مترجم: عادل نجفی | شهرآرانیوز؛ این افراد که در بین عموم از آنها به عنوان «خودشیفته» یاد میشود اغلب با توصیف مشابهی معرفی میشوند: «فردی با منیت بیش از حد!». اما خودشیفتگی، به معنای بالینی آن، میتواند بسیار پیچیدهتر باشد. در برخی تعاریف تخصصی علم روانشناسی و موارد تشدید یافته بروز آن در شخصیت یک فرد حتی به عنوان یک اختلال شخصیتی شناسایی میشود که علائم آن اشتغال بیش از حد به خود، نیاز عمیق به تحسین و عدم همدلی با دیگران است.
یکی از سؤالات اولیه برای شناخت خودشیفتهها پاسخ به این پرسش است که چرا «من» همیشه در ذهن آنها بر «ما» غلبه میکند؟ اسکنهای مغزی نشان میدهند که مراکز پاداش مغز یک خودشیفته در هنگام دریافت تمجید یا تحسین شدیدتر از زمانی که شاهد موفقیت شخص دیگری هستند، فعال میشوند.
این امر رفتار خودمحورانه آنها را تقویت میکند، زیرا میل عصبی برای تأیید خود در آنها را تحریک میکند. به این ترتیب آنها اغلب در توصیف دستاوردهای خود اغراق میکنند و دستاوردهای دیگران را کماهمیت جلوه میدهند و بهراحتی از انتقاد آزرده میشوند. علاوه بر این، خودشیفتهها ممکن است حس شکنندهای از عزت نفس داشته باشند که نیاز به تأیید خارجی دائمی دارد. انتقاد یا اهمالکاری در مورد آنها میتواند ویرانگر باشد و منجر به خشم، عصبانیت یا حتی افسردگی خودشیفتهها شود.
خودشیفتهها به صورت گسترده دچار خودجذبی میشوند و آن را یکی از ویژگیهای اصلی خودشیفتگی میدانند، اما پیش از آنکه روانشناسان معاصر نظیر فروید بتوانند خودبرتر بینی را توصیف کنند، نارسیسیسم در اساطیر یونانی مورد اشاره قرار گرفته بود. نارسیسیسم از ریشه لغت یونانیشده نرگس و اسطوره نارسیسیوس گرفته شدهاست. نارسیس یا نرگس، مرد جوان زیبا چهرهای بود که از عشق اخو دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در کنار یک رودخانه شد.
هرچند عده زیادی تلاش کردند تا به او نشان دهند چیزهای زیبا و دلنشینتر از چهره او وجود دارد ولی او نپذیرفت و فقط به چهره خود نگاه کرد تا وقتی که از فرط خستگی و گرسنگی به درون رود افتاد و جان باخت. در تعبیر دیگری نارسیس وقتی به عشق خود و در واقع چهره انعکاس یافته خود نمیرسد، آنقدر غمگین بر لب چشمه مینشیند تا تبدیل به گل نرگس زرد میشود چرا که او در کنار رود مریض میشود و به رنگ زرد درمیآید. گلی که مانند خودشیفتهها نیازمند مراقبت و نگهداری بسیار بالاست!
جهانبینی خودنماها بهتدریج به سمت خودبزرگبینی منحرف شده است. مطالعات نشان میدهد که افراد خودشیفته نسبت به آنچه پشتوانه واقعی و انعکاس عینی آنها در عالم هستی است، تصور مثبتتری از خود دارند. آنها بهراحتی موفقیتها و شادکامیها را به خود نسبت میدهند در حالی که مقصر شکستها و ناکامیها همواره عوامل خارجی هستند. این واقعیت تحریف شده به آنها اجازه میدهد تا احساس بزرگی نسبت به خود را حفظ کنند.
حضور یک نارسیست در یک محیط اجتماعی میتواند تأثیرات مضری به همراه داشته باشد. در محل کار، یک رئیس خودشیفته میتواند محیطی سمی ایجاد کند و رقابت و ترس را به جای رفاقت و دوستی تقویت کند. چنین مدیرانی معمولا برای دستاوردهای کارکنان اعتبار چندانی قائل نمیشوند ولی در زمانی که اشتباهی رخ میدهد از هیچگونه سرزنشی دریغ نمیکنند.
