گردهمایی بانوان فعال فرهنگی و هنری در مشهد | فعالیت ۱۰۰ کانون تخصصی بانوان در خراسان رضوی (۱۷ آبان ۱۴۰۳) سه مدال طلای آسیایی بدون باخت طی سه سال پیاپی خورشت بامیه چه ادویه‌هایی دارد؟ مصرف پرتقال در دوران بارداری باعث بهبود عملکرد دستگاه گوارش می‌شود چرا برنامه «به خانه برمی‌گردیم» اثرگذار شد سقط جنین یک فرایند خطرزا برای مادر است مادر حواسش به همه قرص‌هایت بود سرعت عمل بالای پرستاران بخش سوختگی بیمارستان امام‌رضا (ع) زینت پدر را بعد از این صدا می‌زنند «زینب» مجموعه‌داستان «کشتن به سبک خانگی» سبک زندگی بانوان در شهر‌ها را نشان می‌دهد شرایط درج و ثبت سوءپیشینه برای زنان و مردان هیچ فرقی ندارد معصومه موسویان، نویسنده و پژوهشگری که زندگی را به سبک دلش می‌نویسد یک کتاب کودک زمانی موفق است که بتواند نیازها و خواسته‌های مخاطبش را برآورده کند دستگیری خانمی ۳۷ ساله که در پایتخت ۲۱۰ میلیارد ریال کلاهبرداری کرده و به شهرستان دورود استان لرستان گریخته بود بهترین راه برای درمان زردی نوزاد، استفاده از دستگاه فتوتراپی است
سرخط خبرها
خمینی، آب، سلمان فارسی و راهی که به کربلا می‌رسد

خمینی، آب، سلمان فارسی و راهی که به کربلا می‌رسد

  • کد خبر: ۲۴۷۳۵۲
  • ۰۵ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۹
خمینی، آب، سلمان فارسی... این‌ها کلماتی است صاحب هویت که پیرزن عراقی خطاب به من می‌گوید انگار می‌خواهد آشنایی بدهد.

 می‌خواهد خویشاوندی هویتی و اشتراکات معرفتی مان را به یاد بیاورد. می‌خواهد روی باز خود را تعریف کند که مثل در خانه اش به روی زائران حسینی باز است. باز که چه عرض کنم، او و عشیره اش هر جور شده زائران را میزبان می‌شوند. زن، اما انگار فراتر از میزبانی می‌خواهد چیزی را بگوید و پیغامی را برساند.

او و عشیره اش آن سوی مرز چزابه اند. درست در سرزمینی که ۸ سال جنگ بود و جهاد. جنگ از سوی صدام که ارتش عراق را به مزدورانِ استکبار شرق و غرب تبدیل کرده بود و جهاد از سو ما که با تکیه بر خدا، علیه هرچه غیر خداست می‌جنگیدیم. آنجا که او و عشیره اش بودند، روزگاری کشتزار خون و آتش بود.

نمی‌دانم او و حتی همراهان من چقدر خبر داشتند از آن روز ها، اما من خوانده بودم و می‌دانستم در وجب به وجب این خاک، خون شهیدی جاری شده است. نه، هنوز هم جاری است.

اگر چشم حق بینی باشد می‌تواند خونین قبایان رعنای وطن را ببیند که عمود بر زمین، فاصله تا آسمان را طی می‌کنند. گوشی اگر به هوش باشد، صدای یا حسین شان را می‌شنود. آنچه امروز در این وادی می‌بینم، رویش بذر‌هایی است که شهدا کاشتند. اینجا در آن سوی مرز چزابه، نه امکانات دولتی است و نه حتی تشکیلاتی که بشود اسمش را موکب گذاشت. از این خبر‌ها نیست. خانه‌هایی در‌ها را به دیوار داده اند که بیشتر به کپر می‌مانند. مردمانش، اما با سخاوت تمام، میهمانان حسین (ع) را، چون جان عزیز می‌دارند. راه را بر آنان می‌بندند تا به در‌های گشوده خانه و خوانِ پر کرمشان دلالت کنند. هرچه دارند را روی سفره می‌گذارند.

حتی آن پیرمرد تنها گوسفند خود را کباب کرده و بر سفره می‌گذارد. حکایتی است این اربعین و این عشق مردم که زبان مشترک می‌شود میان مردمانی که حرف هم را متوجه نمی‌شوند، اما نگاه هم را بی نیاز به مترجم می‌خوانند. همراهانم به همدلی میزبانان دلخوش اند و من دچار همان بانویی هستم که با سه کلمه باورش را، ایمانش را، عشق اش را برای ایرانی‌ها بیان می‌کند؛ خمینی، آب، سلمان فارسی. کلمه به کلمه اش را -که چندین و چند بار تکرار کرده است- در ذهن برای خود" هجی" می‌کنم؛ خمینی، خ، خدا، خونِ خدا، ثارالله، خُم، غدیر خم، نی، نینوا، کربلا...

یا حسین! او چه می‌گوید به من که از دیار امام روح الله آمده ام. آب را که هجی می‌کنم، فرات در ذهنم نقش می‌بندد. فرات، علقمه، عطش، حس مشترکی که بسیاری از برادران رزمنده ام با لشکر سید الشهدا تجربه کردند. یادم هست وقتی رمز عملیات کربلای یک، یا ابوالفضل العباس (س) اعلام شد بچه‌ها قمقمه‌ها را کنار گذاشتند.

آب یعنی عباس. سلمان فارسی هم که شناسه ایران است در درازنای تاریخ. سلمانی که محمدی شد تا همه فارس‌ها را راه محمدی شدن نشان دهد. شاید هم بانوی عراقی میان خمینی و سلمان رابطه‌ای می‌دید از جنس "منا اهل البیت". خمینی سلمان فارسی معاصر بود برای او و برای من. دریافتم اشتراک در معنا که باشد، در کلمات هم ایجاد می‌شود؛ خمینی، آب، سلمان فارسی..

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.