم ملی شمشیربازی اپه بانوان بررسی کارآمدترین روش‌های پیشگیری از طلاق عاطفی برگزاری رقابت‌های المپیاد ورزشی ویژه بانوان اهمیت بالای صعود تیم ملی فوتسال ایران به جام جهانی برگزاری هشتمین کنگره بین‌المللی اندیشه‌های قرآنی رهبر معظم انقلاب در قم کسب مقام سوم جام ملت‌های زنان آسیا توسط تیم ملی فوتسال زنان ایران آمادگی برای ایجاد شبکه سلامت زنان با محوریت هوش مصنوعی اردوی تیم ملی بانوان در مرکز جهانی تکواندو برای یونیورسیاد آغاز شد
سرخط خبرها
روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

روایت زیارت | من دلم برای امام رضا تنگ شده

  • کد خبر: ۲۲۳۰۸۰
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۵۸
فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد...
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، همه چیز از آنجایی شروع شد که مامان فاطمه به شوهرش گفته بود عید که شد به خاطر تولد پسرمان و تعطیلات نوروزی چند روزی مرخصی بگیریم و بیاییم مشهد، اما مدیر همسرش اجازه نداد و گفته بود هفت روز اول سال خیلی سرشان شلوغ است و باید بمانی و ماندنشان در شیراز تا عید فطر هم طول کشید. علی اکبر هر از گاهی سراغ قولی که مامان فاطمه و بابا بهش دادند را می‌گیرد.

فاطمه دل توی دلش نیست که به قولی که به بچه‌هایش داده عمل کند. همانطور که استکان‌ها را توی سینی می‌گذارد تقویم را نگاهی می‌کند تا از دو روز مرخصی عید فطر بهترین استفاده را ببرد و به قولش هم عمل کرده باشد. با سینی چای به سمت‌هال می‌رود. بابا کنار علی اکبر و فاطمه زهرای ۵ ساله نشسته است. فاطمه حسنی هم کمی‌دورتر دارد با عروسک‌هایش بازی می‌کند.

سینی را روی میز می‌گذارد و بی مقدمه می‌گوید: می‌گم! تا قم که راهی نیست، اونجا هم گمونم شهر آبی مثل موج‌های آبی مشهد داره و میشه بچه‌ها رو برد اونجا.

همسرش نگاهی به فاطمه می‌کند و جواب می‌دهد: بذار یه نگاهی بندازم! گوشی‌اش را ورانداز می‌کند و لبخندی به گوشه لبش می‌نشیند. «بعلللله! قم هم یه سرزمین موج‌های آبی داره.»

علی اکبر که هشت سال بیشتر ندارد می‌پرد وسط حرفشان. «مامان! مگه من واسه موج‌های آبی انقده اصرار می‌کنم بریم مشهد؛ من دلم واسه خود امام رضا تنگ شده.»

مامان فاطمه از جمله پسرش قند توی دلش آب می‌شود و توی دلش خدا را شکر می‌کند. لبخند روی لب هر سه نفر می‌نشیند. بیمارستان با ۱۰ روز مرخصی فاطمه موافقت می‌کند. بابا هم که کارش سبک‌تر شده مرخصی می‌گیرد و ۵ نفری راهی مشهد می‌شوند.

پ.نوشت: عکس تزئینی است

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.