صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شب قدر، شب اهل خلوت!

  • کد خبر: ۱۵۷۹۲۳
  • ۲۰ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۷
یک دستش به قرآن و دست دیگرش به تسبیح عقیق است. نجوا می‌کند و با «بک یا الله» چشمه اشکش جاری می‌شود.

باباصفر سال هاست که شب‌های قدر توی حیاط خانه بی بی صفورا روی تخت کنار حوض خلوت می‌کند. ماهی‌های قرمز توی حوض به سمتش صف می‌کشند و صدای رادیو قدیمی خانه که پیش پای باباست، حیاط را برداشته است. بی بی سر شبی ظرف خرما و بامیه را کنار سماور و بساط چای پای تخت می‌گذارد و همچنان که چادرش را روی سرش صاف می‌کند، خطاب به باباصفر می‌گوید: «من که رفتم مسجد. تا سحری یک استکان چای بخور آب بدنت خشک نشه.» باباصفر از زیر عینک بی بی را بدرقه می‌کند. سرش را تکان می‌دهد و همچنان زمزمه به لب و قرآن به دست دارد. عبایش را روی دوشش جمع می‌کند و قرص ماه را که روی تخت و حوض وسط حیاط سایه انداخته نگاه می‌کند.

چند دقیقه‌ای که چه می‌دانم شاید چند نیم ساعتی خیره می‌ماند. توی رویاهایش همه آرزوهایش را رج می‌زند. توی دلش به خدایش از آرزوی سفر کربلا و بعدترش اگر قسمت شود زیارت خانه خدا می‌گوید. برای مشکلات زندگی طاهره و سعید غصه می‌خورد و وقتی یاد بیماری لاعلاج منیره دختر حاج بدری می‌افتد، بی اختیار اشک در چشمانش حلقه می‌زند. ذاکر رادیو می‌گوید: «قرآن‌ها رو روی سر بذارید...» باباصفر قرآنش را به پهنه تمام آرزوهایش باز می‌کند و روی سر می‌گذارد.

یک دستش به قرآن و دست دیگرش به تسبیح عقیق است. نجوا می‌کند و با «بک یا الله» چشمه اشکش جاری می‌شود. باباصفر هیچ شب قدری را به مسجد نرفته و هر وقت بی بی از او می‌پرسد و غر سرش می‌زند، لبخندی تحویلش می‌دهد و به ذکر یک مصرع حافظ بسنده می‌کند. با همان لهجه شیرین آذری اش می‌گوید: «آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است عزیز جان. باید خلوت کرد. خلوت.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.