به گزارش شهرآرانیوز، عصر روز چهارشنبه ۱۱ فروردین ماه سال ۱۴۰۰ مأموران کلانتری ۱۵۰ تهرانسر به قاضی محمد جواد شفیعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران تلفنی اعلام کردند پسر جوانی که در درگیری زخمی و به بیمارستان منتقل شده بر اثر شدت خونریزی به کام مرگ رفتهاست.
با اعلام این خبر، بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی بیمارستان شدند و در آنجا با جسد پسر ۲۵ سالهای به نام سعید روبهرو شدند که با اصابت چند ضربه چاقو به پهلویش به قتل رسیدهبود.
بررسیهای تیم جنایی نشان داد مقتول افغانی است و در ساختمان در حال ساختی مشغول به کار بوده تا اینکه ساعتی قبل پشت فروشگاه رفاه تهرانسر با چهار مرد چاقو به دست درگیر شده و به قتل رسیدهاست. مأموران در ادامه خانواده مقتول را شناسایی کردند و دریافتند مقتول از مدتی قبل با سه برادر به نامهای بصیر، نذیر و بشیر و داماد آنها اختلاف داشته و مدتی قبل هم با نذیر در مجلس عروسی به خاطر رقص درگیری و کتک کاری داشتهاست.
سپس مأموران فیلم دوربینهای مداربسته محل حادثه را برای شناسایی عاملان قتل مورد بازبینی قرار دادند که مشخص شد نذیر در آن درگیری حضور داشته، اما دو برادرش و دامادشان به نام مقصود، مقتول را با چاقو زخمی و در ادامه همراه نذیر با خودرویی فرار کردهاند.
بدین ترتیب چهار متهم تحت تعقیب قرار گرفتند و مأموران موفق شدند مدتی بعد مقصود را بازداشت کنند. وی در بازجوییها قتل را انکار کرد و گفت با تحریک برادرزنش وارد درگیری شده، اما ضربههای او کاری نبوده و مقتول با ضربات چاقوی بشیر به قتل رسیدهاست. وی گفت: «برادرزنم نذیر از قبل با مقتول و برادران او اختلاف داشت. او من و دو برادرش را تحریک کرد تا مقتول را کتک بزنیم و روز حادثه هم من با چاقو چند ضربه سطحی به بازوی او زدم، اما بشیر به پهلویش ضربه زد.»
سپس مأموران چند ماه بعد نذیر و بصیر را یک به یک بازداشت کردند، اما دو متهم هم قتل را به گردن برادرشان بشیر انداختند.
بررسیهای مأموران پلیس نشان داد قاتل پس از حادثه به کشور افغانستان فرار و در مکان نامعلومی زندگی مخفیانهای را آغاز کردهاست.
تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل به مأموران پلیس خبر رسید قاتل فراری مدتی قبل دوباره به ایران بازگشته و در مغازه مرغفروشی در یکی از شهرهای اطراف تهران مشغول به کار است؛ بنابراین مأموران با گرفتن نیابت قضایی راهی مغازه مرغ فروشی شدند و قاتل را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم صبح دیروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در بازجوییها با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد. وی در ادامه به دستور قاضی محمد جواد شفیعی برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
آرام و قرار نداشت و هر زمانی از برادر ناتنیاش صحبت میکرد، اشک پهنای صورتش را میپوشاند. میگفت برادرم نذیر زرنگ بود و من ساده را فریب داد و وارد معرکه درگیری کرد. تازه زندگیام سر و سامان گرفتهبود و همراه دو فرزندم و همسرم با درآمدی که در مرغفروشی داشتم خوشی میکردم، اما برادرم من را تحریک و دست مرا به خون سعید آلوده و زندگیام را نابود کرد.
*نذیر چند سال است در ایران زندگی میکنی؟
من ۱۳ سال قبل همراه همسر و مادرم به ایران آمدم و شروع به کار کردم.
