به گزارش شهرآرانیوز؛ سپیده رضایی کارشناس مسایل زنان در یادداشتی نوشت: مهاجرت برای بسیاری از زنان، راهی به سوی آزادی، استقلال و فرصتهای نو است. اما این مسیر روشن، برای شمار قابل توجهی از آنها به بنبستی تاریک ختم میشود. جایی که اقامت، نه وسیلهای برای زیستن، بلکه ابزاری برای کنترل، تهدید و خشونت پنهان میشود. این خشونت، نه تنها در روابط شخصی، بلکه در سایهی ساختارهای حقوقی و بیتفاوتی نظامهای قضایی کشور مقصد، تقویت و تکرار میشود.
یکی از پیچیدهترین و خطرناکترین جلوههای خشونت خانگی در میان زنان مهاجر، زمانی رخ میدهد که اقامت آنها به شریک زندگیشان وابسته باشد. این وابستگی حقوقی، فرصتی فراهم میکند برای شریک متجاوز تا زن را به گروگان بگیرد؛ با تهدید به اخراج، سلب حضانت فرزندان، یا قطع منابع مالی.
مریم، ۳۵ ساله، ساکن اروپا: «وقتی تهدید به شکایت کردم، گفت: اقامتت دست منه. شکایت کنی، دیپورتت میکنم. هیچ راه فراری نداشتم.»
شادی، ۲۷ ساله: «زبان بلد نبودم، پلیس هم وقتی با مرد میاومد، حرف منو نمیفهمید. احساس میکردم اصلاً وجود ندارم. برای کمک، حتی نمیدونستم کجا باید برم.»
خشونت علیه زنان مهاجر نه تنها در روابط شخصی، بلکه در زیرساختهای قانونی و اجتماعی نیز ریشه دارد. این خشونتها به شیوههای پیچیده و پنهان به وقوع میپیوندند و زنان را در معرض آسیبهای فزایندهای قرار میدهند. سه عامل اصلی در این زمینه تأثیرگذارند:
۱. وابستگی به اقامت همسر
در بسیاری از کشورهای میزبان، وضعیت اقامت زنان به همسرانشان وابسته است. این وابستگی نه تنها آنها را در وضعیت آسیبپذیری قرار میدهد، بلکه به شریک زندگیشان این امکان را میدهد که از قدرت قانونی خود برای کنترل و تهدید استفاده کند. در چنین شرایطی، زن از حق پیگیری قانونی و حتی دسترسی به حمایتهای حقوقی محروم میشود.
۲. فقدان حمایت کنسولی مؤثر
متأسفانه بسیاری از سفارتخانهها و کنسولگریها، هیچ سیستم و ساختار حمایتی مشخصی برای زنان مهاجری که با خشونت مواجه هستند، ندارند. بسیاری از نمایندگیها این پروندهها را به عنوان «مسائل شخصی» رد میکنند و در نتیجه، زنان در کشور مقصد از حمایتهای حقوقی، اجتماعی و حتی روانشناختی بیبهره میمانند.
۳. تبعیضهای چندلایه
زنان مهاجر معمولاً در تقاطع چندین نوع تبعیض قرار دارند؛ از تبعیض جنسیتی گرفته تا تبعیضهای مهاجرتی، زبانی و نژادی. این مشکلات برای زنانی که مادران تنها هستند، فاقد مدارک رسمیاند یا از اقلیتهای قومی میآیند، تشدید میشود. چنین زنانی آسیبپذیرتر و در برابر خشونت، به ویژه خشونت پنهان، آسیبپذیرترند.
برای مقابله با این بحران چندوجهی، به یک رویکرد جامع و هماهنگ نیاز داریم که هم از پیشگیری حمایت کند و هم از زنان در مراحل مختلف مهاجرت تا بازتوانی حمایتهای لازم را ارائه دهد. این رویکرد باید در چهار حوزه اصلی تمرکز کند:
• ایجاد سیستمهای حمایتی در کشورهای مقصد
• حمایت حقوقی و روانی فعال
• برنامههای بازتوانی و حمایت پس از بازگشت
فقط با یک رویکرد جامع و هماهنگ میتوانیم برای زنان مهاجر، محیطی امنتر و برابرتر فراهم کنیم و آنها را از دام خشونتهای پنهان رها سازیم.
۱. اقدامات پیشگیرانه و حمایتی:
آگاهیرسانی پیش از مهاجرت
زنان باید قبل از مهاجرت، از خطرات ناشی از وابستگی به اقامت همسر آگاه شوند. این آگاهی میتواند از طریق دفاتر گذرنامه، رسانهها، و کارگاههای آموزشی پیش از مهاجرت منتقل شود.
آموزش حقوقی پایه به متقاضیان ویزا
آموزش مفاهیم حقوقی اساسی به متقاضیان ویزا، به ویژه در زمینه حقوق مربوط به اقامت مستقل، میتواند به زنان کمک کند تا در مواجهه با تهدیدات و فشارهای ناشی از وابستگی به همسر، انتخابهای آگاهانهتری داشته باشند.
ایجاد دفاتر حقوقی و مشاورهای در سفارتخانهها
سفارتخانهها باید امکانات مشاورهای و حقوقی فراهم کنند تا زنان مهاجر بتوانند در صورت مواجهه با خشونت، به خدمات حمایتی دسترسی داشته باشند. این دفاتر باید در مواقع اضطراری، ترجمه و ارجاع به نهادهای محلی را تسهیل کنند.
۲. دیپلماسی حمایتی:
رایزنی با دولتهای میزبان برای اعطای اقامت مستقل به قربانیان
ضروری است که دولتهای مبدا با کشورهای میزبان مذاکره کنند تا قربانیان خشونت خانگی بتوانند بدون وابستگی به همسر، اقامت مستقل دریافت کنند.
