اعزام ۴ بانوی خراسانی همراه تیم ملی والیبال نشسته به مسابقات قهرمانی آسیا مادر منشأ تربیت است رویداد نوپیا و اتصال زنان بومی سوزن دوز به بازار‌های جهانی کسب مدال طلا در رشته پرش طول مسابقات دوومیدانی قهرمانی آسیا توسط بانوی ایرانی پیچیده‌شدن بیش از حد ازدواج در جامعه، یکی از دلایل اصلی گریز جوانان از تأهل زنان مسلمان، آغازگر جامعه توحیدی هستند کسب رتبه دوم نماینده زنان ایران در ماده ۱۰۰ متر با مانع در بیست‌وششمین دوره مسابقات دوومیدانی قهرمانی آسیا افزایش حضور زنان در بخش‌های مدیریتی مشاغل دانش بنیان در آینده‌ای نزدیک وظیفه زنان برای مقابله با تهاجم فرهنگی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب ارسال ۵۰۰ مقاله به دبیرخانه پنجمین همایش بین المللی رسالت زن در تحولات اجتماعی یادگیری سرفصل‌های کلیدی زندگی توسط دانشجویان دختر با برگزاری رویداد ملی دخترانه انتخاب سرمربی جدید برای تیم ملی فوتسال بانوان حضور در بازی‌های پاراآسیایی ناگویا ژاپن و پارالمپیک لس آنجلس، اهداف مهم تیم ملی والیبال نشسته بانوان ایران شناسایی ۵۱ هزار زن سالمند تنها در ۱۹ استان کشور حج، فرصتی بی‌نظیر برای تربیت بانوان مسلمان حج فرزندآوری و افزایش موالید، یکی از ضرورت‌های کلیدی کشور
سرخط خبرها
این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

  • کد خبر: ۳۰۲۲۴۲
  • ۰۷ آذر ۱۴۰۳ - ۱۳:۴۸
محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم.

به گزارش شهرآرانیوز؛ محبوبه سفارش کرده بود که اگر صبح چهارشنبه کله‌سحری یکهو هوس صدای نقارخانه، عطر پاییز و اسپند و عود جلو ورودی صحن اسماعیل طلا به سرم زد حتما یادش بیفتم؛ آن هم با کلیدواژه «رهایی از بلاتکلیفی». محبوبه‌ای که با پانزده سال خانه‌داری و مدرک فلان و شغل فلان حالا از زندگی خسته شده و دلش می‌خواهد تیشه بزند به هر چه ساخته و ترک دنیا کند و یک گوشه را پیدا کند و بی‌آنکه هیچ بنی‌بشری را ببیند نفس بکشد و زندگی کند.

شاید به قول خودش اگر رودربایستی با دخترش نبود یک روز هم آن زندگی را تحمل نمی‌کرد. نمی‌دانم چرا هر بار این جملات تکراری را طی شش ماه اخیر پای تلفن، یک گوشه از کافه یا خانه خودم و محبوبه شنیدم توی ذهنم مدال فتح‌الفتوح را به گردن آیدا دختر ۱۰ ساله‌اش انداختم که بی‌آنکه بداند، تا این اندازه پرزور ایستاده بود و جلو گم‌و‌گور شدن مادرش را گرفته بود.

این عکس را برای تو گرفتم محبوبه!

 محبوبه یک روز همه عکس‌های در و دیوار هال خانه‌اش را جمع کرده بود، چون فکر می‌کرد دیگر نگه‌داشتنشان لطفی ندارد و آن دورهمی‌ها و لحظه‌ها و لبخند‌ها برای همان روز‌ها بوده و بهتر است نه ببیند و نه بشنود و نه در موردش فکر کند. راستش را بخواهید از قضا آن صبح چهارشنبه نه کله‌سحر از خواب بیدار شدم و نه عطر پاییز و بوی عود و اسپند حرم به صورتم خورد و نه سفارش محبوبه یادم بود! پایم که به صحن گوهرشاد باز شد دنبال یک گوشه‌ای بودم تا یک دور دنیایم را دوره کنم و هر چه در دلم بود بریزم بیرون که چشمم به این زن و شوهر افتاد.

زن با یک دست شال سبز روی صورت مرد را مرتب می‌کرد و با دست دیگر زیارتنامه می‌خواند. این عاشقی جوری بود که آرامشش گواه از تکرار این لحظه در همیشه داشت. عکس را برای محبوبه فرستادم و نوشتم: چه جای خوبی است این صحن‌و سرا برای رهایی از بلاتکلیفی محبوبه!

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.