تنها فیلم مستندی که از مشهد راهی سیزدهمین دوره جشنواره «سینماحقیقت» شد و توانست در بخش رقابتی جایزه بگیرد، مستند بلند «مهدی که بهدنیا آمد» است.
رضا زوزنی| این فیلم را امیرمهدی حکیمی که یک طلبه مشهدی است، بههمراه دوست و همکارش، حجت بامروت، کارگردانی کرده است. فیلم یادشده درمیان فیلمهای نامزد دریافت جایزه از سینماحقیقت قرار گرفت و موفق شد برای «بهترین نوشتار و گفتار متن» جایزه بگیرد. مهرداد جلوخانی هم برای بخش «بهترین طراحی و ترکیب صدا» نامزد شد. نخستین فیلم حکیمی و بامروت، در گام دوم خود، برای حضور در جشنواره فیلم فجر نیز متقاضی شده است که با این حساب میتوان به حضور دوباره آن در یک رویداد ملی و بینالمللی امیدوار بود. در ادامه گفتوگویی کردهایم با امیرمهدی حکیمی که هم یکی از کارگردانان این فیلم است و هم یکی از تهیهکنندگان آن.
یک فیلم، یک جهان
پدر و مادر مهدی، شخصیت اصلی فیلم، هر دو ناشنوا هستند. مهدی بهمنظور برقراری ارتباط با آنها، زبان اشاره را فرامیگیرد. او دوست دارد پزشک شود و ماهها برای کنکور درس میخواند، اما در یکی از سفرهای زیارتی که بهعنوان مترجم بههمراه گروهی از ناشنوایان به کربلای معلا سفر میکند، تصمیمش عوض میشود و میخواهد یک مبلغ دینی برای جامعه ناشنوایان شود. همه این عباراتی که از داستان فیلم خواندید، تازه نقطه عطف اول آن است و اتفاقات مختلفی در زندگی مهدی ظریفی میافتد که در این فیلم گنجانده شده است و فقط باید فیلم را دیده باشید تا توصیفهایی که از مستند «مهدی که بهدنیا آمد» گفته میشود، به جانتان بنشیند. یا من آن چنان تخصصی در حوزه سینما ندارم یا مدتها بود که مستندی به این جانداری و باشخصیتی ندیده بودم. به نظر میرسد هرچه درباره آن بنویسم، کاستن از بار ماجراست. تنها میتوانم آرزو کنم هرچه زودتر فرصتی پیش بیاید تا این فیلم را ببینید. اینکه بخواهم فیلم را برایتان تعریف کنم، تنها زاویه نگاه خودم را به شما تسری دادهام. نه اینکه گمان کنید با یک مستند عجیبوغریب روبهرو هستید، نه، «مهدی که بهدنیا آمد» چیزهایی در خود دارد که بهنظر گمشده سینمای امروز است؛ چه سینمای مستند و چه داستانی. اول، شخصیتپردازی است و دوم، «جهانی» منحصربهخود دارد. امیرمهدی حکیمی و دوست و همکارش، حجت بامروت، بهدلیل هوش ذاتیشان در ساخت این مستند چنان پیش رفتند که موفق شدند برای «مهدی که بهدنیا آمد» یک جهان تعریف کنند؛ جهانی که مشابه هیچ جهانی نیست. اینکه گمان کنیم «مهدی که بهدنیا آمد» داستان یک طلبه و مسائل مبتلابه اوست یا حتی فکر کنیم دردها و مشکلات بیشمار جامعه ناشنوایان را مطرح میکند، کمی سادهانگاری و کملطفی است. این مستند بهدلیل شخصیتپردازی و جهانداری خود، یک فیلم کاملا انسانی است؛ درباره یک انسان که در هیچجای دنیا نمونهاش یافت نمیشود. یک انسان منحصربهفرد با همه بیمها و تردیدها و امیدها و یقینهایش.
یک ورود سینمایی عالمانه و عاقلانه
امیرمهدی حکیمی در حوزه علمیه مشغول تحصیل است. او به ادبیات علاقهمند است و تاکنون چندین کتاب از او به چاپ رسیده است. همچنان که دستبهقلم است، دست به دوربین هم میبرد. او چندسالی مسئول برگزاری دورههای آموزشی ادبیات و هنر در دفتر تبلیغات اسلامی خراسان بوده است. با اینکه باور دارد حوزه هیچگاه از ادبیات و هنر دور نبوده است، قبول دارد که هنوز بعضی نگاهها به فعالیتهای هنری و فیلمسازی درمیان طلاب، سرد است: «خوشبختانه نگاهها تغییر کرده و بهخاطر اینکه بستر فعالیتهای ادبیهنری در حوزه علمیه وجود داشته است، روزبهروز شاهد گرایشهای بیشتری میان طلاب به طرف سینما و هنر هستیم. بهنظرم طلبهها یا نباید به سینما ورود پیدا کنند یا باید عالمانه و عاقلانه این تصمیم را بگیرند.»
