صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آیت ا... مدنی؛ از محراب عبادت تا محراب شهادت

  • کد خبر: ۱۲۵۲۶۴
  • ۲۱ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۲:۲۹
یادی از آیت ا... مدنی دومین شهید محراب و نماینده امام خمینی (ره) در آذربایجان شرقی که ۲۰ شهریور ۱۳۶۰ توسط گروهک منافقین به شهادت رسید.

آزاده چشمه سنگی | شهرآرانیوز؛ آقا میرعلی بزاز، دکان دار ساده‌ای بود توی آذرشهر. سر به زیر و محجوب بود و از رنگارنگ شال و ترمه و مخملِ توی دکانش، بسنده کرده بود به شال سبز دور گردنش تا با افتخار به جای آمیرعلی، صدایش کنند آسید. نام پسرش را هم بنا به همین ارادت دیرینه، گذاشت سید اسدا. می‌گفت نان حلال که خورده، شاید به برکت نامش، هم مسیر امیرالمومنین (ع) شود. بیراه نمی‌گفت. به اسامی که نگاه می‌کنم، می‌بینم عاقبت خیلی نام‌ها که وام دار نام حضرت امیر بود، با شهادت و مانایی گره خورده. آسد اسدا... مدنی جانشین سید محمدعلی قاضی طباطبایی بود.

آسد محمدعلی را اولین شهید محراب می‌گفتند و آسد اسدا... مدنی را دومین شهید محراب. یک جا به نقلی، با آن لهجه شیرین ترکی روایت می‌کرده است که این پیشوند سیدی، همیشه بر دوشش سنگینی می‌کند. خود را در قد و قواره اتصال به چنین شجره‌ای نمی‌بیند،  اما از خدا خواسته در راه صاحب نامش شهید شود. خواب سیدالشهدا (ع) را که می‌بیند، حجت بر او تمام می‌شود، قلبش آرام می‌گیرد، آنجا که امام حسین (ع) خطاب به اسدا... می‌گوید «یا بنی، انت مقتول.».

شاید به همین خاطر بوده که در آن بیستم شهریور ۱۳۶۰، وقتی مجید نیکو، از میان جمعیت خود را به صف اول نماز جمعه می‌رساند تا به بهانه پرسشی، آیت ا... مدنی را به آغوش بگیرد، همه از مردم تا گارد حفاظت مضطرب می‌شوند الا خود سید. کار را اجیرکرده گروهک مجاهدین خلق (منافقین) با آغوشی که طعم مرگ و انفجار می‌داد، تمام کرد. آن همه مجاهدت و فعالیت علیه فرقه‌های منحرف و جریان‌های مخالف انقلاب و ظلم مسلم روزگار، با کشیده شدن ضامن دو نارنجک، به آنی هزارپاره شد. حالا دیگر جامعه روحانیون پس از انقلاب، سید اسدا... مدنی نداشت که برایشان کتابخانه و مسجد و مدرسه بسازد.

سید عمامه به سری که با آن گویش شیرین ترکی، لباس رزمنده‌ها را بپوشد و به مناطق جنگی سفر کند شاید به سهم خودش، جانی تازه به نفس رزمندگان بدمد. همان کسی که وقتی سیدمجتبی نواب صفوی خواست خود را برای اعدام احمد کسروی آماده کند، تمام پس اندازش برای ازدواج را گذاشت روی پول‌هایی که از فروش بخشی از کتاب هاش به دست آورده بود و داد به شهید نواب تا سهمی در سرکوب ظلم و ناامنی داشته باشد. روزی که می‌خواست برای تکمیل تحصیلات به حوزه علمیه قم برود گفتند سید نرو.

رضاخان روحانیت را محدود کرده. اجازه تبلیغ نمی‌دهد. گفت حداقل برای خودم که ملا و واعظ می‌شوم. کلام نافذی داشت. ملا و واعظ محبوب تبریز و همدان و هر ترک زبانی شد که از بشارت هایش، آرامش می‌گرفت و با رفتنش، سوگوار محراب خالی و خون آلود می‌شد،  اما به گفته امام (ره)، مگر با گرفتن جان رسول خدا (ص) و خاندانش، پیکره اسلام به زانو افتاد که با ترور چنین بندگان مخلصی، انقلاب ایران از پا بیفتد؟

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.