*به چه کاری مشغول بودی؟
من در مغازه مرغ و ماهیفروشی کار میکردم و کارم قطعه قطعه کردن مرغ و ماهی بود.
*مقتول را میشناختی؟
مقتول و خانوادهاش در افغانستان همسایه ما بودند، اما او را زیاد ندیده بودم و آشنایی با او نداشتم.
*چرا روز حادثه او را به قتل رساندی؟
برادرناتنیام نذیر مرا فریب داد. او زندگیام را نابود کرد. تازه زندگیام رو روال افتادهبود و همراه همسر و دو دختر خردسالم خوشی میکردم، اما او مرا تحریک کرد و باعث شد به خاطر او وارد درگیری شوم و گرنه با مقتول هیچ مشکل و اختلافی نداشتم.
*برادرت چه اختلافی با سعید داشت؟
خانواده سعید با خانواده ما رابطه خوبی نداشتند و حتی آنها به من حسودی میکردند که در ایران کار خوبی پیدا کردهبودم و درآمد و زندگیام خوب بود.
از طرفی هم مدتی قبل از درگیری، خانواده آنها در افغانستان یکی از بستگان نزدیک دامادمان را به قتل رساندهبودند و با نذیر هم درگیر شدهبودند. حدود شش ماه قبل از درگیری ما هم، برادرم نذیر در مراسم عروسی در سرآسیاب کرج به خاطر رقص با برادر سعید درگیر شده بود و در آن درگیری نذیر کتک خوردهبود. پس از آن برادرم از او کینه به دل گرفت و نقشه انتقام کشید. او من و برادر دیگرم و دامادمان را تحریک میکرد سعید را کتک بزنیم. میگفت ضربه چاقویی که خانواده او به فامیل دامادمان زدهبودند باید تلافی شود.
*چرا از سعید به جای برادرش انتقام گرفتید؟
من نمیدانم نذیر گفت او را بزنیم.
*درباره روز حادثه توضیح بده؟
او از طریق یکی از دوستانش محل کار سعید را شناسایی کرد و روز حادثه من و برادر دیگرم و دامادمان را با خودرو به محل حادثه برد. من چاقویی که با آن مرغ و ماهی پاک میکردم با خودم برده بودم. سعید را از محل کارش تعقیب کردیم تا اینکه به نزدیکی فروشگاه رفاه رسید و بعد من و بصیر و دامادمان به او حمله کردیم و او را با چاقو زدیم.
*چرا نذیر خودش وارد درگیری نشد؟
(گریه میکند) او مرا فریب داد و خودش وارد درگیری نشد و داخل خودرو به ریش ما میخندید. الان همین موضوع مرا زجر میدهد که چرا فریب او را خوردم. البته من قصد قتل نداشتم و میخواستم فقط او را زخمی کنم.
*اما ضربات شما فقط عمیق بوده و باعث قتل شده است؟
من اولین درگیریام بود و هیچ سابقهای نداشتم و وقتی درگیر شدیم، ترسیدم و هول کردم و نفهمیدم چطوری ضربه بزنم.
*برادرت به شما دستمزد داد؟
نه، اما وقتی فهمیدم او به قتل رسیده از من خواست فرار کنم و به من گفت زن و بچههایت را نگهداری میکنم، اما او حتی یک هزار تومانی به زن و بچههای من ندادهبود.
*چرا خودت را معرفی نکردی؟
ترسیدم و به خاطر زن و فرزندانم فرار کردم و از طرفی هم نذیر اصرار داشت فرار کنم.
*در این مدت کجا بودی؟
حدود یک سال در افغانستان خانه یکی از دوستانم مخفی بودم تا اینکه به ایران بازگشتم.
*چرا به ایران بازگشتی؟
مادرم و همسرم اصرار داشتند به ایران برگردم و خودم را معرفی کنم و من هم به ایران آمدم، اما باز ترسیدم خودم را معرفی کنم.
*آخرین حرفت چیست؟
از اولیایدم میخواهم مرا به خاطر دو فرزندم ببخشند.
منبع: اعتماد