حانیه نصیری | «تقدیر، این فقط لغت قلمبه سلمبهای بود برای چیزی که هیچ کارش نمیتوانستی بکنی. وقتی زندگی به تو میگفت «و به این ترتیب» سر تکان میدادی و اسمش را میگذاشتی تقدیر.» گاهی در زندگی با مسائلی روبه رو میشویم که به دست ما ایجاد نشده است و توسط ما هم برطرف نمیشود، مسائلی که ممکن است چنان زیستن دردناکی را برایمان رقم بزنند که نتوانیم آن را تاب بیاوریم، زیستنی از جنس آنچه در حکومت شوروی عصر استالین برای اهل فرهنگ و هنر رخ داد، و در رویارویی با این مسائل میگویند تقدیر چنین بود!
کتاب «هیاهوی زمان» نوشته جولین بارنز آمیختهای از داستان و زندگی نامه است. در واقع، بارنز در بیشتر آثارش به ادبیات و تاریخ میپردازد. این کتاب نیز زندگی نامه دمیتری شوستاکوویچ، از مشهورترین آهنگ سازان سده بیستم میلادی، است. او که انقلاب اکتبر و خفقان استالینی و جنگ جهانی دوم و دوران خروشچف را درک و تجربه کرد، در روزگار حکومت استالین شرایط سخت ویژهای را از سر گذراند. در این زمان، برخی از هنرمندان همچون میرهولد ایستادند و اعدام شدند. برخیها مانند استراوینسکی مهاجرت کردند. گروهی نیز طرف دار حزب کمونیست شدند و برخیها همچون شوستاکوویچ به مصالحه تصنعی با قدرت حاکم رسیدند، و در شرایطی سخت به زندگی و هنر خود ادامه دادند. جولین بارنز مینویسد: «بگذار کلمات از آنِ قدرت باشند، چون کلمات قادر نیستند موسیقی را خدشه دار کنند. موسیقی میگریزد از کلمات. هدفش همین است. شکوهش همین است.» در این زمان، دیکتاتوری حاکم خواهان ترویج رئالیسم است و از هنر ساختارشکن استقبال نمیکند، زیرا موسیقی رئال، ساده و مشخص و پیش بینی پذیر است، بدون نابهنگامی. این موسیقی برای مردم زحمتکش که از صبح تا عصر مشغول کار هستند لحظاتی شادی آفرین تولید میکند، و دیکتاتور هم کمیت را باارزشتر از کیفیت میداند و هنر را همچون کالایی تولیدی قلمداد میکند. اما به نظر میرسد تولید انبوه هنر بی کیفیت ذهن را فلج میکند، چیزی که نویسنده مهندسی روح انسان مینامد: «۲ مشکل بنیادین وجود داشت: اول اینکه خیلی از مردم دوست نداشتند روحشان مهندسی شود. دست شما درد نکند! دوست داشتند روحشان همان طور که به دنیا آمده بودند دست نخورده باقی بماند و وقتی سعی میکردی هدایتشان کنی، مقاومت نشان میدادند. [..]مشکل دوم از مهندسی روح انسان اساسیتر بود. چه کسی مهندسان را مهندسی کند؟»
بارنز معتقد است هنر همیشه خار چشم سیاست بوده است و خواهد بود، سیاستی که سران خودکامه اش در برابر مانایی هنرمندان به ناچار کنار میروند. او همچنین در کتاب هیاهوی زمان مینویسد: «هنر متعلق به همه است و هیچ کس. هنر متعلق است به همیشه و هیچ وقت. هنر متعلق است به آنها که خلقش میکنند و آنها که حظش را میبرند. هنر زمزمه تاریخ است که بلندتر از هیاهوی زمان به گوش میرسد.»
این کتاب را نشر چشمه در ۱۸۳ صفحه با ترجمه پیمان خاکسار به چاپ رسانیده است.