لم داده بود راحتفنجان زرد چینیمامان ته دلش ریختیک چای دارچینیفنجان پرید از خواببا چای داغ مامانشد داغ هردو لپششد شاد شاد و خندانخندید و در خیالشپر زد به هر کجا رفتبا چای داغ و خوشبودود از سرش هوا رفت لیلا خیامی