نگاهی به فرزندآوری در  ازدواج دوم | با ضرورت ها، نکات کلیدی و ملاحظات مهم بیشتر آشنا شویم مشارکت ۵.۱ درصدی بانوان کشور در اهدای خون افزایش امنیت اجتماعی زنان با حفظ پوشش زنان چگونه ادبیات ایران را متحول کردند؟ تیم ملی والیبال زنان ایران روی خط پیروزی| فیلیپین حریف ایران در مسابقات آسیایی نشد حفظ سلامت استخوان‌ها و عضلات در زنان با مصرف منظم آلو خشک فتوای رهبر معظم انقلاب در موضوع «ارتباط با مرد نامحرم، در صورت بی توجهی یا نبود همسر» چیست؟ بررسی فلسفه تفاوت دیه زن و مرد | تفاوت‌ها هیچ ارتباطی به ادعای کم‌ارزش‌تربودن جان یا شخصیت زن ندارد اولین بانوی مدال آور تاریخ المپیک ناشنوایان: کار راحتی برای مدال آوری دوباره در المپیک ندارم امضای تفاهم‌نامه بین بهزیستی و دبیرخانه ستاد ملی زن و خانواده، درراستای حمایت از زنان آسیب‌پذیر آشنایی با استاد کتابداری ایران | زنی تاریخ‌ساز که به نقش زن در تعالی خانواده و پیشرفت جامعه آگاه است بررسی سند سلامت زنان در شورای فرهنگی و اجتماعی خانواده و زنان شورای عالی انقلاب فرهنگی اولویتی بالاتر از خانواده در ایران وجود ندارد پرداخت وام ازدواج به ۹۰ درصد از متقاضیان نیوزلند هم حریف تیم ملی والیبال زنان ایران در مسابقات آسیایی نشد یادگیری مهارت‌های جدید توسط دختران با آغاز لیگ تابستانه در مشهد
سرخط خبرها
غریبه‌های قریب

غریبه‌های قریب

  • کد خبر: ۳۲۹۵۷۴
  • ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۲
«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند.

«خانم! چرا به دختر نباید فحش داد؟» اطراف را نگاه می‌کنم تا مطمئن شوم با کس دیگری نیست. می‌پرسم: «چی؟» دوباره سؤالش را تکرار می‌کند. مات نگاهش می‌کنم. توی مغزم به هرچیزی فکر می‌کنم جز جواب سؤالش. دوازده ساله به‌نظر می‌رسد و از ظاهرش چیزی مشخص نیست. با این همه، لحن کلام و نوع نگاهش مطمئنم می‌کند که قصد مردم‌آزاری ندارد.

برای اینکه به خودم فرصت بیشتری بدهم، دوباره می‌پرسم: «یعنی چی؟» و باز سؤالش را تکرار می‌کند. نمی‌دانم چرا قاب مادرانه‌ای توی ذهنم نقش می‌بندد. ناخواسته لحنم کودکانه می‌شود: «دخترا مِثل مامانان؛ مهربون. بابا‌ها هم مهربونن، ولی نه مِثل مامانا. پسرا ممکنه براشون مهم نباشه، ولی اگه به یه دختر فحش بدی، خیلی ناراحت میشه!» می‌گوید: «من که فحش ندادم. اون بهم فحش داد.»

اتوبوس وارد ایستگاه می‌شود و مکالمه مان نیمه‌تمام می‌ماند. ولی نمی‌دانم چرا همه‌روز سؤال ساده پسرک ذهنم را به خودش مشغول کرده‌است و مدام چراغ کلیشه‌های جنسیتی گذشته در مغزم روشن می‌شود. کلیشه‌هایی که خیلی از آنها با نام برابری جنسیتی از جامعه رخت بربسته‌اند و دیگر حتی یادی هم از آنها در ذهن‌ها نیست، مانند حرمت زیادی که برای زن در جامعه قائل بودیم یا شایسته نبودن اینکه دختری با صدای بلند حرف بزند و بخندد یا رفتار‌های مردانه داشته باشد. حالا دیگر خبری از هیچ‌کدام از آن باید و نباید‌ها و پابست‌ها نیست.

برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند حرف می‌زنند، زدوخورد خیابانی هم می‌کنند، آن هم با رد و بدل کردن رکیک‌ترین فحش‌ها. برخی دخترهایمان نه‌تنها بلندبلند می‌خندند، تکه‌های آبدار هم به رهگذران می‌اندازند. بعضی‌هایشان نه‌تنها تیپ مردانه می‌زنند، با گذاشتن سیگار لای انگشت‌هایشان و دودکردنش، ژست مردانه هم می‌گیرند. دخترهایمان نه‌تنها....

دلم برای دیدن همه آن دخترانگی‌ها و لطافت‌ها تنگ شده‌است. قرار بود دختر‌های سرزمینم با پس‌زدن این کلیشه‌ها صعود کنند، ولی نمی‌دانم چرا برخی سقوط کرده‌اند و من حالا می‌ترسم از روزی که به همان غریبگی که به آداب و رسوم عهد قجری نگاه می‌کنیم، یاد این دخترانگی‌ها را هم در لابه‌لای رمان‌های خاک خورده کتابخانه‌ها جست‌و‌جو کنیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.