رئیس کمیسیون بانوان و خانواده شورای اسلامی شهر مشهد مقدس خبر داد: بهره‌برداری از سایت بوستان بانوان «آفتاب» در تابستان ۱۴۰۴ نقدی بر افزایش سن و سابقه بازنشستگی زنان | آیا مشکلات تأمین اجتماعی با این اصلاحات حل می‌شود؟ ایجاد گفتمان علمی درباره خانواده نیاز امروز جهان است انجمن علمی توانمندسازی خانواده ایران در مشهد افتتاح شد | توجه به مسائل علمی خلأ امروز مشهد در حوزه زن و خانواده است ترویج فرهنگ نذر محیط زیستی با اجرای پویش «لاله برای مادران» در تهران تحقق حقوق زنان با فرصت‌سازی برای سرمایه‌گذاری آن‌ها ساخت موزه نقش زنان در دفاع مقدس در تهران ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید جواد جامی خراسانی ضرورت پیشگیری از پوسیدگی دندان‌های شیری کودکان برنامه‌ریزی برای ترویج کتاب‌خوانی در میان مادران و کودکان در مناطق شهری و روستایی کشور لزوم آسیب‌شناسی دقیق‌تر قانون مهریه با محوریت حقوقی و اجتماعی بازداشت یک بانوی ایرانی در فرانسه به اتهام حمایت از فلسطین و محکوم‌کردن نسل‌کشی در غزه تغییر در سطح هورمون‌ها، علت بروز سردرد زنان باردار گسترش روابط تجاری زنان فعال و اشتغال‌آفرین ایران با عراق
سرخط خبرها
این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

  • کد خبر: ۳۰۲۲۴۲
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸
محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم.
حمیده وحیدی
خبرنگار حمیده وحیدی

به گزارش شهرآرانیوز؛ محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم؛ آن هم با کلیدواژه «رهایی از بلاتکلیفی». محبوبه‌ای که با پانزده سال خانه‌داری و مدرک فلان و شغل فلان حالا از زندگی خسته شده و دلش می‌خواهد تیشه بزند به هر چه ساخته و ترک دنیا کند و یک گوشه را پیدا کند و بی‌آنکه هیچ بنی‌بشری را ببیند نفس بکشد و زندگی کند.

شاید به قول خودش اگر رودربایستی با دخترش نبود یک روز هم آن زندگی را تحمل نمی‌کرد. نمی‌دانم چرا هر بار این جملات تکراری را طی شش ماه اخیر پای تلفن، یک گوشه از کافه یا خانه خودم و محبوبه شنیدم توی ذهنم مدال فتح‌الفتوح را به گردن آیدا دختر ۱۰ ساله‌اش انداختم که بی‌آنکه بداند، تا این اندازه پرزور ایستاده بود و جلو گم‌و‌گور شدن مادرش را گرفته بود.

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

 محبوبه یک روز همه عکس‌های در و دیوار هال خانه‌اش را جمع کرده بود، چون فکر می‌کرد دیگر نگه‌داشتنشان لطفی ندارد و آن دورهمی‌ها و لحظه‌ها و لبخند‌ها برای همان روز‌ها بوده و بهتر است نه ببیند و نه بشنود و نه در موردش فکر کند. راستش را بخواهید از قضا آن صبح چهارشنبه نه کله‌سحر از خواب بیدار شدم و نه عطر پاییز و بوی عود و اسپند حرم به صورتم خورد و نه سفارش محبوبه یادم بود! پایم که به صحن گوهرشاد باز شد دنبال یک گوشه‌ای بودم تا یک دور دنیایم را دوره کنم و هر چه در دلم بود بریزم بیرون که چشمم به این زن و شوهر افتاد.

زن با یک دست شال سبز روی صورت مرد را مرتب می‌کرد و با دست دیگر زیارتنامه می‌خواند. این عاشقی جوری بود که آرامشش گواه از تکرار این لحظه در همیشه داشت. عکس را برای محبوبه فرستادم و نوشتم: چه جای خوبی است این صحن‌و سرا برای رهایی از بلاتکلیفی محبوبه!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.