نشست کارآفرینان حوزه گردشگری و صنایع‌دستی برگزار شد | فعالیت مادرانه زنان در تمام کسب‌وکار‌ها از بام تا بوم | روایت زنی که اجازه نداد هنر در او خاموش شود وقتی کارگران مشغول کارند | مسئولیت‌هایی که از چشم صاحب‌خانه پنهان می‌ماند شکلاتی که سرنوشت یک پزشک را عوض کرد برنامه مسابقات تیم ملی هندبال زنان ایران در پرزیدنت‌کاپ| تیم ملی به مصاف کرواسی می‌رود طرز تهیه کیک کدوحلوایی در خانه + فیلم تعبیر یک رؤیا | روایت مادری که پسر مرزبانش شهادت را از کودکی صدا می‌زد چند قطره زندگی | روایت مادرانی که شیرشان را نذر نوزادان نارس می‌کنند جادوگر دورریز‌ها | بانویی که از تکه‌پارچه‌ها هنری جهانی خلق کرد چطور در خانه رنگ موی طبیعی بسازیم؟ بوستان ریحانه | تجربه یک روز اختصاصی زنانه در قلب مشهد زنانی برای زندگی | روایت مادرانی که گره‌گشایی از همسایه‌ها را وظیفه خود می‌دانند دهه‌هشتادی‌های آگاه و کنشگر | روایت دخترانی که می‌خواهند اثرگذار باشند موفقیت نهضت سوادآموزی در کاهش فاصله سطح سواد مردان و زنان
سرخط خبرها
دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

  • کد خبر: ۲۹۹۸۵۳
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۹
هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم. این را همان لحظه ورود به حرم برای خودم نسخه‌پیچ کردم.

راستی اسم رواق دار‌الفیض را تازه یادگرفتم با اینکه سال‌ها یک گوشه‌اش می‌ایستم و به ردیف گل‌های بالای ضریح حسودی می‌کنم!

همین چند روز پیش بود که زیارتنامه را تند تند تمام کردم و تا خواستم دل بکنم از حال خودم چشمم افتاد به دیوار روبه‌رو و تازه فهمیدم چه جایی ایستاده‌ام. راستش در زیارت بعدی دلم همانجا را خواست و تا پایم را گذاشتم در صحن آزادی، سلامی گفته و نگفته راهم را کشیدم به سمت رواق، اما چیزی نگذشت که صدای جاروی خادمان حرم مسیر نگاهم را تغییر داد.

وسط نوای «این طایفه یعنی اصلِ تکیه‌گاهی، خیر دو دنیا را دهند با یک نگاهی» دلم رفت پیش زنی با چادر سفید که مثل غنچه‌ای بین جمعیت روی زمین سرد جمع شده بود و قدم‌های خادمان جارو به دست و همهمه مردم هم، آسمان صبح و گنبد آقا را از او نگرفت. جمعیت دور شد، اما او بی‌آنکه تکان بخورد دارالفیضش را تنگ در آغوش گرفته بود و در هوای صبح پاییز دلش گرم بود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.