صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

یاد باد آن روزگاران یاد باد| روایتی از دورهمی ۲۵۰  شاگرد و  ۲۵  معلم مدرسه قدیمی خاقانی و  استقلال

  • کد خبر: ۱۶۱۷۲۳
  • ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۰:۳۸
۲۵۰ شاگرد و ۲۵ معلم مدرسه قدیمی خاقانی و استقلال، هر سال به مناسبت روز معلم دور هم جمع می‌شوند.

«در نظر داریم هفتمین گردهمایی دانش‌آموزان و معلمان قدیم را بعد از گذشت ۳۸سال، با حضور بیش از ۲۵۰ دانش‌آموزان و ۲۵معلم آن‌زمان، بابای مدرسه و واقف زمین در محل مدرسه قدیمی‌مان برگزار کنیم. لطفا به هم‌کلاسی‌های دیگر هم اطلاع‌رسانی کنید.» این متن دعوت‌نامه‌شان است.

مردانی که حالا نیم‌قرن از عمرش را گذارنده و موی و ریش سپید کرده است. پدرانی که روزی پشت نیمکت‌های مدرسه‌ای در خیابان پورسینای ۱۶ نشسته بودند و چندسال است قراری مردانه گذاشته‌اند برای وفاداری به دیدار هم، آن‌هم کنار معلم‌هایشان. سال ۱۳۹۴ اولین دوره قرارشان راه افتاد. اگر کرونایی در کار نبود، امسال دهمین گردهمایی را جشن می‌گرفتند، یک دورهمی بی‌نظیر. آن‌قدر که در گینس هم ثبتش کردند. همه هم‌کلاسی‌ها و معلمان آن مدرسه می‌دانند که روز معلم هرجای دنیا و ایران که باشند، باید خودشان را به مدرسه دوران کودکی‌شان برسانند. امروز بهانه‌ای شد برای شنیدن ماجرای جالب شروع این دورهم‌آمدن و حال خوش این جمع چندصدنفره.

پاداش شغل معلمی

محمدحسین عطاران مشهدی، هشتادودوساله و بازنشسته است، اما در پست مدیریت به شغل فرهنگی اش ادامه می‌دهد. پنج سال از استخدام و شروع کارش در نیشابور می‌گذشت که به ناحیه تبادکان و مدرسه خاقانی منتقل شد و همان شد که حالا در دورهمی معلمان و شاگردان  حضور دارد. قبل از برپایی دورهمی مثل همه معلم‌های دیگر گاهی در این اداره و آن کوچه و خیابان شاگردانش را‌ می‌دید، نه اینکه او بشناسدشان، بلکه خودشان نشانی می‌دادند: «همان ها، هم دنبال معلم‌های دیگر گشتند، هم مرا پیدا کردند. خیلی هم کار سختی نبود. تقریبا در همه دوره‌ها با کمال میل شرکت کردم.»

شاگردانش از او به عنوان یک معلم مهربان و دل سوز تعریف می‌کنند. عطاران متواضعانه از شغل معلمی تعریف می‌کند: «خیلی احساس شادمانی می‌کنم از اینکه معلم هستم و شاگردانم را‌ می‌بینم. ما فرهنگی‌ها یک حقوق داریم که هرماه واریز می‌شود، اما پاداش کاری که انجام می‌دهیم، نیست. پاداش ما آن محبتی است که دانش آموزان به ما دارند. اتحادی که بین معلم و دانش آموز است و اینکه هنوز بعد از سال‌ها ما را به خاطر داشته باشند. بعد از آن دورهمی‌ها کمتر جایی هست که بروم و با محبت و کمک بچه هایم روبه رو نشوم.»

سؤال این است که اگر بازگردد، آیا دوباره معلم خواهد شد؟ پاسخ او مثبت است: «اگر عمر دوباره می‌گرفتم، حتما دوباره همین راه را‌ می‌رفتم. چنان که همان زمان جوانی هم پیشنهاد شغل دیگر داشتم، اما قبول نکردم. انگار معلمی و آموزش در وجود من بود. اگر بگویم دانش آموزانم را تنبیه نکردم، درست نیست، اما اگر هم بوده، خیلی به ندرت بوده است. همان موقع هم تلاش کردم عذرخواهی کنم و از آنان حلالیت بطلبم و خداراشکر همه پیدا شدند. به اشکال مختلف از آن‌ها رضایت گرفتم.»

