گفتوگوی جالب زلاتان ابراهیموویچ، ستاره مغرور سوئدی با یک روزنامه ایتالیایی
ستاره سوئدی دنیای فوتبال که در تیم و لیگهای مختلفی بازی کرده و هرجا هم رفته نامش را ثبت کرده است، بهتازگی گفتوگویی بسیار طولانی با مجله «جیکیو»ی ایتالیا داشته است. زلاتان ابراهیموویچ در این گفتگو نگاهش درباره فوتبال، آمریکا و تفاوتهایش با اروپا را بیان کرده است. زلاتان سری هم به زندگی و علایق شخصیاش زده است. بهدلیل طولانیبودن این گفتگو فقط خلاصهای از آن را از نظر میگذرانید.
گفته بودی در آمریکا بازیکنان دنبال این هستند که یکیدو چیز را فقط خوب انجام دهند و قادر نیستند همه کارها را به بهترین شکل انجام دهند. بههمیندلیل است که میخواهی به ایتالیا برگردی؟
نه، هدفم این است عضو تیمی شوم که میخواهد دوباره برای قهرمانی مبارزه کند؛ تیمی که بخواهد برگ جدیدی در تاریخش بنویسد، تیمی که بخواهد یکتنه مقابل همه ایستادگی کند. فقط تیمی که چنینویژگیهایی داشته باشد میتواند من را جذب خودش کند.
پس چطور به تیمی مثل گلکسی رفتی؟
یک تصمیم شخصی بود. من در منچستریونایتدی که هدایتش بهعهده مورینیو بود مصدوم شدم. میتوانستم همچنان کنار آنها حضور داشته باشم، ولی نیاز به زمان بود تا دوباره به اوج برگردم. وقتی فرصت رفتن به آمریکا به وجود آمد، به خودم گفتم شاید بهتر است چالش جدیدی تجربه کنم. وقتی به گلکسی رفتم، در همان اولین بازی به خودم گفتم نباید سرمربی تیم را ناامید کنم. اینطوری شد که بووووووم! در همان اولین بازی یک گل تاریخی زدم و اسطوره زلاتان را خیلی سریع بنا کردم.
ولی این اولین باری نبود که چنین گلی میزدی.
برای اروپاییها آن گل، یک گل طبیعی بود؛ ولی برای آمریکاییها، گلی فرازمینی بود. باور کنید تا چند ماه بعد همچنان با من درباره آن گل حرف میزدند. در پارکینگ من را میدیدند، میگفتند: «عجب گلی!» در تلویزیون یا در مسابقه بسکتبال من را میدیدند، میگفتند: «عجب گلی!» بعد از ۲ سال حضور در آمریکا به خودم گفتم بس است. بعد از زدن ۵۳ گل در ۵۸ بازی، زمان خوبی برای جدایی بود. حالا، اما وقت بازگشت به اروپاست. خوشحالم تجربه حضور در آمریکا را به دست آوردم؛ چون بعد از مصدومیتم خیلیها میگفتند دیگر نمیتوانم بازی کنم، ولی نشان دادم همچنان میتوانم تفاوتها را رقم بزنم.
نظرت درباره زیادشدن توهینهای نژادی چیست؟
هواداران همیشه میخواهند تیم قهرمان یا رقیب را به دردسر بیندازند و از این الفاظ استفاده میکنند. طبیعتا این موضوع برای آنهایی که مخاطب هستند، دردآور است. این موضوع فقط مختص فوتبال ایتالیا نیست و همهجای دنیا را دربرگرفته است. مهم این است آدم باوجود این توهینها بتواند نهایت تمرکز را داشته باشد.
