برگزاری دومین جلسه کارگروه زنان روستایی و عشایری دومین اردوی آماده‌سازی تیم ملی فوتبال زنان پایان یافت کدام یک از ویتامین‌ها برای بدن زنان ضروری‌ هستند؟ زنان یائسه، بیشترین مبتلایان به سرطان رحم در جهان مواجهه با تجربه‌های زنان درگیر سرطان با مطالعه کتاب «می‌خواهم زیبا بمانم» راهیابی ۲۰۰ اثر به مرحله اول سیزدهمین جشنواره مد و لباس فجر وضعیت نامعلوم تیم فوتسال بانوان مشهد در فاصله ۲ ماه تا شروع لیگ‌برتر نخستین زن مسلمان دبیرکل سازمان جهانی گردشگری شد هدیه تأمین اجتماعی مشمول کدام زوج‌های جوان می‌شود؟ ضرورت بازتعریف الگو‌های موفق زن مسلمان متناسب با نیاز‌های زمان کسب دومین پیروزی تیم ملی هاکی روی یخ بانوان در قهرمانی زنان آسیا بیماران مبتلا به ام‌اس حمایت می‌شوند برگزاری ۲ دیدار دوستانه میان تیم‌های ملی فوتبال زنان ایران و عراق بیماری «هاشیموتو»، شایع‌ترین اختلال تیروئیدی در زنان امام خمینی (ره) در هویت، روح و جان زن ایرانی انقلابی اثرگذار به وجود آورد معرفی کتاب‌هایی مفید به والدین برای تربیت بهتر فرزندان اهدای چادر امام رضایی به نوعروسان| وقتی زندگی مشترک با عقد بالاسرحضرت آغاز می‌شود وقف خانه مسکونی مردی که مهریه همسرش را پرداخت نکرده، چه حکمی دارد؟
سرخط خبرها
دغدغه‌ای که هنوز با من مانده‌است

دغدغه‌ای که هنوز با من مانده‌است

  • کد خبر: ۳۰۶۷۳۸
  • ۰۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۴
تنها تاریخی که توی آن تقویم کاغذی بزرگ روی دیوار برایم مهم بود، پیدا می‌کردم و دورش خط قرمزی می‌کشیدم. باید از دوسه ماهی مانده به روز موعود پول‌توجیبی‌هایم را جمع می‌کردم تا هدیه‌ای متفاوت‌تر از سال پیش بخرم.

تنها تاریخی که توی آن تقویم کاغذی بزرگ روی دیوار برایم مهم بود، پیدا می‌کردم و دورش خط قرمزی می‌کشیدم. قصه تکراری هرسالم بود. باید از دوسه ماهی مانده به روز موعود پول‌توجیبی هایم را جمع می‌کردم تا هدیه‌ای متفاوت‌تر از سال پیش بخرم. جوراب ساق‌بلند، کیف پول، قاب عکس، روسری، چادر نماز، مجسمه و...؛ ولی نمی‌دانم چرا هرسال هدیه‌هایم حول همین چیز‌ها می‌گشت.

باید کلی ناز پدرم را می‌خریدم تا راضی می‌شد و صدتومانی اضافه‌بر‌سازمان کف دستم می‌گذاشت. چقدر هم باید انرژی می‌سوزاندم تا مخ برادر‌های کوچک‌ترم را می‌زدم. برای من دوسه ماه کم بود و برای آنها زیاد. باید چندماهی جلوی شکم‌شلی‌شان را می‌گرفتند تا پول بیشتری پس‌انداز می‌شد. این‌کار از گرفتن نمره ۲۰ انضباط هم برایشان سخت‌تر بود. تلاش‌هایم به کوبیدن آب در هاون می‌ماند. آخر سر مجبور می‌شدم یک تنه جور همه شان را بکشم.

چقدر این روز‌ها خوشحالم که دیگر بزرگ شده‌ام و همه‌اش نگران پول توجیبی هایم نیستم. ولی صادقانه بگویم هنوز هم نزدیک روز مادر که می‌شود، دغدغه خرید هدیه برای مادرم را دارم. اما نمی‌دانم چرا دیگر از آن ذوق کودکی خبری نیست. انگار ازپس همه این سال‌ها از یک چیزی خاطرم جمع شده است؛ محبت مادرم.

آن وقت‌ها در رقابتی کودکانه دائم نگران کم شدن محبت مادرم بودم ولی از یک جایی به بعد فهمیدم جنس محبت‌های مادرم برخلاف همه محبت‌های دنیاست و وابسته به هیچ متغیری نیست. درست مانند صفت رحمانیت خداوند که بی‌شائبه همه را شامل می‌شود. اصلا برای خدا چه فرقی می‌کند که بنده‌اش کجای این خط‌کش ایستاده باشد. به نظرم مادر‌ها هم این‌گونه‌اند؛ خداگونه.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.