او با تاخیر به سینما ورود میکند و علت این تاخیرش هم این است که دوست داشته اگر قرار است وارد این حوزه شود، کاری را انجام دهد که مخاطب از دیدنش لذت ببرد.
به نظر این کارگردان عموما بعد از آنکه میشنویم یک طلبه کار فیلمسازی و سینما را پیش گرفته است، شاید نخستین چیزی که به ذهنمان متبادر شود، این باشد که: «سینما، منبر است». اما اغلب طلبههایی که در وادی هنر فعالیت میکنند، این تعبیر را قبول ندارند. آنها همانند حکیمی باور دارند که سینما سینماست و هرگز نمیتواند جای منبر را بگیرد: «منبر یک رسانه قدرتمند با مشخصات و مختصات خود است و سینما هرگز جای آن را نمیتواند بگیرد. سینما هنری است که نیاز به سواد و دانش دارد و نمیشود بدون پشتکار و پشتوانه به آن وارد شد.»
بخشی از علاقهمندی افراد به سینما بهخاطر کشف و خلق اثر هنری است و حکیمی هم خود را از این علاقه مستثنا نمیبیند؛ هرچند او به زبان هنر و تاثیرگذاریاش بر مخاطب نیز ایمان دارد.
روایت بهدور از قضاوت
چگونگی روایت حقیقت است که جذابیت یک فیلم مستند را تضمین میکند، وگرنه دست بردن در حقیقت، فیلم را از ورطه «وریته» (سبکی غیردراماتیک در فیلمسازی مستند که تأکید دارد بر حضور دوربین و تعامل بین فیلمساز و موضوع) دور میکند. «مهدی که بهدنیا آمد» هم حقیقت محض است، فقط سازندگان فیلم در چگونگی بیان آن دست بردهاند: «ما قضاوتی درباره شخصیت نکردیم، اما درباره تکتک عناصر درام فیلم، فکر و سعی کردیم نقاط عطف را سر جایش قرار دهیم، بهموقع داستان را وارد ماجرای تازهای بکنیم و.... سعی کردیم در پرداخت، کموکسری نداشته باشیم و همهچیز را برای رویارویی مخاطب فراهم کنیم.»
عشق، انسانیت، ازخودگذشتگی و مفاهیمی از این دست، بدون شعار در فیلم دیده میشود و کاملا باورپذیر است. سازندگان فیلم خودشان را کنار کشیدهاند و بدون اینکه دخالتی در چگونگی زندگی سوژهشان بکنند، اجازه دادهاند که سوژه، خود به بهترین شکل ممکن بروز کند.
حکیمی میگوید: «در طول دو سالی که برای این فیلم زمان صرف کردیم، در جلسات مفصل و متعددی که با سوژه داشتیم، به همه راههایی که بشود به انسانیترین شکل ممکن فیلم را بسازیم تا مخاطب از آن لذت ببرد، فکر کردیم. سعی کردیم در بستر ناشنوایی نزدیکان سوژه و طلبگی خود او، مفاهیم انسانی را بیشتر نمایان کنیم، با این حال قضاوت با مخاطب است و او باید بگوید که ما برای بیان مفاهیم متعالیتر، موفق شدهایم یا خیر.»
تجربه ناشنوایی عظیمینژاد
موسیقی «مهدی که بهدنیا آمد» را آریا عظیمینژاد ساخته است. این انتخاب هم صرفا از روی شهرت این موسیقیدان نبوده است. حکیمی در تشریح چرایی همکاری با عظیمینژاد میگوید که او در دوره آهنگسازیاش، ۱۰ سال ناشنوا بوده و به کمک سمعک صداها را میشنیده است: «به همین خاطر از همان اولی که سوژه را یافتیم، تصمیم گرفتیم ساخت موسیقی فیلم را به آقای عظیمینژاد بسپریم. بخشی از صداهایی که در فیلم میشنوید، مربوط به موسیقی متن است که آریا عظیمینژاد با استفاده از تجربه شخصیاش به آن رسیده است.»