به گزارش شهرآرانیوز، «مادری» پایدارترین و زیباترین ویژگی فطری زن است؛ ویژگیای که هیچ فرد، جریان یا مسلکی نتوانسته آن را از بین ببرد. هر زیباییای که هست، در همین حس است؛ در مادر شدن. امنیت نیز در آغوش یک مادر معنا پیدا میکند. فرقی ندارد آن مادر پزشک باشد یا دانشجو، نویسنده باشد یا بازیکن فوتسال؛ ارزشش به مادر بودن اوست، به همان «مادری ناب».
این روزها، اما نوعی «مادری مضاف» تبلیغ میشود؛ مادریای که باید در کنار کارهای دیگر تعریف شود. ذاتاً بد نیست، اما تبدیل شدنش به الگو و معیار ارزشگذاری زنان، نکات ظریفی دارد.
«مادری» نخستین شغل اجتماعی یک زن است. من برمیآشوبم از اینکه مادری را صرفاً کاری خانگی بدانند و مادران را انسانهای غیراجتماعی خطاب کنند. همین که با یک مادر روبهرو میشوند، میپرسند: «خودت چهکار میکنی؟!»
انگار تربیت انسان—عنصر اصلی جامعه—کاری کوچک است و دنبال شنیدن کاری بزرگتر میگردند: مهندسی، پزشکی، مدیریت و....
باید این نگاه منجمد را شکست؛ نگاهی که مادری را کمارزش میبیند و معتقد است تنها زمانی اهمیت دارد که زن بهطور همزمان کار دیگری هم انجام دهد؛ حتی اگر تحصیل در رشتهای کماثر یا فعالیتی صرفاً نمایشی باشد.
نکته همینجاست: مادر شدن نخستین شغل اجتماعی زن است. فعالیت اجتماعی با شغل و درآمدزایی یکی نیست. خطاب به همه زنان شاغل با کمال احترام میگویم: شغل داشتن یک فعالیت اقتصادی است، نه الزاماً فعالیت اجتماعی؛ و شاغل نبودن نیز به معنای منزوی بودن نیست.
کسب درآمد هرچند موقعیت اقتصادی زن را تقویت میکند، اما اگر به مسائل جامعه اطرافش بیاعتنا باشد، نمیتوان او را «زن اجتماعی» دانست. در مقابل، زنی که اولویت را به خانواده و فرزندانش میدهد، انسانی غیراجتماعی نیست؛ او دقیقاً در قلب جامعه ایستاده است.
مادری یک شغل اجتماعی است، زیرا تربیت انسان—بنیاد جامعه—به عهده مادر است. پس از تولد فرزندان، جامعه برای زن معنای تازهای پیدا میکند. برای یک مادر، کیفیت مدرسهها، پارکها، سینماها، کتابها، برنامههای تلویزیونی و همه محیطهای اجتماعی اهمیت پیدا میکند. او برای بهتر شدن این محیطها تلاش میکند تا فرزندش در فضایی سالم رشد کند. از همینجاست که میگویم: مادر یک مصلح اجتماعی است.
سالهاست زنان تلاش میکنند نشان دهند فعالیت اجتماعی با مادری منافات ندارد. اما یک اشتباه بزرگ رخ داده است: خلط شاغل بودن با اجتماعی بودن. دقیقاً همین اشتباه سبب شده تصور شود مادری با کار بیرون سازگار نیست و مانع رشد زن میشود. نتیجه این تفکر آن است که زنان از فرزندآوری فاصله میگیرند یا فقط یک یا دو فرزند میآورند تا مبادا «دستوپایشان بسته شود».
اما فطرت با این برداشتْ سازگار نیست. تصور کنید با دو زن مواجه میشوید:
یکی شاغل و تحصیلکرده است و یک فرزند دارد؛ دیگری تحصیلکرده است و چهار فرزند دارد.
احساس قلبیتان نسبت به کدام یکی گرمتر میشود؟ کدام را در درون تحسین میکنید؟
مادری پایداری فطرت است؛ چیزی نیست که از بین برود. با دیدن یک نوزاد، روح آدم شاد میشود—حتی اگر غبار مصرفگرایی، مدرکگرایی و خودمحوری بر فطرت نشسته باشد. در عمق قلب، دیدن یک مادر و فرزندانش، حس مهربانی را زنده میکند. این همان «میل بازگشت به فطرت» است.
تونی گرنت در کتاب زن بودن از همین بازگشت سخن میگوید؛ اینکه «مادری ناب» دوباره خودش را پیدا میکند و «مادری مضاف» با پرسشهای جدی روبهرو شده است. در جهانی که زنها اغلب به کارگران اقتصادی یا جنسی تبدیل شدهاند، روح مادری میتواند ناجی باشد. مردم ما صاحب تاریخیترین شکل این روح مادری هستند و باید آن را دوباره به یاد بیاوریم.
زنها وقتی مادر نباشند، شبیه دیگراناند: یک پزشک معمولی، یک استاد معمولی، یک ورزشکار معمولی. اما مادر شدن، زن را از این سطح معمولی بودن فراتر میبرد و به جایگاه دیگری میبرد.
عکسهای شیرینِ زنان ورزشکار هنگام عبور از زیر قرآن یا حضور در مسابقات، تمام جذابیتش از همان حس مادری میآید؛ نه از برد و باختها. کسی امروز نتیجه بازی تیم فوتسال بانوان را به خاطر ندارد، اما از دیدن مادر بودنِ کاپیتان تیم لذت میبرد—حتی اگر گل نزده باشد و تیمش برنده نشده باشد.
چون پرچم مادریاش بالاست؛ زیباتر از هر عنوان ورزشی.