الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ درد درد است. گاهی با یک هم دردی آرام میشوی. گاهی هم جان به لبت میکند، مثل درد زندان و زندانی بودن به جرم غیرعمد. به همان اندازه که لفظ «غیرعمد» از سنگینی این جرائم میکاهد، تحمل درد زندان رفتن برای زندانیان این جرائم سختتر میشود. آن هم برای کسانی که در انتهای انتهای ذهنشان جایی برای فکرکردن به چندوچون زندان نبوده است.
کسانی که تا قبل گرفتاری بی خیال از جلوی زندان مرکزی مشهد رد میشدند و باور نمیکردند روزی در کنار دیوارهای سرد و بلند زندان چشم به آفتاب بی فروغ بالای دیوار بدوزند. درست مثل روزهای زندگی ۱۰ هزار زندانی جرائم غیرعمد کشور. همین دو هفته قبل بود که سید اسدا... جولایی، رئیس هیئت امنای ستاد دیه کشور، این آمار ۱۰ هزارنفری زندانیان جرائم غیرعمد کشور را داد. او گفته که در چهار ماه گذشته ۲ هزار و ۴۱۵ نفر از محکومان مالی و بدهکاران دیه غیرعمد در قالب پویشهای مختلف از حبس رهایی یافتند که از این تعداد ۱۲۱ یک نفر آنان زنان بودند.
خراسان رضوی نیز به عنوان استان پیشتاز با ارائه پویشهایی نظیر «نذر هشتم» گام درخور توجهی برای آزادی زندانیان برداشته است. پویش خیر ماندگار نیز یکی دیگر از پویشهای خراسانیها برای آزادی این زندانیان است. پویشی که قصد دارد در کنار ترویج فرهنگ کمک برای آزادی زندانیان، خیری ماندگار با پشتوانهای از دغدغه مندی آحاد جامعه رقم بزند. پویش خیر ماندگار از اردیبهشت سال گذشته و در بحبوحه کرونا شکل گرفت. زمانی که سبک و سیاق مراسم به دلیل قرنطینهها متفاوت از قبل شد. خانوادههای بسیاری در این پویش تاکنون شرکت کرده اند. حس و حال هر کدام برای آزادی زندانیان با هزینه مراسم ختم متفاوت بود، اما روایتشان به یک نقطه ختم میشد، به شوری وصف ناپذیر از بازگشت یک نفر به جامعه.
زهرا هوشیار یکی از دختران مرحومه بی بی زینت هوشیار امامی است. زهرا خانم مربی آموزشی است. این را میتوان از تک تک جملاتش که بر پایه بایدها و نبایدهای مادرانه در حوزه تربیتی است، فهمید. خانم هوشیار روایت کننده مشارکت خانوادهها با پویش خیر ماندگار است. شروع صحبتش یک آشنایی اتفاقی، اما شیرین است. میگوید: همه چیز خیلی اتفاقی رخ داد. پسرم به خاطر شغل وکالت با زندانیان و پروندههای زندانی بسیاری سروکار داشت. گاهی برای من از پروندههایی میگفت که به خاطر بدهیهای اندک فرد راهی زندان شده است. من شنونده بودم. شنیدههایی که برای من دردناک بود. گاهی خودم را جای پدر و مادر این جوانهایی که به خاطر بدهی راهی زندانی شده بودند میگذاشتم. دلم میسوزد وقتی میبینم که جوان رعنایی به خاطر بدهی پشت میله است.
به خدا، به خداوندی خدا اگر کمی منصف باشیم، اگر مسئولان ما کمی رسیدگی کنند، خیلی از این جوانها به جامعه برمی گردند. نفس بلند میکشد و با همان شور مادرانه ادامه میدهد: چیزی به سالگرد فوت مادرم نمانده بود. اوایل کرونا بود که مادرم فوت کرد. سال قبل و برای مراسم سالگرد مادرم تصمیم گرفتیم هزینه مراسم را به زوج جوانی که مشکل خرید جهیزیه داشتند بدهیم. تعدادی بسته معیشتی نیز آماده کردیم که جدا از این جهیزیه به تعدادی خانواده نیازمند دادیم.