عطاران درباره موفقیت دانش آموزانش می‌گوید: «دیدن شاگردانم در پست‌ها و مقامات بالا برای من بسیار شادی آفرین است. در یکی از جلسات دورهمی، یکی از دانش آموزانم گفت من هنوز وقتی دعای فرج را‌ می‌شنوم، یاد شما می‌افتم و برایتان دعا می‌کنم. من در هرکلاس با این دعا درس را شروع می‌کردم یا دعای «رب اشرح لی صدری» را‌ می‌خواندم. یکی دیگر از دانش آموزانم می‌گفت هنوز آن آیه را حفظ است.»

وی با وجود چهار فرزند و نوه هایش، شاگردانش را مانند فرزندانش می‌داند و وقتی از سرنوشت تلخ دانش آموزانش خبردار می‌شود، برایش افسوس بی نهایت دارد: «یک بار متوجه شدم یکی از دانش آموزانم معتاد است. از طریق برادرش کار‌هایی کردیم که او را نجات بدهیم و به زندگی برگردانیم. حتی یادآوری خاطره آن‌ها که مثل بچه هایم هستند، ناراحتم می‌کند.»

بانی دورهمی

باید صحبت‌های سررشته این دورهمی چندساله را‌ می‌شنیدیم. نامش جواد کریمی معین است با سمت مسئول برگزاری همایش. او هم روزی شاگرد همان مدرسه و همان کلاس‌ها بوده و حالا پنجاه ویک ساله است. نقطه قوت او این بود که هیچ وقت از آن کوچه و آن آدم‌ها دور نشد. می‌گوید: «از سال ۱۳۷۰ که از سربازی آمدم، همان جا مشغول به کار شدم تا امروز. ازدواج که کردم، خانه ام جای دیگری بود، اما مکان کتاب فروشی ام را هیچ وقت تغییر ندادم. همین شد که هرازگاهی بچه محل‌های قدیم را‌ می‌دیدم. یعنی از اوضاع واحوال برخی هم کلاسی‌ها و معلم‌ها از دور و نزدیک خبر داشتم. گاهی هم که دنبال کسی می‌گشتند، می‌آمدند مغازه من. اما فکر دورهمی به ذهنم نرسیده بود.»

داستان دورهمی را با آب وتاب و هیجان تعریف می‌کند: «یک روز رفتم مدرسه پسرم که او را به خانه برگردانم. پدر یکی از دانش آموزان روی سکو نشسته بود. نزدیکم آمد و اسمم را پرسید. خودش را معرفی کرد که محمدرضا میری است و هم کلاسی من بوده است. چندسالی بود که از مشهد رفته بود و از هیچ کس از هم کلاسی‌ها خبر نداشت. گفت دوست دارم بچه‌ها را ببینم، می‌توانی آن‌ها را دورهم جمع کنی؟ گفتم بیا مغازه من یک کاری می‌کنم. سرم برای این کار‌ها درد می‌کند. خلاصه دونفری پیگیرش شدیم. چهارپنج نفر را او پیدا کرد و عده‌ای را هم من. دوستانمان را بعد از سی سال پیدا کردیم. اولین گردهمایی را در روز ۱۲ اریبهشت ۱۳۹۴ برگزار کردیم، با حضور پنج معلم و سی دانش آموز.»

سال دوم ۱۰ معلم آمدند و ۴۲ دانش آموز. سال سوم دورهمی شان معلم‌ها بیست نفر بودند و شاگردان شصت نفر. کریمی ادامه می‌دهد: «سال چهارم شیرین شد. به این فکر افتادیم که همه دانش آموزان دانش آموخته سال ۱۳۶۴ مدرسه را دورهم جمع کنیم. همه دانش آموزان و معلمان آن سال جمع شدند، بیش از دویست نفر. سال‌های بعد هم همه ۲۵۰ دانش آموز و ۲۵ معلم آن زمان را دورهم جمع کردم. فقط دوسه نفری به دلیل کهولت سن فوت کرده بودند. بابای مدرسه را آوردم و آقای جوادی، کسی که زمین را وقف کرده بود.»

برای پیداکردن هم کلاسی‌ها و معلم هایش کم زحمت نکشیده است. به شهر‌های دیگر سر زده و کتک هم خورده است: «در این مسیر بی اندازه دردسر کشیدم. به شهر‌های دیگر سفر کردم تا نام ونشانی از آدم‌ها پیدا کنم. یک بار دنبال یک نفر می‌گشتم و زنگ یک خانه را اشتباه زدم. یک دست کتک مفصل از صاحب خانه خوردم تا بعد که آرام شد، توانستم توضیح بدهم برای چه کاری آمده ام و سوءتفاهم برطرف شد.»

