جوانترهای خراسانی و مشهدی ممکن است چندباری از بزرگترهای خود شنیده باشند که: «دم برغ فلانی را خوب کوبیدم!» تقریبا هم متوجه شدهاند که منظور گوینده این بوده که «خوب از پس فلانی برآمدم، یا جلو پرروییهایش را گرفتم»، اما اگر از خود آن گوینده بپرسند «درعمل چه کار کردی تا دم برغ فلانی را کوبیدی؟» بعید است که پاسخ درستی داشته باشد تا به شما بدهد! حتی املای «برغ» را هم احتمالا «برق» بداند، درحالیکه برغ یا ورغ صحیح است. دم برغ کوبیدن هم اصطلاحی است که از کشاورزی و آبیاری برآمده است. ما در کشاورزی و آبیاری سنتی چندهزارسالهمان کوچکترین مانعی را که جلو حرکت آب، بهویژه هنگام آبیاری مزارع، ایجاد میکردیم را «ورغ» یا «برغ» مینامیدیم؛ بنابراین وقتی کشاورزی میرفت تا مزرعهاش را آبیاری کند، جلو بعضی کرتها را میبست تا آب به آنها نرود، در عوض راه آب بعضی کرتها یا به قول خودشان پلها را باز میکرد تا آب تنها به آن کرتها وارد شود. کشاورز یا آبیار به این کار «برغ وجوکردن» میگفت. یعنی جایی جلو آب برغ بستن و جای دیگر جوی باز کردن. اما وقتی جلو کرتی با خاک «برغ» میبست، اگر برغش استوار نبود، آب فشار میآورد و در برغ رخنه میکرد و آن را از جا میکَند و میبرد. برای همین آبیار وقتی خاک جلو راه آب کرت میریخت و «برغ» درست میکرد، چندبار با پشت بیل ۲ طرف برغ را میکوبید. به این کار «دم برغ کوبیدن» میگفتند. این گونه است که در قدیمیترین کتاب لغت فارسی دریمان (لغت فرس اسدیتوسی) ذیل «ورغ» میخوانیم: «بند آب باشد». فرخی نیز گفته است:
دل برد و مرا نیز به مردم نشمرد / گفتار چه سود است که «ورغ» آب ببرد. همچنین در شعر محلی (تربتی) استاد زندهیاد محمد قهرمان میخوانیم که: پیش «برغ» رِ نگریفتم که مگر شرم کنی/ چشمهها اشک ز چشمای ترم شرندی. با توجه به آنچه گذشت، «دم برغ کسی را کوفتن» یا حتی احتمالا «برغ چشم از کسی گرفتن» معنایی عمیق دارد...