صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

بلاتکلیفی ۱۴ ساله یک اثر هنری |هنرمند مشهدی، از بی مهری به بزرگ‌ترین قرآن جهان می‌گوید

  • کد خبر: ۱۷۳۱۶۹
  • ۱۷ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۷
علی اکبر اسماعیلی قوچانی، هنرمند مشهدی، از بی مهری به بزرگ‌ترین قرآن جهان می‌گوید

الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ علی اکبر اسماعیلی تبار، معروف به اسماعیلی قوچانی اگرچه بیشتر به عنوان کسی که بزرگ‌ترین قرآن جهان را خوش نویسی کرده است، شناخته می‌شود، اما خوش نویسی فقط یکی از هنر‌هایی است که او دارد و تبحرش در نقاشی، عکاسی، معرق کاری و لایه چینی هم درخورتوجه است. نشان درجه یک استادی از انجمن خوش نویسان ایران دارد و بیش از سی کتاب در حوزه خوش نویسی و آموزش آن تألیف کرده است.

ابداع آموزش به سبک تک حرف و اتصالات (قبل از به وجود آمدن نرم افزار‌های تایپ خوش نویسی در کتاب خودآموز خوش نویسی، چاپ اول ۱۳۶۲ که تا پنجاه نوبت به چاپ رسیده است)، کتیبه‌های باب القبله حرم مطهر امام حسین (ع)، کتیبه مسجد امام علی (ع) و کتیبه صحن قدس حرم مطهر امام رضا (ع) از جمله آثار این هنرمند است. سال تولدش در شناسنامه ۱۳۲۳ درج شده است، ولی می‌گوید در اصل در سال قحطی به دنیا آمده است، یعنی سال ۱۳۲۰. پدرش در روستای سرولایت چکنه زندگی می‌کرد و او همان جا به دنیا آمد. خیلی کوچک بود که خانواده اش به قوچان مهاجرت کردند.

پنج ساله بود که مادرش را از دست داد و در هفت سالگی پدرش را. خط خوبی داشت و عبدالحسین توفیقی، معلم مدرسه، که استعدادش را دیده بود به خوش نویسی تشویقش کرد. این بود که در همان سن و سال، مغازه تابلونویسی اجاره کرد که هم خرجش را از طریق خوش نویسی دربیاورد و هم جایی برای خواب داشته باشد. نمره دوچرخه، کالسکه یا تابلوی مغازه‌ها را‌ می‌نوشت. بعدتر که سینما باز شد، تابلوی سینما‌ها را هم می‌نوشت. ادامه گفت وگوی ما با این هنرمند را بخوانید.

در آن سن کم چطور مغازه تابلوسازی را اداره می‌کردید؟

اولین بار که تابلویی را سفارش گرفتم، به مشتری گفتم: می‌شود پنج تومان. گفت: چه خبر است، نیامده می‌خواهی پول دار شوی؟ از یک بزرگ‌تر پرسیدم؛ گفت: راست می‌گوید، گران گفته ای. رفتم به مشتری گفتم: می‌شود یک تومان. گفت: این شد یک حرفی. کاری ندارم که عوض یک روز، سه روز برایش وقت گذاشتم، چون وارد نبودم. رنگ را سفت می‌کردم، به مو‌های قلم مو می‌چسبید؛ شل می‌کردم،شره می‌کرد.

 

استادی نداشتید؟

نه، فقط خودم بودم. تا سوم دبیرستان همین طور ادامه دادم، ولی خب قوچان کار کم بود. بعد آمدم مشهد که کار را بیشتر یاد بگیرم و درآمدم بهتر شود. در حرم کتیبه‌ها را می‌دیدم و محوشان می‌شدم. در مشهد بیشتر روی بشقاب‌های سنگی خطاطی می‌کردم. آن وقت‌ها از چهارراه شهدا تا حرم پر از مغازه‌های فروش مصنوعات سنگی بود. با رنگ مشکی می‌نوشتم و بعد با تیغ آن را تراش می‌دادم.

یکی دو سال مشهد بودم، دیدم نمی‌چرخد، رفتم تهران. با خودم فکر می‌کردم خطم خیلی خوب است و دیگر در ایران اول هستم. تهران خطم را که بردم پیش چند استاد قبول نکردند. کم کم که به انجمن خوش نویسان راه پیدا کردم، تازه فهمیدم کجای کارم.

کی رفتید انجمن خوش نویسان؟

فکر می‌کنم سال ۴۰ بود. در مشهد هنوز انجمن تشکیل نشده بود. من پیش مرحوم سیدحسن میرخانی، متخلص به سراج الکُتاب و مرحوم میرزا ابراهیم بوذری و مرحوم احمد نجفی زنجانی می‌رفتم و نستعلیق، نسخ و خط شکسته را هم زمان با هم یاد می‌گرفتم. چهار سال از این اساتید سرمشق می‌گرفتم. بعد از مدتی رفتم هنرستان کمال الملک و شش ماه دوره تذهیب را پیش استاد یوسفی گذراندم.