یکی دیگر از نقاطی که حضور خودشیفتهها میتواند بسیار حاشیهساز باشد مدارس است. معلمان خودشیفته میتوانند دانشآموزان را تحقیر کنند و انگیزه آنها را برای یادگیری در نطفه خفه کنند. دانشآموزان دچار خودنمایی با کوچکترین شکستها دچار انزوا و خودتحقیری میشوند و برای رهایی از آن به سراغ دیگر دانشآموزان و تحقیر آنها میروند.
خودشیفتگی در میان زنان و مردان یک حالت یکسان نیست. تحقیقات نشان میدهد که توزیع احساس خودشیفتگی در برخی از افراد با صفات بیشتری نسبت به دیگران بروز پیدا میکند. بررسیها نشان میدهند مردان معمولا خودشیفتههای آشکارتری هستند و رفتارهای بزرگ و متکبرانه کلاسیک را از خود نشان میدهند. از سوی دیگر، اما زنان ممکن است خودشیفتههای پنهانتری باشند، در ظاهر جذاب و همدل به نظر میرسند، اما به طرز ماهرانهای موقعیتها را به نفع خود دستکاری میکنند.
اختلال شخصیت خودشیفته یک وضعیت پیچیده است، اما درمان آن ممکن است. اگر خودشیفتهها مانند دیگر افرادی که بیماریهای اختلال شخصیتی دارند بپذیرند که نیازمند درمان هستند میتوانند با همدلی و ایجاد روابط سالمتر فضای بهتری ایجاد کنند و با مدیریت ادراک خود بر اختلال غلبه کنند. از طرف دیگر اگر در اطراف خود با افراد دچار خودشیفتگی تعامل دارید، تعیین حد و مرز، امتناع از دستکاری رفتار آنها و اولویت دادن به مراقبت از خود را حتما در نظر داشته باشید.
تاکنون مطالعه جامعی بر روی گروههای مختلف جمعیتی از حیث میزان خودشیفتگی انجام نشده است، اما نتایج بهدست آمده از تحقیقات مختلف نشان میدهد که بین خودشیفتگی و برخی تجربیات زندگی همبستگی وجود دارد. مطالعات نشان دادهاند که خودشیفتگی در میان جوانان شایعتر است و در توضیح علت آن گفته شده است احتمالا به دلیل تمرکز بر خودکاوی و شکلگیری هویت، جوانان بیشتر دچار نارسیسیم میشوند.
از سوی دیگر به نظر میرسد با بالا رفتن سطح تحصیلات، افزایش جزئی در میزان خودشیفتگی افراد و اعتقاد به استثنایی بودن گزارش شده است، اما درباره نسبت میزان درآمد افراد با میزان خودشیفتگی آنها شاهد رابطه پیچیدهتری هستیم. در حالی که برخی از مطالعات ارتباط بین درآمد بالا و خودشیفتگی را نشان میدهند، برخی دیگر نشان میدهند که این ارتباط بستگی به منبع ثروت دارد. در حقیقت افراد دارای ثروت خودساخته ممکن است با بروز خودشیفتگی بالاتری در رفتارهای خود همراه باشند، اما در سوی دیگر افرادی که ثروت را به ارث بردهاند کمتر دچار این شرایط هستند.
شیوع خودشیفتگی در سطح جهان نیز متفاوت است. در فرهنگهای فردگرایانه، جایی که به دستاوردهای شخصی و ارتقای خود ارزش داده میشود، افراد با ویژگیهای خودشیفتگی بیشتر دیده میشوند. در مقابل، فرهنگهای جمعگرا، که بر اجتماع و روابط تأکید دارند، تمایل به سطوح پایینتری از خودشیفتگی را گزارش میکنند. البته برخی پژوهشگران بر این باورند که ویژگیهای خودشیفتگی در فرهنگهای مختلف با افزایش استفاده از رسانههای اجتماعی و فرهنگ لذت فوری افزایش یافته است.