الهام ظریفیان| شهرآرانیوز؛ در مسیر زندگی، هر کدام از ما با چالش ها، فرصتها و تصمیمات متعددی روبه رو هستیم که سرنوشت آینده مان را شکل میدهند. بعضی از این تصمیم ها، آن قدر حساس و پیچیدهاند که باید با دقت و آگاهی عمیق گرفته شوند، چراکه هر خطا میتواند پیامدهای جبران ناپذیری را بر جای بگذارد. یکی از این تصمیمات سرنوشت ساز، موضوع فرزندآوری در خانوادههایی است که زوجین در ازدواج دوم یا سوم هستند. موضوعی بسیار حساس که نه تنها بر آینده فرزندان، بلکه بر سلامت و تداوم روابط خانوادگی نیز تأثیر میگذارد. در این مطلب ما به کمک دکتر مهدی سودآوری روان شناس بالینی به بررسی نکات کلیدی و راهکارهای عملی پرداختهایم که زوجینی که بار دیگر تصمیم به تشکیل خانواده و فرزندآوری دارند باید به آنها توجه کنند.
چه در ازدواج اول باشید و چه در ازدواجهای بعدی، قبل از هر اقدامی برای فرزندآوری، باید درک عمیقی از وضعیت روانی و عاطفی خود و همسرتان داشته باشید. آیا هر دو تمایل دارید که فرزند جدیدی وارد خانواده شود؟ چه میزان آمادگی عاطفی برای تحمل چالشهای این مسیر دارید؟ آیا واقعا مهارتهای والدگری را دارید؟ خیلیها این ذهنیت را دارند که اگر بچه بیاوریم رابطه مان خوب میشود. درحالی که این طور نیست و آن بچه هم درگیر مشکلات میشود. چون آن بچه قرار نیست ازدواج شما را نجات دهد و باعث ثبات شود.
در موضوع فرزندآوری اگر هیچ کدام از زوجین فرزندی ندارند، فرقی نمیکند ازدواج اولشان باشد یا دوم. هیچ کدام قبلا تجربه پدری یا مادری را ندارند آنچه مهم است تقویم زندگی شان است که به هم میخورد یا نه.
اگر یکی از زوجین فرزند دارد، تقویم زندگی شان با یکدیگر متفاوت است. یکی پدر یا مادر است، دیگری فرزندی ندارد. آن فرد بی فرزند عطش بیشتری برای فرزندآوری دارد، تا آن دیگری که از ازدواج قبلی اش فرزند دارد. این میتواند یکی از چالشهای زوجین در ازدواجهای دوم یا سوم باشد. نکته مهم این است که بچههای ازدواج اول با چه کسی قرار است زندگی کنند، با والدی که اکنون دوباره ازدواج کرده است یا والد دیگرش؟ رفت و آمدها چگونه خواهد بود؟ همسر او باید این موضوع را بپذیرد که به هرحال همسرش، پدر یا مادر هم هست. در نتیجه شرایطش با شخصی که فرزندی ندارد متفاوت است. همچنین مهم است که نقش والدی را که خارج از این ازدواج هست به رسمیت بشناسیم. او هم باید بتواند با بچه اش رفت و آمد کند و بسیاری از مسئولیتها با اوست. همه اینها را نه تنها قبل از فرزندآوری، بلکه حتی قبل از ازدواج باید توجه کنیم.
اگر هر دو طرف، فرزند داشته باشند اوضاع کمی بهتر است، چون تقویم زندگی هر دو طرف مثل هم است. هر دو فرزند دارند و به همین دلیل به توافق رسیدن شاید برایشان راحتتر باشد، چون هردوشان میدانند فرزندپروری چه مسئولیتی دارد. بیشترین چالش در ازدواجهایی است که یکی از والدین از ازدواج قبل فرزند دارد. چون نیازهایشان با هم تطابق ندارد.
کسی که فرزند ندارد حسی از پدر یا مادر بودن ندارد. بچه همسرش برای او مانند بچه اقوام است که اتفاقا خیلی هم با او مهربان است، بغلش میکند، برایش بستنی میخرد، او را پارک میبرد، اما وقتی به گریه میافتد میدهد دست مادرش. چون مسئولیت در قبال آن بچه و تربیتش ندارد، اما حس مسئولیت و وابستگیای که در قبال فرزند خودش دارد کاملا متفاوت است. اینها را باید قبل از اینکه زوجین در ازدواج دوم بچه دار شوند بدانند و فکر نکنند که تبعیض قائل نخواهند شد. قطعا تبعیض اتفاق خواهد افتاد. هرکسی بگوید «تبعیض قائل نخواهم شد» یا دارد دروغ میگوید یا درکی از فرزندپروری ندارد. باید اینها را بدانیم تا بتوانیم روابط را مدیریت کنیم. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که رفتار یک آدم با فرزند خودش و فرزند دیگری یکی باشد. چون مسئولیتها و نقش هایش در قبال آن فرزند متفاوت است. باید بدانیم که چنین آدمی، آدم بدی نیست. او نمیخواهد تبعیض قائل شود، نمیخواهد بچه اول را سرکوب کند یا از خودش براند، اما، چون حس مسئولیتی که نسبت به فرزند خودش و فرزند دیگری دارد با هم فرق دارد، پس رفتارش هم فرق خواهد کرد.
