شریف شیرزاد| پرفروش شدن فیلمی نظیر «مطرب» دلایل بیشماری دارد که شرح همه آنها ازعهده این متن خارج است. من نیز ممکن است بتوانم به چندتایی از این دلایل اشاره کنم، اما اینجا مایلم تنها به یکی از آنها که بهگمانم مهمترینشان هم هست، بپردازم. آخرین اثر مصطفی کیایی که تا این لحظه، یعنی پس از گذشت کمتر از چهار هفته از آغاز اکران، فروشش از ۱۶ میلیارد گذشته، درباره یک خواننده است: «ابراهیم خوشسینه (پرویز پرستویی) -که بعدها بهتقاضای دخترش، زیبا (الناز شاکردوست)، نامخانوادگی «خوشلحن» را برای خود برمیگزیند- خوانندهای کابارهای که بهمن۵۷، در کوران انقلاب، یک ماه پیش از آنکه آلبومش روانه بازار شود و بدینترتیب به شهرت برسد، دستگیرش میکنند. او پس از مدتی از زندان آزاد میشود، اما دیگر نمیتواند کار پیشین خود را از سر بگیرد. پس از اندک زمانی، ابراهیم و همسرش (الناز شاکردوست) صاحب دختر و چهارپنجسال بعد پسری میشوند که نام او را «فؤاد» میگذارند. مادر سر زا میرود و پدر میماند با دختر و پسری که مثل خود او عاشق موسیقی و خوانندگی هستند. سالها میگذرد و ابراهیم با کارهای مختلفی روزگار میگذراند تااینکه موقعیتی پیش میآید که او بتواند در ترکیه کنسرتی برگزار کند.... «مطرب» آنقدر اشکال دارد و اشکالاتش آنقدر واضحاند که هیچ نیازی نیست نمونههایی از آنها را اینجا ذکر کنم. محض خالی نبودن عریضه همین را بگویم که ابراهیم را بهنمایندگی از ایران میفرستند ترکیه تا در هفته فرهنگی ایران در استانبول موسیقی اجرا کند؛ بهحق چیزهای ندیده و نشنیده! بعد میفهمیم که آثار ایرج بسطامی را بهجای کارهای ابراهیم دادهاند وزارت ارشاد. نقدهای فیلم هم آنقدر سطحی و کممایهاند که هیچجوره نمیتوان آنها را پذیرفت؛ هرچند که بهحق باشند. اینطور نقدها هیچ کمکی به بهبود وضعیت نمیکنند، حتی میتوان گفت به مخالفانشان امکان میدهند تا با استناد به آنها و اثبات سستیشان، کار خود را قدرتمندانهتر ادامه دهند.
حال، چرا فیلمی که از نظر صورت و محتوا اینقدر کمارزش است، اینقدر پرفروش میشود؟ همانطور که میدانید، سازندگان فیلمهایی از این دست برای جلب مخاطب میکوشند هرچه بیشتر روی خطوط قرمز پای بگذارند و حتی از آنها عبور کنند، اما کدام خطوط قرمز؟ آیا آنها میتوانند به حوزه هر تابویی نفوذ کنند و انتقادهایی اساسی و مبنایی مطرح سازند؟ معلوم است که نه. سازندگان این فیلمها فقط به حوزه مسائل جنسی و مسائلی از این قبیل که در عرصه عمومی مجالی برای طرح آنها نیست و ضمنا طرحشان حساسیتهای سیاسی را نیز برنمیانگیزد، میپردازند؛ مثلا کیایی کل تمرکزش را معطوف موسیقی و موسیقیدانانی کرده است که پس از انقلابْ، حکومت آنها را «غیرمجاز» اعلام کرده است. فیلمساز میخواسته است این امر را بهعنوان نمونهای از امور مربوط به آزادی و عدالت نقد کند، اما هیچجا بهشکلی دقیق و روشمند به زمینهها و عوامل و نتایج چنین تصمیم یا تصمیمهایی نپرداخته است؛ حال یا توانش را نداشته است یا، در خوشبینانهترین حالت، امکانش را نیافته است. کیایی صرفا عکس و ترانه چند خواننده «غیرمجاز» را در فیلم خود گنجانده است. هیچکس هم جلوِ کار او را نگرفته است، برایاینکه چنین کارهایی به هیچجا برنمیخورد. نهایتا یکیدومیلیون نفر در سالنهای سینما یا بعدها در خانههاشان، «مطرب» را میبینند و راضی یا ناراضی پس از مدتی آن را فراموش میکنند. حرص آدمی به آنچه ممنوع است، مشهور است. آن یکیدومیلیون نفر به همین دلخوش میشوند که میتوانند مدتی، هرچند کوتاه، چیزهایی را که نمیتوانند بهشکل قانونی در عرصه عمومی ببینند یا بشنوند، در اجتماعی کوچک ببینند و بشنوند. همین! واقعا خیلی از سینماروها به همین راضیاند.