در زندگی شرایطی وجود دارد که نمیشود در آن روزها و موقعیتها همه کارها را درست بر اساس قوانین تعیین شده و ضوابط خشک سازمانی و اداری پیش برد. همه ما میدانیم شیوه درست زندگی یک کارمند این است که صبح زود سرحال و چالاک از خواب برخیزد، صبحانه بخورد، لباس مرتب بپوشد و به موقع به محل کار برسد و در محیط کار هم بر اساس ضوابط سازمانی، باانگیزه، کارآمدی بالا و روحیه مثبت وظایفش را انجام دهد یا همه ما میدانیم پدر یک خانواده باید فردی باشد متعهد به کسب درآمد، مسئولیت پذیر نسبت به تربیت فرزندان، دل سوز، خوش خلق و دارای خیلی از وظایف و صفات کارآمد دیگر، ولی ما آدمها فقط یک ربات آهنیِ برنامه نویسی شده نیستیم که طبق یک برنامه از پیش تعیین شده، درست و بی خطا پیش برویم. از طرفی زندگی انسانی آن قدر خشک و خالی از احساس نیست که آدمها شبیه محصولات یک کارخانه به نوبت روی نوار نقاله حرکت کنند.
روزهایی در زندگی هر فردی پیش میآید که دست و دلش به کار نرود، میلش به غذا نکشد، گریه و بی قراری امانش را بگیرد یا هر کار دیگری که در شرایط طبیعی، خنده دار و نامتعارف باشد. در چنین وقتهایی است که ما انسانها دوست داریم دیگران ما را درک کنند و پا روی هر قانون نوشته شده یا صف و نوبتی بگذارند و جایشان را با ما عوض کنند. در واقع ما انسانها دوست داریم درک کردن را از سمت دیگران ببینیم و همیشه هم تکالیف زندگی مان به نوبت نباشد. موضوعی که در ادامه بیشتر توضیحش داده ایم.
مهمترین اثری که مسئولیت پذیری بچهها درخانه دارد، این است که آنها را برای آینده به ویژه زندگی اجتماعی آماده میکند. بد نیست درکنار این مسئولیت دادنها ازخودگذشتگی و درک حال و شرایط دیگران در موقعیتهای خاص را هم به آنها یاد بدهیم. تصور کنید به هر دو فرزندتان مسئولیتهایی را سپرده اید و یکی از آنها به خاطر داشتن امتحان نمیتواند آن کار را امروز انجام بدهد.
در این شرایط فرزند دیگرتان باید به این حد از درک رسیده باشد که مسئولیت او را در آن روز برعهده بگیرد تا او گرفتاری اش برطرف شود. فراموش نکنیم آموزش این رفتارها به بچهها نیازمند الگو بودن خودمان برای آن هاست، یعنی پیش از انتظار داشتن از بچهها برای درک خواهر یا برادرشان، باید این رفتار را آنها از خود ما دیده تا یاد گرفته باشند.
در محل کار، هر کارمندی به طور معمول وظیفه و مسئولیت مشخصی دارد که باید نسبت به آن متعهد باشد، ولی گاهی پیش میآید فرد به دلیل مشکلات خانوادگی، شخصی، مالی، روحی و ... دست و دلش به کار نرود و نیاز به توجه داشته باشد، موضوعی که ممکن است به زبان بیاورد یا نیاورد و اطرافیان از حال و روزش آن را دریابند.
در چنین شرایطی فرد نیاز به پشتیبانی دارد و ما میتوانیم به عنوان همکاری دل سوز و همراه او را درک کنیم. با اینکه رویکرد سازمانی و منطقی این طور است که هر کارمندی باید پایبند به انجام وظایفش باشد، ولی میتوانیم خودمان را جای او بگذاریم و نوبتمان را جابه جا کنیم.
فرض کنید همکارمان باید گزارش مکتوبی از پیشرفت یک پروژه تهیه کند و آن را به دست مدیر مربوط برساند، ولی تمرکز کافی برای انجام این کار را ندارد. در چنین شرایطی میتوانیم با پذیرفتن کامل یا همکاری کردن برای تسریع بخشیدن در کار، یاری اش کنیم و این گونه نوبت کاری مان را با او جابه جا کنیم. در بسیاری از مشاغل که پُستهای شیفتی وجود دارد جابه جایی ساعتهای کاری هم ممکن است.
عهده دار شدن نوبت کاری همکارمان در برخی موقعیتها به معنای درک شرایطش است تا کمک کنیم بتواند بدون تنش خودش را جمع و جور کند و به ادامه کار بپردازد. البته گاهی فقط درک کردن دیگران و بیان اینکه قادرم کمکت کنم، حال افراد را بهتر میکند و اصلا نیازی به جابه جایی وظایف هم نیست.