با فروکش کردن کرونا تصمیم داشتیم برای سالگرد دوم مادرم مراسم بگیریم. هنوز در پی کم وکیف برگزاری مراسم بودیم که پسرم راهی جدید جلوی پای ما گذاشت. پسرم گفت چرا پول مراسم را در جایی که هم گره از کار یک بنده خدا باز کند و هم خیری داشته باشد، هزینه نمیکنید. با این توضیحاتش خواست که امسال هزینه مراسم را برای آزادی زندانیان بدهیم.
خانم هوشیار در ادامه به همراهی خانواده برای اجرای این پیشنهاد اشاره دارد: خواهر و برادرها با این تصمیم موافقت کردند و با این موافقت راهی ستاد دیه شدیم. تأکیدی که کردیم این بود که پروندهها و افرادی را معرفی کنند که پس از آزادی سراغ خانواده و زندگی بروند. چندین پرونده به ما داده شد و ما از میان پروندهها سه پرونده را انتخاب کردیم. با مبلغ ۴۰ میلیون تومانی که برای سالگرد درنظر گرفته بودیم سه زندانی شب عید فطر آزاد شدند. یکی از این زندانیان شماره ما را از ستاد دیه گرفته بود و گفت وقتی آزاد شدم اولین جایی که به آن پناه بردم حرم امام رضا (ع) بود و تا صبح یک دل سیر گریه و برای پدر و مادر شما دعا کردم. یکی دیگر هم تماس گرفت و با شوق آدرس قبر والدین ما را گرفت. گفت که تصمیم گرفته است بعد از آزاد شدن اولین جایی که میرود سر قبر پدر و مادرمان باشد.
حرف آخر دوباره مادرانه است: شوق و شور جوانی که آزاد میشود و به زندگی برمی گردد ارزشی دارد که نمیتوان توصیف کرد. اما آن قدر برای من لذت بخش بود که تصمیم گرفتم.
پراید مدل پایینش همه چیزی بود که از آن برای خانواده کسب درآمد میکرد. با آمدن تاکسیهای اینترنتی او هم تصمیم گرفت که از این محل درآمد داشته باشد. شش دانگ حواسش به رانندگی نبود و گاهی زیرچشمی به صفحه گوشی و آدرسهایی که اعلام میشد نگاه میکرد. همین نداشتن تمرکز کافی باعث برخورد ماشین او با یک خودرو سانتافه شد. باوجود درخواستهای راننده پراید، راننده خودرو سانتافه راضی به حل ماجرا به صورت دونفره نشد و کار به آمدن پلیس و طرح شکایت کشیده شد. بیمه راننده پراید تنها درصد کمی از خسارت خودرو سانتافه را جبران میکند و بقیه این خسارت را باید خود راننده پراید بپردازد. در پی این تصادف خسارت بیشتر به خودرو پراید وارد میشود. عدم توان مالی راننده خودرو پراید برای پرداخت خسارت واردشده او را راهی زندان میکند. خانواده هوشیارامامی با پرداخت خسارت باقی مانده زمینه آزادی این راننده را فراهم کرد.
جوانی برای کارکردن با تاکسیهای اینترنتی یک گوشی همراه میخرد. او به امید اینکه بتواند هزینه گوشی را با کار کردن روی ماشین بدهد، به ازای مبلغ باقی مانده سفته به فروشنده میدهد. در همان حال به دلیل نداشتن پدر، خرید جهیزیه خواهرش را برعهده میگیرد. با این شرایط نمیتواند پول گوشی را بدهد و با شکایت فروشنده راهی زندان میشود. فروشنده براساس تغییرات نرخها و پرداخت نشدن به موقع اقساط پول گوشی را به نرخ روز مطالبه میکند. با این شرایط این جوان نیز راهی زندان میشود. با مساعدت خانواده هوشیار بدهی سیزده میلیون تومانی او به فروشنده پرداخت میشود.
