نعیمه ترکمننیا|شهرآرانیوز، «لب کارون» نوشته محمدحسین صادقی از جمله کتابهای نشر هدهد در حوزه دفاع مقدس است که اولینبار در سال ۱۳۹۷ منتشر و در سالهای بعدی هم تجدید چاپ شده است. به بهانه آخرین انتشار آن در سال ۱۴۰۱ به سراغ این کتاب میرویم.
کتاب «لب کارون» در واقع روایت داستانی از امدادهای غیبی و کرامات شهدای دفاع مقدس ایران است.
این اثر بنا به نوشته صفحه اول کتاب بر اساس داستانی واقعی به رشته تحریر درآمده است و تأییدی بر آیات قرآنی و احادیثی است که شهدا را زنده میدانند و اینکه دوستی نیکو برای زندگان هستند و توان شفاعت نزدیکانشان را دارند.
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شدهاند، مرده مپندار، بلکه زندهاند که نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. (آلعمران؛ ۱۶۹)
و کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند، البته با افرادی که خداوند به آنها عنایت کرده یعنی با پیامبران و صدیقان و شهیدان و نیکوکاران محشور هستند و ایشان چقدر رفقای نیکویی برای آنان خواهند بود. (نسا؛ ۶۹)
شهید هفتاد نفر از بستگان خود را شفاعت میکند. (کنزالمعال، جلد ۴، صفحه ۴۰۱، حدیث ۱۱۱۱۹)
داستان از آنجا شروع میشود که عدهای از رزمندگان سابق دفاع مقدس بنا به عادت دیرین شب نیمهشعبان در گلزار شهدای شهر گرد هم میآیند. بعضیهایشان از زمانه و رفتار آدمهای دوروبرشان ناراضی هستند و بهگونهای میتوان گفت به گلزار شهدا پناه بردهاند. در آنجا صحبت از کارون میشود و حصر آبادان، فداکاریهای رزمندگان و امدادهای غیبی در عملیاتهای مختلف که اعتقاد داشتند همیشه در آخرین لحظات و پس از پایداریها و عبور از آزمایشها در جنگ رخ داده است، اما در آن شب اتفاقات دیگری میافتد که کرامات و امدادهای غیبی دیگری را درک میکنند و با دست پر به خانه برمیگردند.
کتاب «لب کارون» نوشته محمدحسین صادقی است که در سال ۱۳۹۷ از سوی انتشارات هدهد منتشر شده است. نویسنده در آغاز کتاب، پخششدن ترانه «لب کارون» در مراسم عروسی بعد از جنگ را حلقه اتصالی قرار میدهد برای تغییر زمان. آن ترانه پُلی میشود به زمان جنگ و باز لب کارون؛ وقتی که لب کارون در آتش و دود و خون میسوخت و آبادان در حصر بود.
«لب کارون... چه گلبارون...»
خواننده مجلس عروسی با همه توان و احساس ترانه لب کارون را میخواند و مجلسیان کف میزدند و کل میکشند و حتما عدهای هم وسط حیاط میرقصیدند و ترانه پشت ترانه...
این شیوه باعث شده بود که شروع خوبی برای داستان رقم بخورد و توجیهی هم برای عنوان اثر در ذهن خواننده شکل بگیرد، اما کتاب میتوانست از همه ظرفیتهای عناصر داستانی استفاده کند؛ عناصری مانند شخصیتپردازی و فضاسازی که باعث میشدند داستان بیشتر گسترش یابد. شخصیتپردازی غیرمستقیم در کنار توصیفات مستقیم نویسنده میتوانست شخصیتهای اصلی داستان را بهصورت عمیقتر و قویتری در ذهن خواننده بنشاند. عنصر دیگر فضاسازی در داستان است. فضاسازی فقط فراهمکردن زمینهای برای شخصیتهای داستان نیست، بلکه موقعیتهای خاصی را برای داستان ایجاد میکند و ممکن است امکان وقوع سایر موقعیتها را از بین ببرد.
فضاسازی به تعیین لحن داستان کمک میکند و اغلب از موضوع داستان پشتیبانی میکند. بنابراین، فضاسازی در نوشتن یک داستان برجسته از اهمیتی ویژه برخوردار است. داستان «لب کارون» از درونمایه بسیار باارزشی برخوردار است و از دغدغههای بخشی از جامعه میگوید که بر گردن سایر افراد جامعه حق دارند، اما همه درونمایه و داستان کتاب در لایه اول گفته میشود و جایگاه کمتری برای کشف و شهود خواننده امروز در نظر میگیرد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
همیشه امدادهای غیبی در آخرین لحظات و پس از پایداریها و عبور از آزمایشها رخ مینمایند، آن شب هم همین طور بود. فریادهای آن شب حیدر که زیباترین و ماندگارترین آواهای استقامت و پایداری بود، هنوز در گوشم طنینانداز است و نمیتوانم با شنیدن لب کارون به آن فضا پرواز نکنم، اگرچه حالا تقریبا سی سال از آن زمان گذشته، ولی هنوز نخلستانهای جنوب با خاطرات آن شب میرقصند و موجهای کارون و اروند، پژواک آن فریادهای عاشقانه را تکرار میکنند. داستان امدادهای غیبی، داستانی بود که اکثر شبها در تمام خطوط نبرد تکرار میشد، ولی داستان آن شب، داستان دیگری بود. مجری با صدای وحشتناکی کل میزد و زن و مرد را به رقص دعوت میکرد. صدای تیراندازیهای هوایی هم به جمع صداها اضافه شده بود. خواننده هم برای ترغیب و تشویق رقصندگان و برداشتن آخرین پردههای حجب و حیا و ایجاد روحیه در تازهکارها ترانهای جدید را با همراهی ارگ شروع کرده بود، همه کف و کل میزدند و شاید با هم میرقصیدند و او با تمام توان میخواند: مُو بچه شَطُّم... مُو مار هفتخَطُم...