بیش از ۲۰ سال از عمرم در ارتباط مستقیم با دانشگاه فردوسی گذشته است؛ چون جزو آن دسته از افرادی هستم که روزگاری بهعنوان دانشجو پشت نیمکتهای این دانشگاه نشستهام و این روزها هم تقریبا ۱۷ سالی میشود که بهعنوان عضو هیئتعلمی این دانشگاه مشغول خدمت به جامعه و کشورم هستم. همین است که بخش مهمی از زندگی و خاطراتم در دانشگاه فردوسی شکل گرفته و متعلق به آن است. در حقیقت دانشگاه فردوسی دیرزمانی است که بخش مهمی از زندگی و هویت من است و به بودن در آن افتخار میکنم. در دوران دانشجوییام که حوالی سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ بود، دانشگاه توانست نقش مهمی در زندگی فرهنگی و اجتماعیام ایفا کند و من در این مکان بسیار آموختهام. همچنین دانشگاه از حیث ارتباطی توانست زمینه آشنایی و ارتباط مرا با سازمانهای بیرونی، مراکز پژوهشی و مجامع علمی داخلی و بینالمللی فراهم سازد که این مهم نیز سبب ارتقا و رشد شخصیت اجتماعی من و بسیاری از دانشآموختگان آن دوره شد. در واقع دانشگاه برای من یک محیط سازنده، پویا و مؤثر در همه مراحل زندگی بود؛ برای همین است که من هرگز نمیتوانم دانشگاه را از زندگی خودم تفکیک کنم.
البته پرواضح این محیط از زمانی که من در آن بهعنوان دانشجوی کارشناسی حضور داشتم تا زمانی که بهعنوان یک معلم مشغول به تدریس شدم، تفاوتها و تحولات بسیاری را پشت سر گذاشته است. بهعنوان مثال دوره دانشجویی من همزمان شده بود با اواسط جنگ. خود جنگ تأثیر بسیار زیادی در همه ابعاد جامعه بهویژه در حوزههای مختلف علمی گذاشته بود. در این دوران تجربه حضور در جبهه از طریق دانشگاه و از طریق گروههای دانشجویی به جامعه میرسید که بخشی از خاطرات من نیز از آن دوران است. البته نباید از قلم انداخت که این تأثیر تنها به دلیل بروز جنگ در کشور نبود و نزدیکی این دوره به سالهای نخستین پیروزی انقلاب هم شرایط را کاملا متفاوت از زمان فعلی میکرد. در آن دوره تغییرات شگرف نگرشی و رویکردی در همه حوزهها بهویژه در محیطهای دانشگاهی رخ داده بود. میتوان گفت در آن دوران پیوند دانشگاه و دانشگاهیان با جامعه پررنگتر و دغدغههای اجتماعی در رأس همه امور قرار داشتند. به عقیده من در آن دوران حتی انگیزههای تحصیلی در میان دانشجویان خیلی قویتر از زمان فعلی بود و البته که این موضوع درباره اعضای هیئتعلمی دانشگاه هم صادق است. علاوه بر این، حاکمیت هم اعتماد بیشتری به نظام دانشگاهی داشت و میشد نقش و تأثیر دانشگاه را بر بسیاری از تحولات و حتی تصمیمگیریهای کلان سیاسی و اجتماعی دید.
درست است که رشتههای دانشگاهی افزایش پیدا کرده، امکانات و تجهیزات آموزشی نسبت به گذشته فراوانتر و تعداد اعضای هیئتعلمی و دانشجویان نیز بیشتر شده است، اما گمان میرود همچنان که ما به این پیشرفت دست پیدا کردهایم، در استقلال دانشگاه دچار پسرفت شدهایم. در دانشگاههای امروز مسئولیتپذیری و دغدغهمند بودن در برابر اجتماع در مقایسه با گذشته کاهش پیدا کرده است؛ از این رو من آن دوره را تابناکتر از این دوره میدانم.
معتقدم که برای رفع این مشکل، کشور باید دانشگاه را قوه عاقله خود بداند، از آن مانند یک بازوی فکری و مشورتی استفاده کند و استقلال فکری و حرفهای دانشگاه را محترم بشمارد. محدود کردن استقلال دانشگاه و مداخله زیاد در آن باعث اختلال در کارکرد اصلی این محیط علمی شده و حتی روی مسئولیتپذیری دانشگاه هم تأثیر گذاشته است. درواقع استقلال از محیطهای علمی گرفته و به دیگر نهادها سپرده شده است. باور دارم اگر دانشگاه بخواهد به جایگاه اصلی خود بازگردد، در وهله اول باید استقلال در عملکرد دانشگاه تأمین شود؛ آزادی عمل بیشتر و استقلال دانشگاه زمینه را برای شکوفایی و رشد و تولید علم بهشدت افزایش خواهد داد. درواقع اساس و مبنای توسعه کشور، توسعه دانشبنیان آن است که تنها راهحل پیشرفت و آبادانی کشور نیز در آن نهفته است.