درخواست بانوی فعال اقتصادی از رهبر معظم انقلاب + فیلم ابتلا به افسردگی شدید، از عوارض مهم سقط جنین معرفی گیاهان آپارتمانی مناسب برای اتاق نوزاد فصل دوم برنامه تلویزیونی مهنا به بررسی نقش زنان در عرصه مقاومت می‌پردازد بلغورشیر، غذای کمکی مناسب برای کودکان ۱۰ تا ۱۲ماهه پرداخت تسهیلات فرزندآوری در آستانه ۴۰ همت قرار گرفت حمایت دولت از زنان سرپرست‌خانوار، از طریق توسعه مشاغل خانگی توضیحات سازمان اداری و استخدامی کشور درباره آیین نامه دورکاری مادران شاغل (۲ بهمن ۱۴۰۳) بازگشت ساره بیات به جشنواره فیلم فجر با فیلم سینمایی «چشم بادومی» رفع نیاز کودکان به تعاملات اجتماعی بیرون از خانواده با رفتن به مهدکودک از هر ۴ زن یک نفر به میگرن مبتلا است لزوم توجه والدین به نقش تربیتی بازی‌های خانوادگی در کودکان تصویب اولویت‌های موضوعی منشور زنان در جلسه شورای فرهنگی و اجتماعی خانواده و زنان همسر شهید برونسی درگذشت گفت و گو با زنی جوان که با موتورسیکلت به مشتریانش مواد مخدر می رساند | رؤیا‌های سوخته «رؤیا» رفع مشکلات زنان و خانواده با اجرای قوانین مرتبط با این حوزه در جامعه معرفی زنان موثر در پیشرفت ایران اسلامی در برنامه رادیویی «ایراندخت» مصرف زیاد غذا‌های فراوری‌شده، عامل مهم ابتلا به سرطان روده بزرگ در زنان هشدار سازمان جهانی بهداشت درباره پدیده زنانه شدن سالمندی
سرخط خبرها
برای همه و خودت دعا کن

برای همه و خودت دعا کن

  • کد خبر: ۳۰۹۶۰۲
  • ۱۹ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۵۶
خاله‌ام یک ریز به شانه‌ام می‌زد و می‌گفت برای همه و برای خودت دعا کن و چند اسم را ردیف و پشت سر هم می‌آورد. هنوز هم نمی‌دانم جواب خاله‌ام را داده‌ام یا نه؟

سکانس اول: پاییز ۱۳۸۱

ایام اعیاد شعبانیه در بین سلام و صلوات زائران که از شنیدن صدای عصر نقارخانه کیف می‌کردند در حال تعویض چادر مشکی با چادر سفید گل‌دارم بودم ، خاله‌ام یک ریز به شانه‌ام می‌زد و می‌گفت برای همه و برای خودت دعا کن و چند اسم را ردیف و پشت سر هم می‌آورد. هنوز هم نمی‌دانم جواب خاله‌ام را داده‌ام یا نه؟ یادم نیست با چند نفر از فک‌و‌فامیل خودم و خانواده مردی که قرار بود از آن روز سوار بر یک بال رؤیا و مهر همراه شوم خوش‌و‌بش کردم، اما فقط می‌دانم در لحظه خواندن خطبه عقد لبریز از فکر بودم و آینده. نه صدایی می‌شنیدیم و نه چهره واضحی در ذهنم نقش می‌بست. یک چشمم به گنبد طلا بود و یک گوشم به دعای خیر بقیه. خاله‌ام که مسئول مدیریت احساسم بود در آن شرایط مدام به شانه ام می‌زد و برای دیده‌بوسی به سمت دیگران هدایتم می‌کرد. وقتی مراسم تمام شد تمام حرف‌های نگفته و گره شده‌ام را در همان گله جا بین گنبد و صدای نقارخانه بین جمعیت جا گذاشتم و با خانواده جدید و محارم جدید به سمت مسیر تازه‌ای هم‌قدم شدم.

سکانس دوم: پاییز‌ ۱۴۰۳

نزدیک به ایام ولادت حضرت علی«ع» وقتی پاییز خوش‌و‌بش‌کنان با برف و باران و برکت زودتر از شهر خداحافظی کرد و لبخند را به روی مردم آورد یک روز صبح خیلی زود دختر جوان چادر بختش را دورش گرفته بود و گاهی به دسته‌گلش نگاه می‌کرد و گاهی به ضریح. نور از بالای رواق افتاده بود روی صورتش. چنان در دنیای خودش غرق بود که حتی وقتی دوربینم را برداشتم و از اطرافش عکس گرفتم هم حضورم را متوجه نشد. انگار داشت به آینده و روزهای بعد و رفتن از خانه‌ای به خانه دیگر فکر می‌کرد.

زیارتنامه را که باز کردم نگاهم باز به دختر پیچیده شده در عطر گل و سفیدی چادر بخت افتاد که صدای خاله‌ام باز هم توی گوشم پیچید: دعا کن برای خودت و برای همه.

سکانس سوم: نهار چی داریم؟

پایم را که از رواق بیرون گذاشتم سوز برف به صورتم زد. گوشی‌ام صدا داد. پیام پسر هفده‌ساله‌ام ‌با یک استیکر خنده روی صفحه نقش بست: مامان امروز مدرسه‌ها تعطیل شد نهار چی داریم؟

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.