به گزارش شهرآرانیوز؛ کودکان، کنش، واکنش و رفتارهایی در قالب کلامی یا غیرکلامی نشان میدهند که میتواند ناشی از هنر و تواناییهایشان یا ناشی از یک اختلال باشد. دقت کنید کودک عامل این موارد نیست، حامل آنهاست. عامل را باید در والدین جستوجو کرد؛ بنابراین باید ببینیم چطور میتوان به کودکان گفتگوی صحیح را آموخت. آموزش هنر گفتوگو یک فرآیند تدریجی و ارزشمند است که سه مهارت ارتباطی، همدلی و حل مسأله را در کودکان پرورش میدهد. از این رو باید به برخی موارد توجه کرد.
الگوسازی توسط بزرگترها مهم است. والدین، مهمترین و بهترین معلم کودک هستند، باید الگوی درستی برای فرزندشان باشند و رابطه درستی با او برقرار کنند تا کودک بینش پیدا کند. بینش، یعنی «من الان اشتباه کردم، این حرف را نباید میگفتم». مقابل بینش، دفاع و لجبازی است. در واقع بینش، آغاز یک انسان است. پس ارتباط سازنده و معنادار، ارتباط عاطفی است، نه ارتباط شناختی و ذهنی.
رابطه کودک با مادر یک رابطه عاطفی است. زمانی که مادر او را از انجام کاری بازدارد، کودک حس طرد شدن پیدا میکند. زمانی که به کودک امر و نهی شود و نتواند کاری را که به او گفته شده، انجام دهد، احساس بیهوده بودن کرده و ذهن او از نظر شناختی آسیب میبیند. والدین باید ارتباط عاطفی با کودک برقرار کنند تا وقتی بزرگ شد احساس بیفایده بودن نکند.
ارتباط شناختی، زندگی تکلیفی را در کودکان شکل میدهد و او نمیتواند کودکی کند، زیرا خود را مجبور به انجام تکلیف میبیند. حتی تفریح را که یکی از مراحل لازم رشد است به شکل تکلیف انجام میدهد؛ بدون اینکه لذت ببرد. به همین دلیل ارتباط شناختی، خود بودن و خلاق بودن کودک را از او میگیرد، تولید خشم میکند و باعث میشود نتواند به تنهایی مسایلش را حل کند.
کودک همواره فکر میکند کسی که تکلیف داده درست میگوید و والدین باید مشکلاتش را حل کنند، همین امر در کودک پژمردگی ایجاد میکند و او یاد میگیرد تکلیفمدار زندگی کند نه شادمان و خلاق. او باور میکند که والدین و تکلیفشان مقدسند. تقدس به قربانی نیاز دارد و در این مرحله، کودک ناآگاهانه رشد سالم را قربانی میکند، بزرگ میشود، اما رشد نمیکند. باور، یک حلقه محاصرهکننده و یک ریسمان بسیار قوی است که کنار گذاشتن آن دشوار به نظر میرسد، اما رابطه عاطفی، فرصتی است که فرد خود را کشف کرده و شکوفا سازد.
در رابطه عاطفی، کودک به جای طرد شدن، حس دوست داشته شدن، خود بودن و ارزشمندی را از والدین میگیرد، احساس سرزندگی میکند و در فضایی سرشار از غنا و نشاط، خود را کشف میکند و خود و والدینش را دوست دارد. ارتباط شناختی که انفجار تکالیف است، در کودک احساس بیارزشی به وجود میآورد. در این شرایط، کودک متأسفانه پدر و مادر واقعی و دوست داشتنی و همراه را از دست میدهد و پدر و مادر مقدس را احساس میکند؛ درحالی که پناه میخواهد و نیاز دارد دوست داشته شود و دوست بدارد. یادمان باشد که تربیت، شامل چهار عنصر است: مراقبت، حمایت، محبت و محدودیت سازنده.
بازی، یکی از راههایی است که میتوان توسط آن هنر گفتوگو را به کودکان آموخت. بازی، تفکر کودک است، اما باید اجازه دهیم خودش بازی را شروع کند، قواعد بازی را تعیین کند و پایان را اعلام کند. والدین باید فقط همبازی خوبی باشند تا کودک رفتهرفته بتواند تفکر صحیح را در خود پرورش دهد و همواره در مسیر رشد و سازندگی باشد.
درعین حال، باید هنر گوش دادن را به کودک آموخت. همه کودکان حرف میزنند، اما گوش نمیدهند. باید به آنها نشان دهیم زمانی که کسی صحبت میکند به چشمانش نگاه کنند و اجازه بدهند او هم حرف بزند. البته کودک همیشه باید به صحبت کردن در جمع تشویق شود، مثلا داستانی را برای خانواده تعریف کرده و نقشآفرینی کند.
منبع: سلامت نیوز