بعد از آن کار‌های تبلیغاتی انجام می‌دادم. نام یک برند چای را در ابعاد بزرگ می‌نوشتم که در جاده‌ها نصب می‌شد. علاوه بر خط، نقاشی و لایه چینی و دیگرهنر‌ها را هم کار می‌کردم. در نقاشی‌ها و لایه چینی‌های برجسته هتل عباسی اصفهان و تالار آینه مجلس شورای اسلامی همکاری می‌کردم.

رابطه تان با اساتید خوش نویسی قدیم چطور بود؟ با اساتید مشهد هم کار می‌کردید؟

نه، با اساتید تهران کار می‌کردم. جلسه اولی که کلاس استاد میرخانی رفتم، یک جزوه داده بود. بچه‌ها همه می‌خریدندش. من پول نداشتم و نتوانستم بخرم. وقتی رفتم سرمشق بگیرم، استاد یک جزوه به من داد؛ سه تا اسکناس صدتومانی هم به من داد. قبول نمی‌کردم. گفت: این پول هر روز دست یکی است. امروز به تو می‌دهم، فردا تو به یک نفر دیگر بده. سیصد تومان آن زمان خیلی پول بود. درآمد ماهیانه من شاید ۱۵۰ تومان می‌شد. از سال ۴۰ تا ۵۰ تهران بودم. بعد رفتم قوچان و انجمن خوش نویسان قوچان را راه انداختم.

انجمن تهران گفت هنوز خیلی از مراکز استان‌ها مانده اند؛ چطور در قوچان شعبه راه اندازی کنیم؟! به این شرط موافقت کردند که خودم حقوق نگیرم و یک روز هم در مشهد کلاس برگزار کنم. اولین شهری که در کشور انجمن خوش نویسان در آن راه افتاد، قوچان بود. دو سال این طور گذشت؛ بعد اداره فرهنگ و هنر آن زمان من را استخدام کرد و آمدم مشهد.

چرا از تهران آمدید؟‌

می‌خواستم توی شهر خودم باشم و تابلوسازی ام را دوباره راه بیندازم. در تهران بی بندوباری زیادتر بود. بعد هم در قوچان تابلوسازی دیگر شناخته شده بود. کلاس‌های خوش نویسی مدارس راهنمایی را هم به من دادند. بعد از انقلاب اسلامی مدتی به صورت مأموریتی رفتم جهاد سازندگی. در اداره فرهنگ و هنر عکس‌های بزرگی را که از شاه و جشن هنر شیراز به جا مانده بود برش می‌زدیم و من پشتشان آرم جهاد را خوش نویسی می‌کردم، می‌فرستادیم توی دهات روی دیوار‌ها بزنند.

جنگ که شد مرا فرستادند جبهه. برای سپاه، نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی کلاس خوش نویسی گذاشته بودم. این روند تا آخر جنگ ادامه پیدا کرد. کم کم برگشتم اداره فرهنگ و هنر و کلاس‌های خوش نویسی را در کتابخانه‌ها برگزار کردم. هرروز در یک کتابخانه بودم. در واقع کارم در همه این سال‌ها تدریس خوش نویسی بود. کلاس‌های انجمن هم بود، تا سال ۸۶ که بازنشست شدم.

بعد از آن کتابت قرآن معروفتان را شروع کردید. چه شد که خواستید قرآن به این بزرگی را خوش نویسی کنید؟

از اول فکرم این بود که یک قرآن بنویسم که منحصربه فرد باشد. اولین بار تهران که بودم، شروع به این کار کردم، در موزه آب انبار سید اسماعیل تهران. در آن سال‌ها آن موزه به محل تجمع نقاشان و هنرمندان تبدیل شده بود. با بیشتر نقاش هایش آشنا بودم. به مرحوم عباس بلوکی فر که یکی از نقاشان قهوه خانه‌ای بود، گفتم: نمی‌شود من هم بیایم آنجا و شروع کنم به قرآن نوشتن؟ گفت: چرا، خیلی هم خوب است. عباس بوم می‌ساخت، رنگ آمیزی و تذهیب می‌کرد و من می‌نوشتم. حضور هنرپیشه‌ها و زنانی که حجاب مناسب نداشتند،

کم کم در آنجا زیاد شد، دیدم دیگر جای من نیست؛ نرفتم. بعد که برگشتم قوچان، به هر کسی رسیدم، گفتم می‌خواهم چنین کاری را ادامه بدهم و تقاضای کمک کردم. با یک نفر قرار شد این کار را شروع کنیم، ولی مرحوم شد. به پسرش گفتم، گفت: مهلت بدهید. بعد از مدتی آمد و گفت: همه چیز آماده است. در بولوار خیام مشهد زیرزمینی را اجاره کرده بود. برای بار دوم آنجا کتابت قرآن را شروع کردم. ولی مشکلاتی پیش آمد که آنجا جمع و کار تعطیل شد.

