به گزارش شهرآرانیوز، کتاب «کمی مایل به سرخ»، نوشته فرشته نوبخت، اثری است پر از وهم و خیال، میان واقعیت و حقیقت آنچه بر آن سایه شک و تردید افتاده است، همین امر سبب میشود نتوان بهراحتی مرز بین این ۲ را از هم بازیافت.
این کتاب داستان خبرنگاری به نام پونه است که در تصادفی، ۳ ماه به کما رفته است و پس از آنکه از مرگ حتمی نجات مییابد، تغییرات بسیاری در زندگیاش میبیند. او پس از هوشیاری، درجستوجوی آدمهای قصهاش، اینبار به واقعیتی دیگر از آنها دست پیدا میکند و با چشم باز به سمت حقیقت میرود.
رمان در ۲ زاویه دید متفاوت اولشخص و سومشخص نوشته شده و در ۲ زمان متفاوت و این شیوه به نویسنده کمک بسیاری کرده است وجوه متفاوت داستان و گرههای آن را آهسته باز کند.
در حقیقت، داستان به سبک مدرن نوبخت، جهان پرهیاهویی دارد، جهانی که در آن دیالوگ شخصیتها و روزنامهنگاران بر پایه اصطلاحات ادبی یا اطلاعات سینمایی نوشته شده است. به عبارتی، مدرننویسی نوبخت سبب شده است خوانندگان امروزی ارتباط نزدیکی با اثر پیدا کنند.
به طور کلی، میتوان گفت داستانی که بر پایه مرگ و زندگی و روابط پیچیده انسانهای امروزی نوشته شده است. بر همین اساس، این روابط را متزلزل و بیبنیه میداند زیرا حالا دیگر هریک از آدمها درگیر کشف وجودی انسانهای پیرامونشان میشوند و هریک برای سبک کردن دردهای زندگی، همراهی میطلبند.
اگرچه این روابط بعضا آسیبزاست، آنچه حقیقت دارد این است که نویسنده بهخوبی توانسته است واقعیت روابط امروزی را در سایه این رمان بیندازد و آن را به ما نشان بدهد.
آدمهای داستان نوبخت، هریک به نوعی، از قصه جا ماندهاند و پشت دیواری که بین خود و دیگران کشیدهاند، در مرز واقعیت و خیال، در جهانی وهمانگیز زندگی میکنند که حقیقت آن را نه خود باور دارند نه دیگران. بنابراین میتوان گفت شاکله اصلی رمان بر پایه شک و تردید است. همین امر سبب شده است رمان تا انتها خوانده شود تا خواننده از روابط بین آنها سر درآورد.
در بخشی از رمان میخوانیم: «بعضی آدمها فقط برای این در زندگی ما هستند که زودتر تمام شویم.»
بنابراین پونه، شخصیت اصلی «کمی مایل به سرخ»، همانطور که خود معتقد است، مانند «آلیس در سرزمین عجایب» بین حقیقت و خیال دست و پا میزند.
گذر به گذشته و اکنون سبب میشود هرکدام پنجره جدیدی از اتفاقات را به روی پونه باز کنند تا به تناقض میان شخصیتها پی ببرد. اگرچه سرنوشت هریک از شخصیتها ناتمام میماند، در حقیقت این هنر نویسنده است که میتواند در فصلهای پایانی آنها را به یک عطف مشترک برساند و پایانی درخور بنویسد.
بنابراین سرگشتگی و گمشدگی شخصیتها در رمان، خواننده را به شناخت متفاوتی از ناخودآگاه او میرساند که از خود بپرسد: «من از حقیقت زندگی و واقعیت مرگ و آدمهای قصهام چه میدانم؟» و همین سؤال سبب میشود نگاهی متفاوت به او بدهد.