امیرحسین بنیاسدی- رسمی نانوشته است میان برادران که برای هم میمیرند اما آنچه در کربلا اتفاق افتاد چیز دیگری بود. عباس میدانست حسین(ع) تشنه است.
آب را ننوشید و بر علقمه ریخت تا تاریخ را سیراب کند. همین است که تاریخ رسم عباس را برای همه بازمیگوید. انگار حیدر(ع) در عباس(ع) تکرار میشود وقتی در برابر دشمن میایستد.
آن روز در عاشورا یل بنیهاشم لبهایش را با اندک بزاقی که در دهان داشت دلداری داد تا دل کودکان حرم را به دست آورد. هنگامی که دستانش را قطع کردند، لبهای خشک سکینه و رقیه را پیش چشم آورد و برای هدفش توان گرفت.
مشک بر دندان، در میدان تاخت. دشمنان مشک را تیر زدند. او خود را سپر مشک کرد تا آب را به خیمهها برساند اما ... اما او هرگز نرسید اما هنوز همهی رودهای جهان او را میشناسند.
بعد از این همه سال، هنوز تاریخ حکایت وفایش را برای ما روایت میکند.