هشت سال پی درپی دورهمی را برگزار کرده و فقط در دوران کرونا بین آن وقفه افتاده است. اگر آن سال‌ها هم برگزار می‌شد، امسال دوره دهم بود. هم کلاسی‌های آقای کریمی از شهر‌های دیگر ایران که هیچ، از کشور‌های ترکیه، کانادا، استرالیا و آمریکا هم مهمان این جشن هستند: «از دوسه ماه قبل به همه پیام می‌دهیم و تاریخ جشن را اعلام می‌کنیم که بتوانند خودشان را برسانند. دوست داریم همه حضور داشته باشند. یک آلبوم عکس از دورهمی‌های این چندسال هم دارم که در گروه می‌گذارم، اما اصل عکس‌ها در کتاب فروشی خودم است.»

همین پیگیری هایش سبب شد که نام گروه و رکوردشان در گینس ثبت شود، آن هم به نام خود کریمی. به این دلیل که موفق شده بود این تعداد معلم و دانش آموز یک مدرسه را بعد از سی وچند سال و برای سال‌های پیاپی دورهم جمع کند و خیال قطع کردن آن را هم ندارد: «این دورهمی‌ها علاوه بر شادی‌های عمیق بین اعضا، برکات زیادی هم داشته است. از همه زیباتر این است که بهانه‌ای برای آشنایی خانواده‌ها و ازدواج جوانان شده است. تا دلتان بخواهد، برای رفع مشکلات و گرفتاری‌ها به کمک هم می‌روند. یکی نقاش می‌خواهد، در گروه اعلام می‌کند، دیگری کاری در اداره‌ای دارد و.... خلاصه همه یاور هم هستند.»

گروه بچه‌های خاقانی

خاطره خوش دیدار‌های قبلی را با خود دارد و برای مهمانی امسال آماده است: «کم وبیش با چندنفر از هم کلاسی‌ها و بعضی معلم هایم به واسطه کار‌های هنری و جلسات شعر در ارتباط بودم. با راه افتادن شبکه‌های اجتماعی، به تدریج یکدیگر را پیدا کردیم و بعد یک گروه زدیم و اسمش را گذاشتیم بچه‌های خاقانی.»

اولین دوره‌ای که حسین صالحی در جشن حضور داشت، حدود صدنفری می‌شدند. او که در آستانه پنجاه سالگی است و مدرس دانشگاه هنر و استاد خوش نویسی، از خوبی‌های این دورهمی و یافتن دوستان قدیمی اش می‌گوید: «این دیدار‌ها فرصت مغتنم و عجیب وغریبی است. آدم‌هایی را‌ می‌بینیم که همه در مرز بازنشستگی هستند و هرکدام مسیری را رفته اند و معلمانی که سالمندی را‌ می‌گذرانند. باورکردنی نیست که این سال‌ها چقدر زود گذشت. کنار آن‌ها به سال‌های خوش کودکی برمی گردیم.»

صالحی دوست دارد از هم کلاسی هایش تعریف کند و تفاوت آدم‌ها و زندگی هایشان: «بین بچه‌های مدرسه همه عاقبت به خیر نشدند؛ هم معتاد داشتیم هم اعدامی. اما حالا آن‌هایی مانده اند که تحصیل کرده و فرهنگی هستند. خصلت بچه‌های پایین شهر همین است اگر خوب باشند. خیلی خوب اند و اگر به راه بد بروند هم خیلی بد خواهند شد. چون چیزی نبوده که ندیده باشند و همه چیز در دسترس آن هاست. من پس از پایان دوره راهنمایی از آن محله رفتم، اما در دوران بچگی مقابل چشمانم هم قتل دیدم و هم جنازه رهاشده کنار خیابان.»

او حالا مدرس و معلم شده و روز دوازدهم اردیبهشت، روز گرامیداشت او هم هست، اما هرگز خودش را شبیه معلمانش نمی‌داند: «از روزی که معلمی را انتخاب کردم، به آن افتخار می‌کردم. بعد از سال‌ها که آن‌ها را‌ می‌بینم، ظاهرا شبیه شان شده ام، اما در واقع انگشت کوچک آن‌ها هم نخواهم شد. ساختار آموزش وپرورش ما در سال‌های گذشته در کشور به شدت به هم ریخته است و دیگر آن ارزش گذشته را ندارد. معلم‌های ما عاشق بودند. خیلی نکته‌ها در مدارس به بچه‌ها آموختند که در کتاب‌ها نبود. این روزها، اما معلم خسته است و دانش آموز از او خسته تر.»
از گرامیداشتی سخن می‌گوید که برای مدیر دبیرستانشان، آقای محمدرضا ذاکر، به‌خاطر رونمایی از دوازدهمین کتابش گرفتند و متأسفانه مدت کوتاهی بعد در مراسم ختمش شرکت کردند؛ چه خاطره خوش و درعین حال غم انگیزی برایشان به یادگار ماند.

