صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

صائب، شاعر دردآشنای «اگر»های تأمل‌برانگیز

  • کد خبر: ۱۰۹۲
  • ۱۰ تير ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۶
صائبْ شاعر روزگاری است که در آن شاعر عزیز بود، اما مداح نبود. شعر و شاعری مردمی شده بود. کمترکسی از شاعرپیشگی نان می‌خورد. شمار قصاید مدحی او به ۴۰ نمی‌رسد و این در میان میراث عظیم شعری او قطره‌ای است از دریا.

مریم صالحی نیا |شهرآرانیوز - زیربنای هر شعر حقیقی، نوعی تجربه زیستی یا زیسته است و هرچیزی که عناصر روانی، وابسته به آن است. شبکه رویداد‌های به وجود آمده توسط تجربه‌های زیستی ما فقط نیاز دارد به اینکه تغییر شکلی را از سر بگذراند تا طرحی زیبایی شناختی بشود. راز تأثیرگذاری و ماندگاری اثر ادبی و مردمی شدن شاعر دقیقا همین است، اینکه ما به عنوان خواننده اثر ادبی احساس کنیم که این اثر در روحی شبیه روح خود ما پا گرفته است که فقط بزرگ‌تر و قوی‌تر است. شعر صائب چنین شعری است. صائبْ شاعر روزگاری است که در آن شاعر عزیز بود، اما مداح نبود. شعر و شاعری مردمی شده بود. کمترکسی از شاعرپیشگی نان می‌خورد. شمار قصاید مدحی او به ۴۰ نمی‌رسد و این در میان میراث عظیم شعری او قطره‌ای است از دریا. زندگانی اش در عصر طلایی شاه‌عباس کبیر به جویندگی و پویندگی گذشت. وقتی در اوج کمال شاعری، به وطن بازگشت سال‌های تلخ ظلم و کشتار شاه صفی بود. در ۱۳ سال دوره او که بسیار کسان از شاهزادگان و امرا از امام قلی خان، فاتح نامدار هرمز، تا همسر و مادر شاه صفی به دستور او کشته شدند، وضع و حال مردم را می‌توان حدس زد. تندباد بلا و فتنه از هر سوی می‌وزید. صائب در قهوه خانه‌ها یا در تکیه خود در اصفهان می‌نشست و اشعار خود را برای حاضرانی می‌خواند که اگر نه ازطبقات پایین اجتماع، لااقل از طبقه متوسط بودند. طبیعی است که در سرودن اشعار، ذوق و سلیقه و پسند خریداران سخن خود را در نظر داشت و از فرهنگ آن‌ها مایه می‌گرفت و به زبان آن‌ها می‌سرود. او برای مردم و به زبان مردم شعر می‌گفت. از فرهنگ مردم، از تعبیرات و اصطلاحات مردم کوچه و بازار و قهوه خانه و از مثل‌های آن‌ها بهره می‌جست. او نه تنها به زبان مردم زمانه خویش سخن می‌گفت، بلکه شریک غم و شادی مردم زمانه خویش و سخن گوی اندیشه ها، خواست ها، درد‌ها و آرزو‌های آنان بود. او درد‌های مخاطبانش و راه درمان را خوب می‌شناخت؛ درمانی جاودانه برای انسان در تمامی روز‌های سخت و دشوار زندگی، هر که باشد و هر کجا که باشد. او شاعر «اگر»‌های تأمل برانگیزی است که از دل خاسته و بر دل می‌نشیند. این را خواننده فقط وقتی به درستی درخواهد یافت که در یکی از روز‌های زندگی، درست وقتی از هجوم غم و اندوه می‌رود که به زانو درآید، با یکی از این اگر‌های صائبانه برخورد کند و به هر دلیل تجربه‌های زیستی اش او را به درک این «اگر» رهنمون شود:

اگر گشایش دل خواهی از بلا مگریز
که دانه می شود اینجا ز تیرباران سبز
نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
همان خورشید تابانم اگر در زیر پا افتم
بر دوستان رفته چه افسوس می خوریم؟
با خود اگر قرار اقامت نداده ایم

بعضی از این «اگر»ها در شمار تک بیت های برگزیده و انتخاب های دیوان صائب درآمده اند:

اگر غفلت نهان در سنگ خارا می کند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا می کند ما را
طاعت زهاد را می بود اگر کیفیتی
مهر می زد بر دهن خمیازه محراب را
پیاله ای که ترا وارهاند از هستی
اگر به هر دو جهان می دهند، ارزان است
اگر ز اهل دلی، فیض آسمان از توست
که شیشه هر چه کند جمع، بهر پیمانه است

فراوانی این اگرهای فراموش نشدنی در شعر صائب چندان است که اگر میانگین بگیریم حتما سهم هر غزلش اگر و امایی است که می تواند مسیر زندگی خواننده‌اش را از افسردگی و شکست و سرخوردگی به سوی امید و فلاح و رستگاری تغییر دهد، تنها با نگاه تازه ای که به یمن «اگر»های صائب می یابد در بدترین دقایقِ شامِ مرگ زای زندگی چندین هزار چشمه خورشید از یقین در دلش خواهد جوشید.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.