ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید محمدرضا ارجمند چرا برخی دختران استایل پسرانه را انتخاب می‌کنند؟ نقش مثبت ارتباط صمیمانه والدین با فرزندان در کاهش میزان ازدواج سفید دیدار‌های هفته پنجم لیگ برتر فوتسال زنان برگزار شد| ناکامی تیم هیات فوتبال خراسان رضوی دستورالعمل «رویداد ملی روشنای مهر» برای هفته بزرگداشت مقام زن ابلاغ شد پاسخ به پرسش‌های حقوقی بانوان | از ارث و مهریه تا مستمری و حمایت قانونی وقتی قلم از دل برمی‌خیزد | مادرانه‌هایی از پشت صحنه زندگی خبرنگاران چرا مادری هنوز مهم‌ترین نقش اجتماعی زنان است؟ ششمین جشنواره «بانوی سرزمین من» برگزار می‌شود | آزادی چند مادر زندانی ازطریق درآمد حاصل از ثبت‌نام شرکت‌کنندگان طبیعی یا سزارین | انتخاب مادرانه در میان تجربه‌ها و ترس‌ها درباره اهمیت محبت به همسر | با راه‌های ابراز علاقه در زندگی مشترک بیشتر آشنا شویم «جهانی» برای خواهر | روایت خواهری که مزار برادر شهیدش را به پایگاهی فرهنگی تبدیل کرد آغاز رقابت‌های والیبال قهرمانی دانش‌آموزان جهان از امروز (۱۵ آذر ۱۴۰۴) | تیم دختران ایران موفق به شکست تیم هند شد قد کشیدن با آیات | روایت هیئتی دخترانه که از دل یک خانه کوچک تا مسجد محله رشد کرد چرا بسیاری از ازدواج‌ها دوام نمی‌آورند؟ جایگاه هفتم و هشتم جهان برای بانوی ایرانی در آخرین رده بندی فدراسیون جهانی زن مسلمان ایرانی، الگویی مستقل، تمدن‌ساز و تاریخ‌آفرین
سرخط خبرها
این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

  • کد خبر: ۳۰۲۲۴۲
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸
محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم؛ آن هم با کلیدواژه «رهایی از بلاتکلیفی». محبوبه‌ای که با پانزده سال خانه‌داری و مدرک فلان و شغل فلان حالا از زندگی خسته شده و دلش می‌خواهد تیشه بزند به هر چه ساخته و ترک دنیا کند و یک گوشه را پیدا کند و بی‌آنکه هیچ بنی‌بشری را ببیند نفس بکشد و زندگی کند.

شاید به قول خودش اگر رودربایستی با دخترش نبود یک روز هم آن زندگی را تحمل نمی‌کرد. نمی‌دانم چرا هر بار این جملات تکراری را طی شش ماه اخیر پای تلفن، یک گوشه از کافه یا خانه خودم و محبوبه شنیدم توی ذهنم مدال فتح‌الفتوح را به گردن آیدا دختر ۱۰ ساله‌اش انداختم که بی‌آنکه بداند، تا این اندازه پرزور ایستاده بود و جلو گم‌و‌گور شدن مادرش را گرفته بود.

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

 محبوبه یک روز همه عکس‌های در و دیوار هال خانه‌اش را جمع کرده بود، چون فکر می‌کرد دیگر نگه‌داشتنشان لطفی ندارد و آن دورهمی‌ها و لحظه‌ها و لبخند‌ها برای همان روز‌ها بوده و بهتر است نه ببیند و نه بشنود و نه در موردش فکر کند. راستش را بخواهید از قضا آن صبح چهارشنبه نه کله‌سحر از خواب بیدار شدم و نه عطر پاییز و بوی عود و اسپند حرم به صورتم خورد و نه سفارش محبوبه یادم بود! پایم که به صحن گوهرشاد باز شد دنبال یک گوشه‌ای بودم تا یک دور دنیایم را دوره کنم و هر چه در دلم بود بریزم بیرون که چشمم به این زن و شوهر افتاد.

زن با یک دست شال سبز روی صورت مرد را مرتب می‌کرد و با دست دیگر زیارتنامه می‌خواند. این عاشقی جوری بود که آرامشش گواه از تکرار این لحظه در همیشه داشت. عکس را برای محبوبه فرستادم و نوشتم: چه جای خوبی است این صحن‌و سرا برای رهایی از بلاتکلیفی محبوبه!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.