این اقدام میتواند امنیت و آزادی عمل زنان را تضمین کند.
تضمین حمایتهای قضایی، حقوقی و روانی در کشور مقصد
دولتهای مبدا باید از طریق دیپلماسی فعال، از کشورهای میزبان بخواهند که حمایتهای قضائی و روانی را برای زنان آسیبدیده فراهم کنند. این حمایتها میتواند شامل دسترسی به وکلای متخصص، مشاوره روانشناسی، و حمایتهای مالی باشد.
ایجاد برنامههای بازتوانی برای بازگشت امن و حمایتشده برای زنانی که مجبور به بازگشت به کشور خود میشوند، برنامههای بازتوانی اجتماعی و اقتصادی باید فراهم شود. این برنامهها باید به زنان کمک کنند تا دوباره مستقل شوند و از آسیبهای بیشتر جلوگیری کنند.
در شرایطی که ساختارهای رسمی اغلب ناکارآمد یا غایباند، نهادهای مدنی و جامعه مهاجر میتوانند نقشی حیاتی در پر کردن این خلأ ایفا کنند. تجربه نشان میدهد که وقتی خود جامعه وارد عمل میشود، امید و امنیت میتوانند از دل بحران جوانه بزنند:
ایجاد خانههای امن
با کمک مهاجران داوطلب و فعالان اجتماعی، میتوان فضاهایی امن و موقت برای زنانی فراهم کرد که از خشونت میگریزند، پناهی برای بازسازی و تصمیمگیری دوباره.
آموزش داوطلبان محلی
توانمندسازی اعضای جامعه مهاجر برای شناسایی علائم خشونت و ارجاع قربانیان به منابع حمایتی، میتواند نخستین خط دفاعی در برابر انزوای قربانیان باشد.
شبکهسازی با نهادهای بینالمللی همکاری با سازمانهایی مانند UNHCR و Amnesty International به ایجاد دسترسی به منابع، مشاوره حقوقی، و خدمات اضطراری کمک میکند، و همچنین فشار بینالمللی برای پاسخگویی کشور میزبان را افزایش میدهد.
در برخی کشورها، تلاشهایی برای شکستن چرخه وابستگی و حمایت از زنان مهاجر در مواجهه با خشونت خانگی انجام شده که میتواند الهامبخش سیاستگذاران و نهادهای مدنی در دیگر نقاط باشد:
آلمان
بند ۳۱ قانون اقامت، به زنانی که قربانی خشونت خانگی شدهاند اجازه میدهد حتی پس از قطع رابطه با همسر، اقامت خود را حفظ کنند، گامی مؤثر در جهت استقلال و امنیت.
بریتانیا
«قانون خشونت خانگی» (Domestic Violence Rule)، به زنان قربانی اجازه میدهد بدون نیاز به رضایت یا وابستگی به شریک خشونتگر، برای اقامت مستقل درخواست دهند.
کانادا
سیاستهای پناهندگی بشردوستانه، این امکان را به زنان مهاجر میدهد که در صورت اثبات خطر خشونت خانگی، تحت حمایت قانونی قرار بگیرند، حتی اگر اقامت اولیه نداشته باشند.
با این حال، نباید از چالشها غافل شد. در همین کشورها نیز، سدهای نامرئی مانند بوروکراسی پیچیده، ناآشنایی با زبان، و تبعیضهای فرهنگی، مسیر دسترسی به این حمایتها را دشوار و گاه فرسایشی میکنند.
خشونت علیه زنان مهاجر، تنها یک چالش حقوقی نیست؛ این پدیده، لایههای عمیقتری از رنج و فشار را در بر میگیرد، از روان تا اقتصاد، از اجتماع تا هویت شخصی.
در بُعد روانی:
بسیاری از این زنان، زیر فشار مداوم تهدید، ترس و بیپناهی، دچار افسردگی، اضطراب مزمن و گاه بحران هویت میشوند. اعتماد به نفس فرو میریزد و امید به آینده کمرنگ میشود.
در بُعد اقتصادی:
نبود شغل، عدم دسترسی به حساب بانکی مستقل یا حتی ممنوعیت کار، قدرت تصمیمگیری را از آنها میگیرد. وابستگی مالی، یکی از ابزارهای کلیدی در تداوم چرخه خشونت است.
در بُعد اجتماعی:
زنان مهاجر اغلب از ترس قضاوت، انگ خوردن یا بیآبرو شدن، ترجیح میدهند سکوت کنند. فشار فرهنگی، فقدان حمایت اجتماعی، و طرد شدن از خانواده یا جامعه، آنها را به حاشیه میراند.
خشونت علیه زنان مهاجر اغلب نه با فریادها و کبودیها، بلکه در سکوت قوانین، بیتفاوتی نهادی و ناآگاهی فرهنگی پنهان میشود. تا زمانی که اقامت، گروگان روابط خشونتبار باقی بماند، این چالشها همچنان ادامه خواهند داشت.
مهاجرت، اگرچه ممکن است فرصتهایی را فراهم کند، اما با مشکلاتی جدی همراه است. بسیاری از مهاجران با احساس تنهایی، اضطراب و بیگانگی دست و پنجه نرم میکنند. موانع فرهنگی و زبانی، فرآیند تطبیق در جامعه جدید را پیچیده میسازد. علاوه بر این، مسائل اقتصادی و دشواری در یافتن شغل متناسب با مهارتها، شرایط زندگی مهاجران را دشوارتر میکند.
منبع: فارس