یکی دیگر از زندانیانی که این خانواده آزاد کرده است فردی است که به دلیل گم کردن دست چک زندانی شده بود. این فرد نیز با حمایت خانواده هوشیار امامی آزاد شد. در مجموع خانواده هوشیار امامی از محل هزینه سالگرد مراسم مادر مرحومشان و با مبلغ ۴۰ میلیون تومان سه زندانی را آزاد کرد.
خانوادهای شیبانی یکی از خانوادههای مشارکت کننده در پویش خیر ماندگار و آزادسازی زندانیان است. محمودرضا شیبانی، فرزند این خانواده روایت کننده مشارکت آنها با پویش خیر ماندگار است: مادرم همسر شهید محمدحسین شیبانی بودند. ما اصالتا اهل قصر شیرین هستیم. همان اوایل جنگ وقتی عراق بمبهای خودش را روی سر مردم ریخت پدرم که نظامی بود همراه دیگر نظامیها برای دفاع از کشور راهی جبههها شد.
در همان روزهای ابتدایی جنگ پدر من جزو مفقود الاثرها اعلام شد. ما هم همراه مادرم به مشهد آمدیم. با گذشت سالها پدرم جاویدالاثر شد. در بحبوحه کرونا مادرم نیز فوت کرد. آن زمان و به دلیل شرایط خاص کرونا و قرنطینهها نتوانستیم برای مادرم مراسمی برگزار کنیم و مادرم خیلی مظلومانه رفت. وقتی سالگرد مادرم رسید تصمیم گرفتیم که مراسمی برای سالگرد برگزار کنیم. در این باره حتی سالنی در نظر گرفتیم.
اما در ادامه با صحبت بیشتری که با خواهر و برادرها داشتیم تصمیم خودمان را برای نحوه برگزاری مراسم سالگرد مادر عوض کردیم و قرار شد که هزینه برگزاری مراسم را صرف امور خیر کنیم. با این تصمیم به زندان مرکزی رفتیم و اعلام کردیم که قصد آزادی زندانی داریم. آنجا بود که به ما گفتند چنین پویشی وجود دارد. باراهنماییهایی که شدیم، به مسئولان ستاد دیه تأکید کردیم که قصدمان آزاد شدن افرادی است که سرپرست خانواده اند و با آزادی آنها زندگی به یک خانواده برمی گردد. ستاد دیه نیز همکاری خوبی داشت.
وصف آزادی یک زندانی را فرزند مرحوم شیبانی این طور روایت میکند: حس عجیبی است که میتوانی در کنار کار خیر، گرهی از کار کسی باز کنی. یک حس مهربانی ماندگار. بعد از اینکه این تصمیم را اجرایی کردیم، هر جا و به هر فردی که رسیدیم این اتفاق را معرفی کردیم تا خانوادههای دیگری هم با این طرح آشنا شوند.
جوانی با سه فرزند از سال ۹۸ به دلیل مهریه در زندان بود. این جوان باوجود دارا بودن مدرک لیسانس در پرداخت مهریه و هزینههای سه فرزند خود با مشکلات مالی روبه رو و در نهایت با شکایت همسر سابقش راهی زندان میشود. یکی از پروندههایی که ستاد دیه به خانواده شیبانی ارائه میدهد پرونده همین جوان است. ستاد دیه پیگیریهایی برای بخشش و تأمین بدهی این جوان انجام میدهد. خانواده شیبانی نیز مبلغ ۱۵ میلیون تومان برای آزادی این جوان پرداخت میکند و او آزاد میشود. با تأکید خانواده شیبانی برای حفظ حرمت این جوان، نام و نشان خانواده شیبانی برای این جوان آزاد شده معلوم نمیشود.
