صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

دست‌فروشی با رؤیای المپیک

  • کد خبر: ۱۵۶۵
  • ۱۸ تير ۱۳۹۸ - ۰۶:۴۱
همراه با تنهاملی‌پوش مشهدی بوچیا که در کوران محدودیت‌ها و محرومیت‌ها، آرزوهای بزرگ دارد

مرتضی اخوان - توپ قرمز که به توپ سفید نزدیک می‌شود، فریاد می‌کشد. فریادش در سالن می‌پیچد؛ انگار دنیا را به او داده باشند. به‌همین‌سادگی تمام تنش غرق در نشاط می‌شود. شادی تا پوست استخوانش نفوذ می‌کند. دلش غنج می‌رود. سالن برای یک‌لحظه به سکوت فرو می‌رود. داور وسط سمت قرمز راکت را به نشانه پیروزی به‌سمت میز سرداور می‌گیرد. خودش می‌گوید اولین کسی بود که در بوچیا فریاد زد. حالا همه وقتی می‌خواهند شادی‌شان را نشان بدهند، بعد از هر ضربه موفق، فریاد سر می‌دهند. در سالن فیاض‌بخش و در میان تمام آن‌هایی که در مسابقات بوچیا قهرمانی کشور شرکت کرده‌اند، «بهروز» یک ستاره است. ستاره‌ مشهدی که مسافر پاراآسیایی جاکارتا بوده، حالا توی چشم است؛ آن‌قدر که همه ورزشکاران مشهدی چشم امیدشان به اوست. بهروز بربرمقدم، تنهاملی‌پوش مشهدی تیم ملی بوچیای مردان ایران در جریان مسابقات بوچیای قهرمانی کشور هم‌صحبتمان می‌شود.


از خانه تا فیاض‌بخش
فیاض‌بخش و فتح‌المبین 2 خانه اصلی بچه‌هایی است که معلولیت‌های جسمی‌حرکتی دارند. دراین‌میان ورزشکارانی هم در دل این 2 خانه مهر به ورزش معلولان کشور معرفی شده‌اند؛ اما بهروز شرایطش با بقیه فرق می‌کند. او در خانه خودشان زندگی می‌کند و برای تمرین به فیاض‌بخش می‌رود. بهروز بیست‌وشش‌ساله در محله طلاب متولد شده؛ در خانواده‌ای هفت‌نفره، پدر، مادر، 3 خواهر و یک برادر. خانواده‌ای که هیچ‌کدامشان مثل او گرفتار همیوپاتی نبودند و این قرعه سرنوشت بود که بهروز را به این بیماری دچار کرده بود. .
6 سال بوچیا، 6 سال زندگی
به سختی حرف می‌زند؛ اما هر یک جمله‌ای که بند دهانش می‌شود، به جان می‌نشیند. می‌گوید: «از سال92 بوچیا کار می‌کنم و 4 سال است که عضو تیم ملی ایران هستم». عضو حاضر تیم ملی بوچیای ایران در بازی‌های پاراآسیایی2018 جاکارتا درباره برنامه‌ تمرینی‌اش در طول هفته اضافه می‌کند: «هفته‌ای 6 جلسه تمرین می‌کنم؛ 3 جلسه در سالن فیاض‌بخش و 3 جلسه هم در سالن جانبازان». جلسه‌ای یک‌ساعت‌ونیم تمرین برای ورزشکاری که معلولیت جسمی حرکتی دارد، کار دشواری است که بهروز بربرمقدم سختی‌اش را به جان خریده تا از زندگی در سایه ورزش بیشتر لذت ببرد. او درباره زمان زیاد تمریناتش خاطرنشان می‌کند: «هدف من قهرمانی است. برای همین زیاد تمرین می‌کنم؛ آن‌هم نه قهرمانی کشور، قهرمانی آسیا».


