پیشرفت سینمای دفاع مقدس مستلزم سیاستگذاری و مدیریت است ۶۶۰ اختراع توسط نخبگان جامعه ایثارگر به ثبت رسیده است موزه‌ای ویژه قاریان برجسته، در مصر تأسیس می‌شود افزایش سهمیه حج ایرانیان در سال ۱۴۰۵ + فیلم آغاز بازگشت حجاج از ۲۱ خردادماه ۱۴۰۴ اکران وصایای شهدا درباره امام‌خمینی(ره) در سطح شهر مشهد | بزرگداشت سالگرد رحلت امام(ره) با حضور ۳ هزار نفر از فرزندان شهدا فراخوان جذب خادمیار فرهنگی اربعین ویژه پسران هنرمند ۱۲ تا ۲۰ سال دهه امامت نقطه آغاز برنامه‌ریزی برای ایام محرم است | فراهم‌کردن شرایط مناسب برای ارائه خدمات به زائران امام‌رضا (ع) در این ایام حرکت ۷۲ روزه زائران پیاده از مشهد به کربلا آغاز شد+ فیلم محافظِ لباس خود باش! بی‌نیاز از خلق خانه‌هایی با عطر بهشت | درباره سنت‌های حسنه اثرگذار در پویایی خانواده گره‌گشایی در دیدار مردمی تولیت آستان قدس رضوی | نور امید در خانه خورشید نمازی که امام رضا(ع) خیلی دوست دارند + فیلم ارزش بالای قرائت دعای سمات در روز جمعه + فایل صوتی امام جمعه مشهد مقدس: توسعه فحشا آفت تشکیل خانواده است حجة‌الوداع، آخرین سفر و کامل‌ترین پیام برای بشریت رئیس دستگاه قضا، در حرم امام‌رضا(ع) پای حرف یک ارباب‌رجوع نشست بارگاه امام رضا (ع) نماد عینیِ قدرت و نفوذ مکتب اهل‌بیت (ع) در جهان است تجدید میثاق پیروان ادیان الهی با آرمان‌های امام خمینی (ره) | رونمایی از سرود «امام و وحدت ادیان الهی»
سرخط خبرها

بسپار و بگذر

  • کد خبر: ۳۰۹۷۰۲
  • ۱۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۵
بسپار و بگذر
زیارتنامه را که باز کردم نگاهم باز به دختر پیچیده شده در عطر گل و سفیدی چادر بخت افتاد که صدای خاله‌ام باز هم توی گوشم پیچید: دعا کن برای خودت و برای همه.

سکانس اول: پاییز ۱۳۸۱

ایام اعیاد شعبانیه در بین سلام و صلوات زائران که از شنیدن صدای عصر نقارخانه کیف می‌کردند در حال تعویض چادر مشکی با چادر سفید گل‌دارم بودم، خاله‌ام یک ریز به شانه‌ام می‌زد و می‌گفت برای همه و برای خودت دعا کن و چند اسم را ردیف و پشت سر هم می‌آورد. هنوز هم نمی‌دانم جواب خاله‌ام را داده‌ام یا نه؟ یادم نیست با چند نفر از فک‌و‌فامیل خودم و خانواده مردی که قرار بود از آن روز سوار بر یک بال رؤیا و مهر همراه شوم خوش‌و‌بش کردم، اما فقط می‌دانم در لحظه خواندن خطبه عقد لبریز از فکر بودم و آینده. نه صدایی می‌شنیدیم و نه چهره واضحی در ذهنم نقش می‌بست. یک چشمم به گنبد طلا بود و یک گوشم به دعای خیر بقیه. خاله‌ام که مسئول مدیریت احساسم بود در آن شرایط مدام به شانه‌ام می‌زد و برای دیده‌بوسی به سمت دیگران هدایتم می‌کرد. وقتی مراسم تمام شد تمام حرف‌های نگفته و گره شده‌ام را در همان گله جا بین گنبد و صدای نقارخانه بین جمعیت جا گذاشتم و با خانواده جدید و محارم جدید به سمت مسیر تازه‌ای هم‌قدم شدم.

سکانس دوم: پاییز‌۱۴۰۳

نزدیک به ایام ولادت حضرت علی «ع» وقتی پاییز خوش‌و‌بش‌کنان با برف و باران و برکت زودتر از شهر خداحافظی کرد و لبخند را به روی مردم آورد یک روز صبح خیلی زود دختر جوان چادر بختش را دورش گرفته بود و گاهی به دسته‌گلش نگاه می‌کرد و گاهی به ضریح. نور از بالای رواق افتاده بود روی صورتش. چنان در دنیای خودش غرق بود که حتی وقتی دوربینم را برداشتم و از اطرافش عکس گرفتم هم حضورم را متوجه نشد. انگار داشت به آینده و روز‌های بعد و رفتن از خانه‌ای به خانه دیگر فکر می‌کرد.

زیارتنامه را که باز کردم نگاهم باز به دختر پیچیده شده در عطر گل و سفیدی چادر بخت افتاد که صدای خاله‌ام باز هم توی گوشم پیچید: دعا کن برای خودت و برای همه.

سکانس سوم

پایم را که از رواق بیرون گذاشتم سوز برف به صورتم زد. گوشی‌ام صدا داد. پیام پسر هفده‌ساله‌ام با یک استیکر خنده روی صفحه نقش بست: مامان امروز مدرسه‌ها تعطیل شد نهار چی داریم؟

عکس: حمیده وحیدی/ شهرآرا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->