تشکلهای مدنی و افراد حقیقی در طول مدتی که پدیدهای به نام معلولیت را مورد بررسی و معرفی قرار دادهاند، متحمل رنجهای فراوان برای فرهنگسازی اجتماعی آن شدهاند. یکی از این دشواریها، خطاب قرار دادن معلولان است که در ایران، سیر خاصی را طی کرده است. از شَل، علیل، افلیج، معیوب، کور، کَر، لال، شیرین عقل تا افراد دارای معلولیت، نابینا، ناشنوا، بیش فعال و نظایر آن.
اما یکی از شاخههای مطرح معلولیت در ایران و جهان، سندرم داون است که تا پیش از این، با واژه سخیف مُنگل تعریف میشد و بسیار پیش میآید وقتی بخواهیم ناآگاهی کسی را به رویش بیاوریم، با مزاح او را منگل خطاب میکنیم که البته امری ناپسند است. اما این اصطلاح رایج در ارتباط با این بیماری مطرح بود و در حال حاضر و به دنبال پیشرفتهای علمی و فرهنگی در سطح جامعه، دیگر نه تنها به این افراد نگاه سو نداریم، بلکه آنان را از جمله شخصیتهای مهربان و مورد علاقه خود نیز میپنداریم و برایشان تلاش روزمره میکنیم.
برخلاف باورهای رایج در مورد عدم توانایی معلولان در جامعه، باید گفت اگر فرصت کافی و برابری اجتماعی در مورد افراد دارای معلولیت رعایت شود، شاهد وضعیت مطلوب و متفاوتی از آنان خواهیم بود. همین مسئله در مورد مبتلایان به سندرم داون وجود دارد. سرعت و عملکرد این مبتلایان، متفاوت از سایر افراد جامعه است. در واقع میتوان گفت که هر کاری را به آنان بسپاریم، آن کار یقینا انجام میشود؛ اما فورا هرگز! بنابراین سطح شناخت تواناییهای سندرمیها در پیوند با تحمل اجتماع از وضعیت آنان است. اتفاقی که این روزها به بهانه سرعت پیشرفت بشر، باعث تضییع حق آنان شده است و مهر کندذهنی بر پییشانی بلند آنان زده است.
با تمام این موانع، چند سالی است که توجه به ورزش و آموزشهای فرهنگی و اجتماعپذیر برای مبتلایان به سندرم داون در ایران رو به افزایش است؛ به نحوی که امروز در شهری همانند مشهد، جامعه سندرم داون، گروه موسیقی دارند، ارکستر سمفونیک دارند و حتی در قالب المپیک ویژه ورزشی، باهم رقابت میکنند. تمام این موارد به آستانه تحمل مدیران و مدرسین این قشر مربوط است. در حوزه ورزش، این آموزشها بسیار قابل توجه و لازم است. ابتدا باید بدانیم که اکثر مبتلایان سندرم، دیابت دارند و چاق هستند. همین عامل، لزوم ورزش برای کاهش وزن و مراقبهای سلامتی آنان را در پی دارد. از سوی دیگر، ورزش با طول عمر آنان در پیوند است؛ به نحوی که احتمال مرگ زودرس در بین آنان بسیار شایع است. در حال حاضر، متوسط عمر آنان در ایران، ۳۰ تا ۴۰ سال است و ورزش برای ثبات این سن بسیار لازم است.
روزهای چهارشنبه و پنجشنبه در گوشهای از شهر مشهد، گروهی از افراد مبتلا به سندرم برای ورزش کردن و ایجاد نشاط بیشتر، دور هم جمع میشوند تا زیر نظر برخی مربیان و اساتید علوم ورزشی، درست و حسابی ورزش کنند. نتیجه این عمل، برپایی کلاسهای ورزشی آمادگی جسمانی، ایروبیک و کاراته است که زیرنظر مربیان و متخصصین علوم ورزشی انجام میگیرد. البته رشتههای فوتبال و اسکواش هم در تهران برای بانوان مبتلا به سندرم بوجود آمده است که با استقبال آنان مواجه گشته است.
افراد مبتلا به سندرم داون دنیای خاصی دارند که شادکامی و ثبات از نشانههای آن است و همین کلیدواژههای جادویی میتواند در پیشبرد روحی و روانی آنان اثرگذار باشد. انتظار اولیه خانوادههای دارای فرزند مبتلا به سندرم این است که به بهانه پیشرفت سریع علم و تکنولوژی، کندی ناخواسته فرزندانشان را دلیل بیتوجهی قرار ندهند و شرایط را برای رشد برابر با شرایط ویژهای که برای آنان است بوجود آورند. قطعا انسانی با شرایط آنها که میتواند ساز بنوازد، سرود بخواند و یا ورزش کند و با ما صحبت کند، نه تنها ناتوان نیست، بلکه از بسیاری افراد در این جامعه، پویاتر و روبه رشدتر است. جامعه تا قبل از شناخت یک فرد سندرمی، دو قدم از او فاصله میگیرد و آن هنگام که وجود عظیم او را درک کند، سه قدم به سمت او میآید. موفقیت به سبک سندرمیها، موفقیت آنی نیست؛ اما حتما یک موفقیت قطعی است.