باسترمه پلو، غذای محلی و پرخاصیت مردم ترکمن ریاست شطرنج به نخستین استاد بزرگ شطرنج بانوان ایران رسید لزوم تقویت هسته‌های اصلی جامعه زنان در جبهه انقلاب ۶۷ درصد نیرو‌های اورژانس اجتماعی زن هستند تیم والیبال دختران مقاومت آرتین مشهد قهرمان لیگ دسته ۲ کشور شد روایت زنانه از مقاومت لبنان در مجموعه مستند «محرم دل» خواص شگفت‌انگیز لیموترش در کاهش علائم قبل از قاعدگی محبت به فرزندان حضرت فاطمه (س)، اولویت حضرت ام‌البنین (س) پرسشگری کودکان، چالش مهم والدین روایت زندگی و استقامت زنی از حلبچه در رمان «هناسه» دیدگاه امام خمینی (ره) نسبت به نقش بانوان در پیروزی انقلاب اسلامی روایت زنان غیرمسلمان از تجربه داشتن حجاب در روز جهانی حجاب دختران خراسانی مچ‌انداز در اردوی تیم ملی بررسی عوامل اثرگذار در جذب زنان به فعالیت‏‌های مبارزاتی در کتاب «تاریخ شفاهی مبارزات سیاسی زنان مسلمان» اعزام بانوی اسکی‌باز مشهدی به بازی‌های آسیایی چین نقره و برنز دختران دونده خراسان رضوی در رکوردگیری کشوری سیدبندی جام ملت‌های فوتسال زنان آسیا مشخص شد| تیم ملی ایران در سید یک مریلا زارعی، بانویی برای نقش‌آفرینی در متفاوت‌ترین نقش‌ها بررسی ابعاد مختلف زوجیت در تبیین منشور زن از دیدگاه اسلام برگزاری دوره‌های مهارتی «بانوی مجاهد» در سراسر کشور
سرخط خبرها
دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

دار‌الفیضش را گرفته تنگ در آغوش

  • کد خبر: ۲۹۹۸۵۳
  • ۲۳ آبان ۱۴۰۳ - ۱۰:۴۹
هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ هوس کرده بودم سر صبح آبان گوشه دنجی از «دار‌الفیض» را برای خودم جور کنم و یک دل سیر حرف‌های تکراری‌ام را با امام رضا «ع» مرور کنم. این را همان لحظه ورود به حرم برای خودم نسخه‌پیچ کردم.

راستی اسم رواق دار‌الفیض را تازه یادگرفتم با اینکه سال‌ها یک گوشه‌اش می‌ایستم و به ردیف گل‌های بالای ضریح حسودی می‌کنم!

همین چند روز پیش بود که زیارتنامه را تند تند تمام کردم و تا خواستم دل بکنم از حال خودم چشمم افتاد به دیوار روبه‌رو و تازه فهمیدم چه جایی ایستاده‌ام. راستش در زیارت بعدی دلم همانجا را خواست و تا پایم را گذاشتم در صحن آزادی، سلامی گفته و نگفته راهم را کشیدم به سمت رواق، اما چیزی نگذشت که صدای جاروی خادمان حرم مسیر نگاهم را تغییر داد.

وسط نوای «این طایفه یعنی اصلِ تکیه‌گاهی، خیر دو دنیا را دهند با یک نگاهی» دلم رفت پیش زنی با چادر سفید که مثل غنچه‌ای بین جمعیت روی زمین سرد جمع شده بود و قدم‌های خادمان جارو به دست و همهمه مردم هم، آسمان صبح و گنبد آقا را از او نگرفت. جمعیت دور شد، اما او بی‌آنکه تکان بخورد دارالفیضش را تنگ در آغوش گرفته بود و در هوای صبح پاییز دلش گرم بود.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.