آپارتمان نشینی از آن دست مسائلی است که با همه قوانین و ضوابطی که برای آن وضع شده است، بازهم در آن گاهی به مشکلاتی برمی خوریم که بدون گذشت و درک شرایط همسایگان ممکن نیست به راحتی از آنها عبور کنیم. تصور کنید بنا بر یک تقسیم کار از پیش تعیین شده قرار است هرماه یکی از همسایهها عهده دار نظافت پلهها و حیاط خانه باشد. طبیعی است که گاهی یکی از همسایهها این موضوع را فراموش کند یا به خاطر داشتن شرایطی خاص مانند بیماری فرزندش به این وظیفه رسیدگی نکند.
در این شرایط اگر ما با درک موقعیت همسایه گرفتارمان و بدون اینکه درباره این موضوع با او صحبت کنیم، وظیفه او را برعهده بگیریم یا اینکه نوبتمان را با او جابه جا کنیم تا او کمتر دغدغه مسائل کم اهمیتی مانند این موضوع را داشته باشد، هم کار برزمین مانده انجام میشود و هم ما لطفی در حق همسایه گرفتارمان کرده ایم. فراموش نکنیم که این رفتار مثبت رفته رفته روی افرادِ بی مسئولیت هم اثر مثبت آموزشی میگذارد.
درست است هرکسی درخانه وظایف و مسئولیتهای ویژه برعهده دارد، مانند اینکه به طور معمول وظیفه آشپزی درخانه برعهده خانمها و خریدهای خانه برعهده آقایان است. ولی بد نیست هرازگاهی برای بهتر شدن رابطه یا نشان دادن قدردانی مان از دیگری این وظایف را ما برعهده بگیریم. برای نمونه اگر زن و شوهری هردو شاغل هستند و یک روز مرد زودتر از زن به خانه برمی گردد و غذا آماده نیست، دست به کار شود و ناهار یا شام آن روز را درست کند یا برعکس اگر کاری از وظایف مرد عقب افتاده و زن میتواند آن را انجام دهد، بدون منت گذاشتن آن کار را به سرانجام برساند.
روابط خانوادگی به ویژه والد و فرزندی باید به گونهای باشد که خیلی وقتها بدون درخواست متوجه نیاز هم شویم. به عبارت سادهتر در این گونه روابط نباید انتظار داشت که پدر یا مادر حتما از بچهها درخواستی داشته باشند تا آن را انجام بدهند، بنابراین باید یادبگیریم که خیلی وقتها بدون اینکه پدر یا مادر از ما درخواستی داشته باشند، فقط با درک خستگی هایشان نیازهای آنها را برآورده کنیم، مانند اینکه پیش فرض میدانیم پدرمان هرروز برای خانه نان تازه تهیه میکند، حالا چه اشکالی دارد که بعضی روزها این وظیفه را ما برعهده بگیریم تا او صبحها قدری بیشتر استراحت کند یا میدانیم که مادرمان هرروز خواهر یا برادر کوچک ترمان را به مدرسه میبرد، برای رعایت حالش، ما بعضی روزها پیشنهاد انجام این کار را به او بدهیم تا فرصت بیشتری برای رسیدگی به دیگر وظایفش داشته باشد.
برای خیلی از کاسبان و کارمندان پیش آمده است که ضامن دریافت وام اعضای خانواده یا دوستان و آشنایان شده اند. به استثنای آن دسته از افرادی که متعهد به پرداخت قسط هایشان هستند و با این تعهد و خوش حسابی، شما را ترغیب میکنند که همیشه یاریگرشان باشید، برخی هم هستند که نه از روی عمد بلکه از روی گرفتاریهای مالی قسط هایشان چند روزی عقب میماند.
برای نمونه فرض کنید ضمانت بانکی را برای برادرتان انجام داده اید، اگر به راستی میدانید عمدی در کار او نیست که نسبت به پرداختهای مالی اش نامنظم است و دست شما بازتر است، با پرداخت زودتر همراهی اش کنید. این همدلی در خیلی از کارها ممکن است. نمونه دیگر صاحب خانهها و مستأجران هستند. اگر صاحب خانهای هستید که میدانید دریافتهای مالی مستأجرتان قانون خاصی ندارد، با او راه بیایید و به جای اینکه او را ملزم کنید اول هر ماه مبلغ اجاره تان را بپردازد، این تاریخ را برای دهم یا پانزدهم هر ماه تنظیم کنید.
وسایل حمل ونقل عمومی از آن بزنگاههایی است که نیاز به درک شدن از طرف دیگران بیشتر از هرجای دیگری خود را نشان میدهد، برای نمونه تصور کنید خسته از فعالیتهای روزانه وارد مترو یا اتوبوس شده اید. قرار است یک مسیر طولانی را هم طی کنید. هنوز چند ایستگاهی نگذشته که مسافر دیگری وارد میشود.
جایی برای نشستن نیست و سرگرداندنهای زیاد مسافر و حالت چهره اش نشان میدهد او هم خسته و کلافه است. در این شرایط کسی از ما انتظاری ندارد ولی میتوانیم با این تصور که او روزی بدتر از ما را پشت سر گذاشته است و این آرام گرفتن روی صندلی قدری اعصاب به هم ریختهاش را تا خانه یا محل کار آرام میکند، جایمان را به او بدهیم.