هدف آسیایی و رؤیای جهانی
14 آذر دوبی میزبان مسابقات بوچیای قهرمانی آسیاست و او خیلی امیدوار است که به‌همراه تیم ملی به این مسابقات اعزام شود: «اگر به مسابقات اعزام شوم، برای کسب مدال تمام تلاشم را می‌کنم.» بربرمقدم، رنک 91 جهان است و 14 آسیا. او می‌گوید: «اول برای قهرمانی آسیا تلاش می‌کنم و بعد هم برای پاراالمپیک ناامید نیستم. صد‌در‌صد تلاش می‌کنم».


بوچیا، ورزش، زندگی
وقتی از او می‌پرسیم بوچیا شبیه کجای زندگی است، خیلی محکم می‌گوید: «هیچ‌کجا». می‌گوید: «بوچیا خود زندگی است. در این ورزش سختی، لذت، همه‌چیز با هم هست. من با این ورزش حال می‌کنم. بوچیا شبیه هیچ چیزی در زندگی نیست. خودش زندگی است. باید از شکست‌ها درس بگیری. نباید مغرور شوی. 2 تا توپ انداختی و به توپ سفید نزدیک شد، نباید مغرور شوی. مثل زندگی. مغرور بشوی، زمین می‌خوری. بوچیا یعنی همین». بهروز خودش را بیمار همیوپاتی نمی‌داند و وقتی درباره بیماری‌اش سؤال می‌کنیم، تأکید می‌کند: «این بیماری نیست، یک تفاوت است. باید دیدگاهمان را عوض کنیم».


جومونگ در سالن بوچیا!
رفیقش از روی سکوها «جومونگ» صدایش می‌زند. سرش را می‌چرخاند و برایش دستی تکان می‌دهد. توی صورتش که دقیق‌تر می‌شویم، می‌بینیم با جومونگ مو نمی‌زند. از او می‌پرسیم: «لقبت در بوچیا، جومونگ است؟» می‌گوید: «نه. لقب من کینگ‌آف‌بوچیاست»! کینگ درباره برنامه‌هایش در زمان‌های فراغت به مورد جالبی اشاره می‌کند: «در اوقات بیکاری، بدن‌سازی و شنا و شطرنج کار می‌کنم. در بوچیا باید ورزش‌های مکمل را هم انجام بدهی. باید شطرنج کار کنی برای تمرکز و بالارفتن قدرت ذهنت، شنا بروی برای اسپاسم عضلانی و بدن‌سازی برای جداکردن توپ.» بهروز دقیق‌تر از یک کارشناس ورزش بوچیا، نیازهای جسمی و روانی‌اش را تشریح می‌کند.


دست‌فروشی؛ آرزوی بزرگ محال!
دست‌فروشی می‌کند. در میدان بسیج. البته خودش می‌گوید راه و بیراه شهرداری بساطش را جمع می‌کند و باز او چند روز بعد برای کار، بساطش را پهن می‌کند! آرزوی دست‌فروش قهرمان ما این است که یک روز شهرداری کار او و دوستانش را سامان بدهد تا بتواند بدون استرس روزی حلال دربیاورد. تمام توانش را جمع می‌کند و از پشت تمام دشواری‌های حرف‌زدن، خودش را رها می‌کند و می‌‌گوید: «این آرزوی من است».


چشم‌انتظار احترام به بوچیا
هوای سالن آن‌قدر گرم است که امانمان را می‌برد؛ حتی گرم‌تر از دمای 36درجه سانتی‌گرادی ظهر هفدهمین روز از تابستان سال98. انگار صدای اعتراض ورزشکاران معلولی که صدایشان بلند نیست، به جایی نمی‌رسد. مسابقات گرم‌تر از گرمای سالن پیگیری می‌شود و هرازچند‌گاهی صدای فریاد غریو شادی از گوشه‌ای به گوش می‌رسد. مسابقات در 6 زمین به‌صورت هم‌زمان در حال برگزاریست و ما هم چشم مان به احترامیست که روزی، برای ورزشی که نامش بوچیاست، باید
قائل باشیم.