نظرت درباره فوتبال ایتالیا چیست؟
زندگی و بازی در ایتالیا باعث شد تبدیل به بازیکنی شوم که امروز هستم. قبل از حضورم در ایتالیا مهاجم بودم، ولی اینقدر خوب نه. کاپلو به من چیزهای زیادی آموخت. به من گفت: «باید تلاش بیشتری کنی. باید به تیم کمک کنی تا گلهای زیادی بزنند. بقیه چیزها برایم مهم نیستند.» پیامش به من کمک زیادی کرد تا روبهجلو حرکت کنم. هر روز بعد از هر جلسه تمرینی من را مقابل ۵ یا ۶ مدافع میگذاشت و نزدیک به یک ساعت میخواست با آنها مقابله کنم. به اینتر که رفتم، مسئولیتم بیشتر شد؛ چون آنها میخواستند قهرمان شوند و به کمک من نیاز داشتند. البته قبل از بحث اینتر میخواهم چیزی را تعریف کنم که تا الان به کسی نگفتهام.
چه چیزی؟
در یووه که بودم، با اینتر بازی کردیم. ماتراتزی همان اوایل خطای بسیار بدی رویم مرتکب شد و کاری کرد مصدوم شوم. بهعنوان فوتبالیست، او بازیکن بدی بود. شیوههای مختلفی برای بدبودن وجود دارد؛ ولی بدترین این است که طوری بازی کنند که عمدا بخواهند رقیب را مصدوم کنند. آن خطا باعث شد من را از زمین برای لحظاتی بیرون ببرند. کاپلو از من پرسید: «تعویضت کنم؟» من گفتم: «نه، میروم داخل زمین.» میخواستم بروم داخل زمین و با ماتراتزی تسویه کنم؛ ولی نتوانستم تسویه کنم، چون ۲ دقیقه بعد از بازگشتم به زمین آنقدر درد داشتم که نتوانستم ادامه دهم. بعد، به اینتر رفتم، به بارسلونا و میلان. در اولین شهرآوردی که در میلان برابر اینتر قرار گرفتم، سال۲۰۱۰ بود و ماتراتزی در ترکیب حضور داشت. میلان ۱ بر ۰ جلو افتاد. در نیمه دوم، ماتراتزی سمتم آمد و او را با یک حرکت تکواندو راهی بیمارستان کردم. استانکوویچ گفت: «ایبرا چرا این کار را کردی؟» به او گفتم: «۴ سال بود منتظر چنینلحظهای بودم. این هم دلیل.»
بازیکن موردعلاقهات کیست؟
همیشه رونالدوی برزیلی بوده است. وقتی بازی میکرد، همه میخواستند از او تقلید کنند؛ از حرکاتش، از آن دریبلهای ریزش، بوم، بوم. استایل بازیاش بسیار شیک بود. او بازیکنی بود که باعث میشد جلوی تلویزیون بنشینم و نگاه کنم. الان بازیکنان زیادی نیستند که من را وادار به چنین کاری کنند. شاید امباپه فقط کمی متفاوت باشد. او هنوز جوان است و امیدواریم با تلاش به راهش ادامه دهد. با سنوسال کم، خیلیها را شیفته خودش کرده است.
چرا اینقدر شیفته کوئنتین تارانتینو، کارگردان سینما، هستی؟
او عاشق سینماست، درست مثل من که عاشق فوتبال هستم. دوست دارم یک روز ملاقاتش کنم و داستانش را بشنوم. میبینیم که او عاشق کارش است، نابغه است و کمی دیوانه. دوست دارد چیزهایی را که میخواهد، به مخاطب انتقال دهد. کمی مثل کاری که محمد علی، یکی دیگر از اسطورههای دنیا بهعنوان انسان و ورزشکار، انجام میداد. کار تارانتینو را دوست دارم، چون همانطور که خودش دوست دارد کار میکند. او دراینزمینه فلسفه خاصی دارد. تارانتینو تاریخ سینماست و زلاتان، تاریخ فوتبال.
چرا عاشق تکواندویی؟
وقتی بچه بودم، پدرم همه فیلمهای جکیچان و بروسلی را داشت. از تکواندو خوشم میآمد، چون مثل بوکس با پا بود. جنبه زیباشناختی هم داشت؛ مثل رقصیدن سریع و تقریبا پروازکردن است. تکواندو باعث شد گلهای زیبایی بزنم.