اهدای مدال طلای دانش آموز بندرعباسی به رهبر معظم انقلاب تجلیل از ۱۳۵ بانوی پیشکسوت هیئتی کشور در رویداد ملی «بانوان بهشت» تولد دختر قهرمان شهید جنگ ۱۲ روزه، ۶ ماه بعد از شهادت پدر کسب مقام سوم توسط تیم ملی اسکیت رولبال بانوان ایران در رقابت‌های جام جهانی افزایش سلامت مادر و جنین با مصرف مغز‌ها در ایام بارداری بررسی ارتباط مستقیم میان فرهنگ و سیاست‌های جمعیتی آغاز نیم‌فصل دوم بیست‌وچهارمین دوره رقابت‌های بسکتبال لیگ برتر زنان از فردا (۲۷ آذر ۱۴۰۴) + برنامه دیدارها مشکلات خواب در دوران بارداری، بر جنین اثرات منفی می‌گذارد ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید علیرضا معتمدی حفظ قرآن، از کلاسی که تعطیل شد تا مسیری که ادامه دارد ملی‌پوش میز مستطیلی | مهشید اشتری، ۷ سال با لباس تیم ملی وقتی «دور دورِ مجازی» به زندگی واقعی می‌رسد کمپ‌های غیراستاندارد ترک اعتیاد و نبود حمایت خانوادگی از زنان معتاد | راه سخت برگشت بانوان معتاد به خانه زنان و دام الگو‌های زرد مجازی بِلاگری یا بَلاگری؟ زندگی در قاب فالوئر‌ها درباره نمایشگاه عکاسی فاطمه حسنی با عنوان «خاک جان» در مشهد | دوربین عکاس؛ پلی میان واقعیت و روایت سهم قابل‌توجه زنان در بحث پژوهش آغاز ثبت نام تسهیلات ویژه به زنان روستایی و عشایری
سرخط خبرها
مادر علی انصاریان: با درگذشت فرزندم، دنیا برایم ایستاد

مادر علی انصاریان: با درگذشت فرزندم، دنیا برایم ایستاد

  • کد خبر: ۳۳۲۲۳۰
  • ۲۴ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۶
مادر علی انصاریان با حالتی بغض‌آلود درباره مرگ فرزندش صحبت می‌کند و می‌گوید: وقتی علی درگذشت، از نظر من دنیا برایم ایستاد.

به گزارش شهرآرانیوز؛ ننه علی با اشاره به اینکه از همان زمانی که دختری نوجوان بودم، عاشق نام علی بودم، همیشه از خدا می‌خواستم روزی پسری به من بدهد تا نامش را علی بگذارم. این اسم برایم یک رویا بود، یک نذر ویژه. وقتی پسرم آمد، اصلاً تردید نکردم. باید علی می‌شد، باید نام علی را می‌گذاشتم و این کار را انجام دادم، بیان می‌کند: علی که به دنیا آمد، دل من شد خانه‌ی مهرش، پیش از او خدا دو فرزند به من داده بود، محمد و فاطمه. اما علی، علی، علی چیز دیگری برایم بود. هنوز نفس اولش را نکشیده بود که شده بود تمام دار و ندار من، یادم هست چهلم پدرم بود. خانه‌مان غرق در عطر فاتحه بود که علی به دنیا آمد. او را در آغوش می‌گرفتم و با او حرف می‌زدم، از دلتنگی‌هایم، از غربت بی‌پدری... گویی آمده بود که هم پدر باشد برای دلم، هم امید روز‌های آینده‌ام.

وی ادامه می‌دهد: عشقش فوتبال بود. اگر به او می‌گفتی بازی نکن، انگار جانش را گرفته‌ای. محله‌مان در خیابان عارف بود؛ همان‌جایی که علی پروین هم زندگی می‌کرد. خیلی فوتبالیست‌های دیگر در این محله بودند، همه بچه‌ها دوست داشتند فوتبالیست و مثل علی پروین شوند، علی هم یکی از آنها بود، از مدرسه که برمی‌گشت، با توپ پلاستیکی تا شب گل‌کوچک بازی می‌کردند، یادم می‌آید یک بار که بچه بود و بازی می‌کرد توپ به چشمانش برخورد کرد و او را به بیمارستان بردم.

مادر علی انصاریان با بیان اینکه با پای خودش رفت بیمارستان فرهیختگان رفت، رفت از ریه‌هایش عکس بگیرد، قرار بود ظهر برگردد تا با هم ناهار بخوریم، اما دیگه برنگشت. ریه‌اش درگیر شده بود. می‌خواست برگردد خانه، ولی دکتر‌ها نذاشتند. گفتند باید بستری شود. به من زنگ زد، گفت: مامان، بیمارستانم، دو روزه میام، چیز خاصی نیست. داروهات یادت نره بخوری، تاکید می‌کند: یهو حالش بدتر شد، رفت ICU. هر روز به بیمارستان می‌رفتم، اما فقط از پشت شیشه می‌دیدمش. هر روز صبح می‌رفتم، قرآن می‌خوندم، صدامو می‌شنید ولی نمی‌تونست حرف بزنه. با چشم‌هاش اشاره می‌کرد، اشک می‌ریخت. می‌گفت: «مامان دعا کن، برگردم خونه. خیلی امیدوار بود که به خونه بر می‌گردد، چند بار گفت مامان، خونه رو تمیز کن. دارم برمی‌گردم، بهمن ماه بود، هوا خیلی سرد بود، وقتی از بیمارستان بر می‌گشتم سرم می‌زد، ولی سمت من نمی‌اومد. می‌گفت: تو سنت بالاست، نباید مریض شوی. من در آن سرمای زمستان پشت بام و با خدا درد دل می‌کردم. زار زار گریه می‌کردم و می‌گفتم خدایا من علی‌ام را از تو می‌خوام.

منبع: ایرنا

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.