به گزارش شهرآرانیوز، همه ۵۰ زوج جوان بوشهری که آمدهاند تا ماهشان را با سفر به مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) عسل کنند یک جا توی رواق دارالهدایه حرم امام رضا(ع) نشستهاند و دارند به صحبتهای حجتالاسلاموالمسلمین محمدتقی حسینزاده گوش میدهند.
قبل از اینکه به این محفل شیرین پا بگذارم میدانستم قرار است با چهرههایی خاص روبهرو شوم. خاص از این جهت که بوشهر و آبوهوا و اقلیمش، اقلیم جنوب است و حتی با خوزستان و بندرعباس هم متفاوت است. همین موضوع روی چهره و پوست صورت هم اثرگذار است.
بعضیهایشان همانطورکه خیلی از مردم و ما تصور داریم سبزه بودند و برخی سفیدپوست، اما همهشان زیبارو و خوشمشرب و خوشبرخورد بودند و من این خونگرمی مردم جنوب را بارها و بارها در سفرها و معاشرتهایی که به این خطه داشتم، شاهد بودم.
همهشان چادر سفید گلدار و بعضی هم توری سر کردهاند. آقادامادها جلو نشستهاند و عروسخانمها هم پشتسرشان. گاه گاهی بین صحبتهای سخنران از خنده ریسه میروند؛ حجتالاسلام حسینزاده دارد از روابط زن و شوهر میگوید که چطور برای هم تکراری نشوند. چطور کنار هم خوب و خوش باشند. چطور با هم زندگی کنند و از بودن کنار هم لذت ببرند.
او تمامی نکاتش را از قرآن برداشت کرده و یکی یکی، آنها را با زبان ساده و شیرین و طنزگونه خودش بیان میکند. در جایی میپرسد «آقا! فکر میکنی خانمت با چه چیزی خوشحال میشود؟»
یکی میگوید با گفتن دوستت دارم، دیگری جواب میدهد با خریدن طلا و بعد خنده ریزی میکند و در خودش جمع میشود. این طرف هم عروسخانمها حواسشان به جواب همسرانشان است. جوابها انگار برای خانمها مجهول است و معنایی ندارد.
حاجآقا خودش جواب میدهد: «خانمها ابراز علاقه را دوست دارند. محبتکردن مردشان را دوست دارند و با این کار زنده میشوند. ولی آقاداماد! حواست باشد هر روز جمله تکراری دوستت دارم را به او تحویل ندهی که بعد از سه روز برایش عادی میشود. باید این ابراز محبت خلاقانه باشد، هنری باشد. گاهی برایش با شعر ابراز علاقه کن، گاهی یک جمله جدید از خودت بگو. حتی اگر هیچ جملهای به ذهنت نرسید وقتی به او رسیدی فقط نگاهش کن و به او زل بزن، بعد خانم میپرسد، چرا ماتت برده؟ تو جواب بده آخه انقدر تو خوبی که محو تماشایت شده ام و زبانم بند آمده.»
حجتالاسلام حسینزاده این حرفها را میگفت و عروس و دامادها هم میخندیدند و هم محو صحبتها و راهکارها شده اند.
من هم گاهی صحبتهای سخنران را تایید میکنم و سر میچرخانم به جمعیت زیبارو تا ببینم نظرشان چیست. سارا که کنارم نشسته، چهره آرامی دارد و به دیوار یکی از ستونها که بین رواق دارالهدایه قرار دارد تکیه زده است. کمی شیطنتم گل کرده و تلاش میکنم بگوید «آره واقعاً کجا شوهر من این کارها را میکنه» ولی او آرامتر از اینهاست و با اینکه سه سال از ازدوجشان گذشته است و تازه به خانه مشترک پا گذاشته است دائم شوهرش را تایید میکند.
بعد که برنامه فرهنگی تبلیغی حرم که به درخواست اداره کل ورزش و جوانان استان بوشهر برای نوعروس و دامادها برگزار کرده، تمام میشود و عکس یادگاری شان را میگیرند تازه ماموریت من شروع میشود.
میروم بین جمعیت تا با آنها گپ و گفتی کوتاه داشته باشم. ماجرا از آنچه که تصور میکردم فراتر میرود و این زوجهای شیرین بوشهری استقبال گرمی از حضور یک خبرنگار میکنند و با من به راحتی هم کلام میشوند.
