صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با دکتر عیسی اَمَن‌خانی درباره عواملی که در شعر نیما یوشیج و نوآوری‌هایش تأثیر گذاشت

نیما چگونه نیما شد؟

  • کد خبر: ۱۳۵۲۸
  • ۱۲ دی ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۲
نیما یوشیج (۲۱ آبان ۱۲۷۶ - ۱۳ دی ۱۳۳۸ خورشیدی) تنها پیش‌گام نوآوری در شعر معاصر فارسی نیست، اما شاید ماندگارترینِ پیش‌گامان این نوآوری باشد. شعر او پی و شالوده شعر فارسی را برای همیشه متحول کرد.
اما جز توانایی و استعداد نیما یوشیج، چه زمینه‌هایی باعث شد نیما نیما شود؟ این سؤال کلی گفت‌وگوی ما با دکتر عیسی اَمَن‌خانی، پژوهشگر ادبیات و استادیار دانشگاه گلستان، را شکل داده است. دراین‌باره، از نکاتی که در این مصاحبه به آن اشاره می‌شود، تأثیرات مدرنیته و خانواده و بخت درس خواندن در مدرسه سن‌لوئی و آموختن زبان فرانسوی و آشنایی با شاعران و نظریه‌پردازان فرانسوی، داشتن دوستان متنفذ و شاگردانی، چون مهدی اخوان ثالث است. از امن‌خانی کتاب‌های «تبارشناسی نقد ادبی ایدئولوژیک»، «اگزیستانسیالیسم و ادبیات معاصر ایران» و پژوهش‌هایی در نشریات به چاپ رسیده است.

چه شرایطی، اعم از شرایط اجتماعی، سیاسی، تاریخی و فرهنگی، و در مجموع چگونه روح زمانه باعث شد که نیما شعری نو بیاورد و فضای شعر کلاسیک را بشکند؟
دغدغه نیما این است که فرم تازه‌ای شکل بدهد و نوگرایی در فرم داشته باشد تا قالب. اما به نکته‌ای باید دقت شود که در پژوهش‌ها معمولا به آن دقت نمی‌کنیم؛ اینکه نیما اولین کسی نیست که می‌خواهد نوآوری انجام دهد. قبل از او ضرورت نوآوری را در دیدگاه برخی جریان‌های تقریبا محافظه‌کار هم می‌بینید. مثلا بهار در نشریه دانشکده صحبت از ضرورت یک نوآوری می‌کند یا حسن وحید دستگردی که او را به عنوان سنت‌گرا می‌شناسیم، رساله‌ای دارد به اسم انقلاب ادبی و آنجا از ضرورت انقلاب در ادبیات می‌گوید. کسانی مثل محمود افشار و دکتر خانلری و دیگران نیز به نوگرایی نظر دارند. می‌خواهم بگویم نوگرایی چیزی نیست که فقط نیما آن را طرح کرده باشد، این اندیشه‌ای است که در آن دوره از حسن وحید دستگردی سنت‌گرا بگیرید تا خانلری نوگرا و فریدون توللی، همه دارند هم‌صدا عرضه می‌کنند. اما مسئله این است که چرا از میان این همه نوگرایی، نوگرایی نیما باقی ماند و مثلا نوگرایی‌های کسانی مثل وحید دستگردی و محمود افشار از یاد‌ها فراموش و کنار گذاشته شد. من فکر می‌کنم علت این مسئله برمی‌گردد به نسبت دنیای جدید و فهمی که از آن داریم با فرم یا قالبی که نیما طرح می‌کند. خیلی خلاصه بگویم: جامعه‌شناسانی مانند دورکیم تفاوتی میان جهان سنتی و جهان مدرن می‌گذارند و آن تفاوت این است که ساختار جهان سنتی بر پایه نظم مکانیکی است، یعنی مجموعه‌ای از اجزا که شبیه به هم هستند و کنار هم قرار گرفته‌اند؛ درحالی‌که دوره جدید با نظمی ارگانیک همراه است که تمام اجزا به همدیگر ارتباط دارند و اگر یکی از آن‌ها نباشد یا کارش را انجام ندهد، پیکره دچار مشکل می‌شود. این خصلت جامعه مدرن است و نیما هم وقتی فرمش را ارائه می‌دهد، یک فرم ارگانیک را دقیقا مثل ساختار جامعه مدرن ارائه می‌دهد. یعنی می‌گوید من می‌خواهم فرم و قالبی ارائه بدهم که در آن تمام اجزا با هم ارتباط داشته باشند و اگر شما یکی از اجزا یا مصرع‌ها را بردارید تمام شعر فرم خودش را از دست بدهد. شعر او آینه‌ای است از ساختار جامعه در دوره مدرن و همین تناسب باعث می‌شود بقیه نوآوری‌ها بروند و نوآوری نیما باقی بماند.