دورهمی هرساله هم کلاسی‌ها به خنده و شادی می‌گذرد. صالحی درباره نگاه بچه‌ها و معلم‌ها به گذشته می‌گوید: «زمان به طور طبیعی خیلی چیز‌ها را تغییر می‌دهد. در دورهمی‌ها گاهی معلمی به علت یک رفتار یا تنبیه بچه‌ها از آن‌ها عذرخواهی می‌کرد، ولی بچه‌ها می‌خندیدند. همه به خاطره‌ها پیوسته است. امسال تصمیم گرفته ایم از معاون دبیرستان و چند نفر از دانش آموزان ازدنیارفته هم یادی کنیم.»

خاطرات زنده

خانه پدری اش با آن حیاط نهصدمتری دیواربه دیوار مدرسه، خاطره خوش روز‌های کودکی اش است. آن زمان که آب رودخانه از میان حیاط خانه و حیاط مدرسه می‌گذشت. با وجود اینکه بچه‌ای درس خوان بوده، با هم کلاسی هایش کم شیطنت نکرده است. چه سر کلاس درس و چه بیرون از آن، ساختمان قدیمی مدرسه فضای قشنگی داشت و پردرخت و باصفا بود: «روزگار خوشی با دوستانم داشتم. چون فضای مدرسه کوچک بود، زنگ ورزش می‌رفتیم باغ‌های اطراف یا روی زمین‌های سفت فوتبال بازی می‌کردیم. یک استخر غیراستاندارد به نام جوادی هم داشتیم که تابستان‌ها در آن شنا می‌کردیم. گاهی از کلاس فرار می‌کردیم و‌ می‌رفتیم توت خوردن. چه خوب شد که دوباره هم کلاسی هایم را دیدم و خاطرات سی وچندسال پیش زنده شد.»

جواد باستانی پنجاه وسه ساله و پدر سه فرزند، دوران تحصلیش را در دبستان خاقانی آغاز کرد و بعد از راهنمایی استقلال، راهی هنرستان شد و از آن کوچه و محله و دوستان فاصله گرفت، برای هفده هجده سال. کارشناسی عمران، کارشناسی ارشد شهرسازی و دکترای مدیریت بحران دستاورد همان سال‌هایی بود که ساکن مشهد نبود و با هیچ کدام از هم کلاسی‌ها ارتباطی نداشت.

اما خانه پدری اش هنوز همان جاست. همین شد که آقای کریمی، هم کلاسی قدیمی اش، پیداش کرد: «آقای کریمی با من تماس گرفت و گفت بیا دورهمی داریم. اما دوره اولی که دورهمی برگزار شد، من مشهد نبودم. اصلا فکرش را هم نکرده بودم که روزی دوستان قدیمم را ببینم. یعنی آن قدر مشغول کار و زندگی بودم که فقط گاهی وقتی که به خانه پدرم سرمی زدم و ساختمان مدرسه را‌ می‌دیدم، دلم هوای آنجا را‌ می‌کرد.»

دو سال از دورهمی را کنار بچه‌های قدیم بوده و لحظه به لحظه آن دیدار هم کلاسی و معلم‌ها برایش لذت بخش و ناب بودند. باستانی می‌گوید: «در همه این سال‌ها از معلم هایم خبر نداشتم. در اولین دورهمی وقتی آن‌ها را دیدم که درحال دفاع از پایان نامه دکتری بودم. به عنوان یکی از پنج نفری که در ایران این رشته را‌ می‌خواندم، معلم هایم از دیدن من خیلی خوش حال شدند. با افتخار دوران تحصیلم را برایشان تعریف می‌کردم. احساس عجیبی بود، مثل اینکه به آن‌ها نشان دادم همان طور که دوست داشتند، درس خواندم و موفق شدم.»

محل زندگی او و مدرسه اش به قول خودش، «وضعیت خاصی داشت» طوری که میان همه دانش آموزان همه جور آدمی بود: «من سر کلاسی می‌نشستم که تعداد زیادی دانش آموز بزرگ‌تر از خودم داشتیم که مردود شده بودند. یادم نمی‌رود، وقتی کلاس پنجم بودم، هم کلاسی من که هجده ساله شده بود، اعدام شد.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.