برای پیشگیری از چنین آسیبهایی چه باید کرد؟ مهمترین اقدام زوجین پیش از فرزندآوری در ازدواج دوم، دادن حس امنیت و عضوی از خانواده بودن به فرزندان ازدواج قبلی است. باید در نظر بگیرند که دادن حس امنیت و پذیرفته شدن و ثبات برای این کودک خیلی مهم است. چون چنین کودکی به شدت حس ناثباتی و ناپایداری دارد. حس میکند در هر لحظه ممکن است همه چیز را از دست بدهد و خیلی طبیعی است که آمدن بچه جدید این ترس را برایش خیلی بیشتر میکند.
دادن این حس به بچهها که «همگی یک خانواده هستیم» بیشترین اهمیت را دارد. هرچه بچههای قبلی در رشد بچههای مشترک نقش داشته باشند، پذیرششان بیشتر میشود. به یاد بیاورید که رابطه برادر و خواهری چگونه است؟ خواهر و برادرها با هم بازی میکنند، با هم دعوا میکنند، از هم شاکی میشوند، حتی ممکن است همدیگر را سر اسباب بازی کتک بزنند. همه این اتفاقات برای بچههایی در خانواده که از ازدواجهای مختلف هستند نیز طبیعی است و ما نباید دخالت کنیم. باید جوری رفتاری کنیم که انگار همه بچهها از یک پدر و مادر هستند. مگر خواهر و برادر تنی با هم دعوا نمیکنند، همدیگر را نمیزنند، قهر نمیکنند؟ پس اینجا هم باید یک رفتار ثابت با همه این بچهها داشته باشیم و به بچههای بزرگتر نقش و مسئولیتی در فرایند فرزندپروری بعدی بدهیم که واقعا حس کنند خواهر و برادر هستند.
چنین زوجی قبل از اینکه اصلا بخواهند بچه بیاورند، باید از رشد روانی و بلوغ عاطفی همسرشان مطمئن شوند. چون به حرف نمیشود اکتفا کرد. ما قبل از اینکه خودمان بچه داشته باشیم، نگاهمان به بچهها یک نگاه عمومی است و فکر میکنیم بچه که با بچه فرقی نمیکند. این بچه را دوست دارم آن یکی را هم دوست دارم. چون نهایت تجربهای که از بچه داشتهایم مربوط به بچههای دیگران میشده است. مثل بچه خواهر، برادر یا اقوام. همسری که خودش فرزند ندارد ممکن است فکر کند بین بچهها تبعیض قائل نمیشود، اما وقتی خودش بچه دار میشود، چون این یک تجربه کاملا جدیدی است، مدل دوست داشتن و وابستگیای که به فرزند خودش خواهد داشت، زمین تا آسمان با آنچه در قبال فرزند همسرش دارد متفاوت خواهد بود؛ بنابراین باید این را در نظر بگیریم که بسیاری از حرفها و باورهایی که پیش از رخ دادن یک موضوع داریم، معمولا اشتباه هستند. چون تجربه دست اولی از آن اتفاقها نداریم.
در ازدواجهای جدید معمولا فرزندان قبلی بیشتر از فرزندان مشترک آسیب میبینند. به هرحال ازدواج قبلی به جدایی یا فوت نفر دیگری ختم شده است. فرزندی که والدینش از هم جدا شدهاند یا یکی از والدینش فوت کرده است، با سه آسیب روبه روست:
۱- آسیب ناشی از طلاق والدین یا فوت یکی از آن ها.
۲- ازدواج مجدد والد که تغییر بزرگی در زندگی این فرزند است، به ویژه اگر بخواهد با همسر جدید در یک خانه زندگی کند.
۳- ورود بچه جدیدتر.
معمولا وقتی خواهر یا برادری به خانواده اضافه میشود، حتی اگر از یک پدر و مادر باشند، بچههای بزرگتر حسادتهایی دارند. حالا وقتی بچه بزرگتر از ازدواج قبلی زوجین باشد، این حسادتها و توجهها خیلی بیشتر هم میشود. معمولا بچههای ازدواج اول این حس را دارند که دوست داشته نمیشوند و کنار گذاشته شدهاند. برای کم کردن این حساسیتها هم والدی که فرزند جدیدی دارد و هم همسرش باید به این نکته توجه کنند که فرزند قبلی را از همان ابتدای بارداری در این فرایند دخیل کنند تا حس برادری و خواهری ایجاد شود و حس نکند که دور انداخته شده است.
یک ضرورت مهم پیش از فرزندآوری در ازدواج دوم یا سوم این است که هم زوجین و هم کودکان ازدواجهای قبلی، از خدمات مشاوره و روان شناختی بهره بگیرند. بچهای که والدینش جدا شدهاند یا یکی از والدین فوت کرده است، در معرض آسیب است و نیاز به مداخله درمانی دارد. فردی که دچار جدایی و طلاق شده یا آسیب مرگ همسر را چشیده است نیاز به درمان دارد، چون واقعا تجربه سختی را داشته است. آن همسر و فرد سومی که وارد این چالشها میشود هم باید از مقاومتهای روانی و انعطاف پذیریهایی برخوردار باشد و گرنه نمیتواند تحمل کند. در نتیجه هر سه نفر، یعنی والد جدا شده، فرزندان و همسر جدید، قبل از ازدواج و بچه دار شدن باید ابتدا درمان شوند و آسیبهای روانی را کامل از سر بگذرانند و بعد اقدام به ازدواج یا فرزندآوری کنند.