نکته‌ای که مطرح کردید نشان‌دهنده تأثیر جامعه بر نیما و شعرش است. در مقاله‌ای می‌خواندم که تکرار و ابتذالی که شعر کلاسیک فارسی در دوره قاجار دچارش بوده هم در ایجاد شعر نو نیما بی‌تأثیر نبوده است.
بله، عوامل مختلفی می‌تواند داشته باشد. شما تکرار را می‌گویید و من می‌گویم نیما فهمیده بود که جامعه مدرن، جامعه فردیت‌خواه است. برای همین در شعرش از تکرارگویی‌هایی که ویژگی جامعه سنتی است، فاصله می‌گیرد. استعاره‌هایی که نیما دارد، استعاره خودش است، مثلا «ریرا» یک استعاره کاملا فردی است؛ درحالی‌که تمام استعاره‌های قاآنی حول خورشید و این چیز‌ها می‌چرخد. یعنی شما عوامل متفاوتی برای شکل‌گیری شعر نیما می‌بینید. حتی عامل خیلی ساده‌تر اینکه نیما واقعا فرصت داشت و بسیاری از نوگرا‌ها نداشتند چنان‌که یا خیلی زود مردند، مثل تقی رفعت که عمری نکرد، یا مثلا بهار را داریم که خیلی درگیر مسائل سیاسی بود. نیما نزدیک ۶۰ سال زندگی ادبی داشت و، چون بار اقتصادی خانواده هم بر دوش همسرش بود، او در خانه نشسته بود و فکر و تمرین و مطالعه می‌کرد و شعر می‌گفت. همین باعث شد تعریفی که از نوگرایی می‌دهد هم عمیق‌تر باشد. نکته دیگر اینکه احزابی مثل حزب توده در معرفی نیما کم نقش نداشتند. بالأخره کسی مثل احسان طبری با نیما دوست بود و کارهایش را در روزنامه‌هایشان چاپ و معرفی می‌کردند. ازاین‌رو خواسته ناخواسته نیما مشهور شد، همچنان که در شهرت هدایت، دوستی او با کسانی مثل انورخامه‌ای و احسان طبری بی‌تأثیر نبود.

یکی دیگر از مواردی که در مسیر نیما شدن نیما مؤثر می‌دانند، شرایط خانواده و طبقه اجتماعی اوست. این محیط فرهنگی و ادبی چه اندازه مؤثر بوده است؟‌
می‌شود گفت اگر نیما واقعا در چنان خانواده‌ای نبود و این توفیق و بخت را نداشت که در مدرسه‌ای مثل مدرسه سن‌لوئی تهران درس بخواند که بچه‌ها در آنجا فرانسوی یاد می‌گرفتند و با آثار ادبی فرانسه آشنا می‌شدند، یا اگر معلمی مانند وفا نمی‌داشت، شاید این نیما نمی‌شد. بالأخره چیز‌هایی در زندگی هستند که مسیر زندگی را تغییر می‌دهند. این‌ها همه حول هم جمع و باعث شد نیما «نیما» شود. حتی خیلی ساده‌تر: یکی از دلایل این امر، داشتن شاگردی مانند اخوان‌ثالث بود. نیما به لحاظ شاعری شعر خیلی قدرتمندی ندارد و زبانش زبان خیلی ادبی و خوبی نیست، ولی شاگردان بسیار خوبی مثل اخوان پیدا کرد که آمدند در آثاری، چون «بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج» حرف‌های مبهم و پیچیده او را با زبان ساده بیان و تبیین کردند و بعد از آن توانستند آثاری مثل «زمستان» یا «آرش کمانگیر» را خلق کنند و نمونه‌های بسیار خوبی از شعر نیمایی را رقم بزنند.

دراین‌باره، نقش آشنا شدن با زبان فرانسوی و شاعران اروپایی را چقدر پررنگ می‌دانید؟
اصلا ایده نظم ارگانیک که گفتم، دقیقا همان ایده‌ای است که یک شاعر و نظریه‌پرداز فرانسوی طرح می‌کند. آنجا این را مطرح می‌کند که یک شعر خوب مثل بدنی است که تمام اجزای آن باید با هم ارتباط داشته باشد. وقتی شما بخواهید نظمی را از بین ببرید باید برایش بدیلی داشته باشید. معمولا کسانی که در دل سنت هستند، نمی‌توانند انقلاب ادبی انجام دهند، چون بدیلی ندارند. اما چون نیما در سن‌لوئی درس خوانده و با شعر فرانسه و نظریه‌پردازان فرانسوی آشنایی داشت، بدیلی داشت و برای همین به راحتی ساختار شعر کلاسیک را گذاشت کنار و ساختار جدیدی که دقیقا متأثر از شاعران فرانسوی بود، ایجاد کرد. اگر نیما این آشنایی را نداشت، نهایت نوآوری‌اش می‌شد نوآوری‌ای که فریدون توللی انجام داد. یعنی سن‌لوئی برای نیما فقط یک مدرسه نیست، بلکه جهان تازه‌ای است که می‌تواند آن را جای جهان سنتی خودش بگذارد؛ و سخن پایانی؟‌

می‌خواهم همان چیزی را بگویم که ابتدا گفتم: نیما تنها نوآور شعر فارسی نیست. بسیاری کسان دیگر بودند، از اولین‌ها بگیرید، مانند میرزا آقاخان کرمانی و تقی رفعت، تا محمود افشار و خیلی از منتقدان چپ‌گرا که برای تجدد ادبی تلاش کردند و رساله نوشتند. درست است که امروزه نامی از آن‌ها نمی‌شنویم، اما به نظرم بازگشت به آن‌ها می‌تواند برای درک ما از نوگرایی و حتی نوگرایی نیما مفید باشد و آن را عمیق‌تر کند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.