نگین ۲۴ ساله، یکی از این زوجهای خوشبخت است که اسفند سال گذشته با همسرش زیر سقف مشترک رفتهاند و حالا یک ماهه باردار است. سرش را آرام به من نزدیک میکند و میگوید: توی این سفر فقط سلامتی و صلاح بچهای که در راه داریم را آرزو کردم. شما هم که اینجایید برای ما دعا کنید. لبخندی از سر ذوق به او هدیه میکنم و میگویم به امید خدا، بیمه امام رضا (ع) باشد و در همین مسیر هم باقی بماند.
علیرضا و سیده فاطمه هم از دیگر زوجهای جوان این گروه هستند. هر دو متولد دهه هفتاد هستند و زیارت اولیاند، هم فردی و هم مشترک.
مسعود هم ۲۲ ساله است و به همراه همسرش زینب خانم ۲۱ ساله کنارمان ایستادهاند. این دو نفر دهه هشتادیاند. از اینکه با سن کم ازدواج کردند و رفتهاند سر خانه و زندگیشان تعجب میکنم. میگویم خیلی جرات دارید که با وضعیت و شرایط اقتصادی امروز، هم ازدواج کردید و هم زندگی مشترکتان را شروع کردید.
مسعود در جواب میگوید: «من از وقتی ازدواج کردم، کار و بارم رونق گرفته است و امسال توانستم خانه هم بخرم.» علیرضا هم که اهل بندر گناوه است وسط بحثمان میآید و ادامه میدهد: «توی شهر ما پسر و دخترها زود ازدواج میکنند و اینکه بخواهند مجرد بمانند را بد میدانند.» میگویم: اتفاقا خیلی خوب است و ازدواج خوب و درست اگر در سنین شما باشد اتفاق مبارکی است. برایشان آرزوی خوشبختی میکنم و با آنها خداحافظی میکنم. اما هنوز قصه این زوجها ادامه دارد.
خانم آبزن که مسئول اردویی این جمع است و سمتش در بوشهر کارشناس اداره کل ورزش و جوانان استانش است درباره این جمع میگوید: ما حدود ۵۰ زوج جوان بوشهری را برای چهار روز به مشهد دعوت کردیم. این افراد از ارگانهای مختلف مانند بهزیستی، کمیته امداد و دانشگاه و ... به اداره ورزش و جوانان معرفی شدند و در قالب طرح «وصال شیرین» به مشهد آمدند. برخی از این زوجها سال گذشته هم با ما بودند و امسال هم که قرعه به نامشان افتاده و زیارت حرم علی بن موسی الرضا (ع) نصیبشان شده، با بچه به این سفر مشرف شدند.
او وقتی گفتگوهای من با زوجها را میبیند میگوید: ما یک زوج خاص هم در گروه داریم میخواهید آنها را به شما معرفی کنم. با اشتیاق، سرم را به نشانه تایید تکان می دهم و می گویم بله، حتما.
دو نفر کنارش ایستادهاند و حرفی نمیزنند. میپرسد اگر گفتی ویژگی این دو نفر چیست؟ هیچ جوابی به ذهنم نمیآید که خودش ادامه میدهد: «این دو نفر، هر دو ناشنوا هستند. منتها عروس با حلزون میتواند کمی صحبت کند ولی میزان ناشنوایی همسرش زیاد است.»
کوثر ۲۸ ساله که چهره سبزه و نمکین و البته دلنشینی دارد درباره این ازدواج میگوید: من اصلا قصد ازدواج نداشتم و هر خواستگاری که میآمد رد میکردم. اما آقا مجید با بقیه فرق داشت. وقتی دیدم اصرار به ازدواج دارد و از طرفی همه خانواده بعد از اینکه درباره اش از دوست و آشنا پرس و جو کردند، اخلاق و رفتارش را تایید کردند. من هم دلم آرام گرفت و بالاخره به او جواب بله دادم.
کوثر مترجم مجیدآقای ۴۲ ساله که ناشنوای کامل است میشود. مجید از ابراز علاقه اش به همسرش میگوید و اینکه یکدیگر را دوست دارند. از اینکه در کنار هم قرار دارند خوشحالند و حال خوبی را تجربه میکنند.
همانطور که آنها دارند از ابراز علاقه خودشان به یکدیگر میگویند با خودم فکر میکنم کاش زوجهای دیگر هم که میتوانند حرف بزنند و از نعمت حرف زدن برخوردارند همینقدر عاشقانه به یکدیگر محبت کنند و قدر یکدیگر را بدانند.