اقتصاد و بالا پایین نرخها به هیچ کس رحم نمیکند، حتی به مرد موسپید کرده شیروانی که باوجود تجربه و سابقه چندین و چند ساله در حوزه معاملات ورشکسته میشود. تمام دارایی او به بدهیها میرود و دیگر پولی برای پرداخت باقی مانده بدهی ندارد. آن طور که ستاد دیه به خانواده شیبانی اعلام میکند از مبلغ بدهی این مرد ۱۰ میلیون تومان باقی مانده بود که با مساعدت و مشارکت خانواده شیبانی این مبلغ پرداخت میشود و او از زندان آزاد میشود.
وحید وحدتی زاده یکی از فرزندان مرحوم علی اصغر وحدتی زاده است. خانواده وحدتی زاده نیز با پرداخت ۱۱۰ میلیون تومان یک زندانی را آزاد میکنند. فرزند این خانواده حضور و مشارکتشان در پویش خیر ماندگار را این طور روایت میکند: پدرم همیشه برای کمک به دیگران پیش قدم بود. همین تلاشهای او برای کمک به دیگران بهانهای بود که بارهها به هر کدام از ما -دو خواهر و دو برادرم- بگوید که بعد مرگم هزینههای مراسم ختم را به فردی بدهیم تا گرهی از کار او باز شود.
با فوت پدرم اولین چیزی که مورد توافق همه خواهر و برادرها بود همین اعطای هزینه مراسم به افراد نیازمند بود. بعد از مراسم روز سوم اعلام کردیم که سایر هزینه مراسمهای هفتم و چهلم را با خواست و نظر پدرمان صرف امور خیر میکنیم. برای این کار هم تحقیقاتی زیادی کردیم که جایی پول داده شود که گرهی از کار مردم باز شود. موارد بسیاری برای امور خیر به ما معرفی شد. با همفکری که با خواهرها و برادرهایم داشتیم تصمیم گرفتیم این هزینه را برای آزادی یک زندانی سرپرست خانواده هزینه کنیم تا بتواند بعد از آزادی به زندگی برگردد.
با این تصمیم ستاد دیه رفتیم و پروندههای بسیاری را بررسی کردیم. در نهایت یک زندانی را که به دلیل دیه ۱۱۰ میلیون تومانی زندانی بود آزاد کردیم. آن طور که ستاد دیه به ما گفت این فرد نگهبان یک ساختمان بوده که برای حفاظت ساختمان و درگیری که ایجاد میشود مرتکب قتل غیرعمد میشود.
حرف آخر وحدتی زاده از این قرار است: همه ما به واسطه اعتقاداتی که داریم خیراتی انجام میدهیم و چه خوب است که در این کارهایمان به داد بندهای از بندگان خدا برسیم و گره از کارش باز کنیم. بی شک این کار هم نجات زندگی یک خانواده، هم خیراتی ماندگار است.
تا قبل زندان رفتن نگهبان بود و از این محل برای خانواده اش رزق و روزی حلال میبرد. تمام لحظههای آرام ساختمانی که او نگهبانش بود، مدیون حضورش بود. اما همه چیز با یک درگیری لفظی و یک بگومگو تغییر کرد. در پی یک درگیری لفظی مقابل ساختمان این نگهبان تصمیم به مداخله میگیرد، اما این مداخله به جای جدایی آن ها، به مرگ جوان ماجراجوی جلوی ساختمان ختم میشود و نگهبان ساختمان راهی زندان میشود. برای نگهبان جرم قتل غیرعمد ذکر میشود، اما رقم دیه بیش از توان خانواده نگهبان است. در نهایت این جوان با پرداخت رقم ۱۱۰ میلیون تومان دیه، توسط خانواده وحدتی زاده آزاد میشود.