سال ۸۶ که بازنشست شدم، به فکرم افتاد دوباره کار را شروع کنم. به دو مسجد نزدیک خانه مراجعه کردم، گفتند جا نداریم، باید کرایه بدهی. من نداشتم. در خانه خودم روی حیاط خلوت را پوشاندم؛ شد کارگاه. با چند تذهیب کار، با دست خالی شروع کردیم. عید غدیر سال۸۸ شروع کردم و عید غدیر سال ۹۵ هم تمام شد. متأسفانه هیچ حمایتی نشدیم، همه فقط حرف زدند. از خارج پیشنهاد‌های کلانی برای خرید آن دادند، ولی من می‌خواستم اینجا بماند.

هدفتان از نوشتن این قرآن چه بود؟‌

می‌خواستم یک قرآن منحصربه فرد از نظر هنری بنویسم؛ قرآنی که هیچ کس ننوشته باشد.

از اول به این فکر نکردید که کجا قرار است آن را عرضه کنید، کجا نمایش داده شود، یا چه کاربردی داشته باشد؛ مثلا برای نمایش در موزه یا چیز دیگری؟

نه، من بیشتر دوست داشتم قوچان بماند، ولی بهانه آوردند و نشد. باید در یک نمایشگاه به نمایش دربیاید. می‌توان در فضای دایره‌ای آن را نصب کرد که به راحتی ورق زده شود. ۳۲۰ برگه دو رو در ابعاد ۲.۵ متر در ۱.۷۵ متر است.

 الان که کار را تمام کرده اید، چه جور حمایتی می‌خواهید؟

مثلا مانند دروازه قرآن شیراز از آن استفاده شود، یا در موزه آن را نمایش بدهند تا مردم ببینند.

شرایط نگهداری خاصی دارد؟ آن پایین، داخل کارگاه، خیلی گرم است. به مرور زمان خراب نمی‌شود؟

من دراین باره تخصص ندارم. آن‌ها که متخصص هستند، باید نظر بدهند. هنوز خراب نشده است، ولی چاره چیست؟ تازه یک مدت این‌ها روی هم بوده اند. دیدم ممکن است رنگ هایشان با هم قاطى شود، جدایشان کردم و لوله شان کردم. الان فقط شش برگ را در کارگاه به دیوار زده ام.

حالا فکر می‌کنید آخرش چه می‌شود؟‌

نمی‌دانم دولت باید فکر کند. من زحمتم را کشیده ام. هفت سال بیش از صد نفر کار کرده ایم. آستان قدس رضوی باید به فکر بیفتد، یا شورای شهر، یا استانداری یا میراث فرهنگی؛ این‌هایی که دستشان توی کار است. من دستم خالی است. پول ندارم. همه را خرج کرده ام. الان بچه هایم خانه و زندگی ندارند.

به نظرتان ارزش مالی آن چقدر تخمین زده می‌شود؟

۱۰۰ میلیارد تومان. برای بیرون از ایران ۱۵۰ میلیارد تومان. از کشور‌هایی مانند دبی، قطر و کشور‌های عربی مشتری پیدا شده است، ولی من نمی‌خواهم از ایران خارج شود.

نگارش این قرآن چقدر برای خودتان هزینه برداشته است؟‌

نمی‌دانم، هرچه داشتم، خرج کردم. رنگ‌های زرد همه از طلای خالص اند. حساب کنید چقدر پارچه و رنگ است.

چه کسانی تا حالا برای بازدید این قرآن آمده اند؟

خیلی ها؛ استاندارها، شهردارها، علما و وزرا. از آمریکا، سوییس، آلمان، انگلستان، هندوستان و مالزی برای بازدید آمده اند. یکی گفت موزه می‌زنیم، چنان می‌کنیم و چنین می‌کنیم. نشان به آن نشان که نامه نوشتم، جواب نامه ام را ندادند.

فکر می‌کنید چرا پی آن را نمی‌گیرند؟‌

نمی‌دانم. طرف حساب ما یک نفر نیست. همه می‌گویند: باشد. ولی انگار فراموش می‌کنند. مردم اصولا فقط رقم را می‌بینند، هفت سال کار من را نمی‌بینند.

*اگر کارمند نبودید و زندگی شما با حقوق بازنشستگی تأمین نمی‌شد، فکر می‌کنید با خوش نویسی می‌توانستید این کار را به سرانجام برسانید، یا حتی معیشت خود را تأمین کنید؟

نه واقعا. شاگردی دارم که کار‌های معرق بسیار درجه یکی انجام داده است، ولی الان باغبانی می‌کند. یعنی از راه هنر نمی‌توان زندگی را تأمین کرد. من هم اگر کارمند نبودم، نمی‌توانستم و در نهایت باید تابلونویسی می‌کردم.

از قدیم تا الان وضعیت زندگی و هنر اساتید خوش نویسی چقدر تغییر کرده است؟

قبلا برای دلشان کار می‌کردند؛ الان برای پول کار می‌کنند. قدیم انواع خط‌ها را کار می‌کردند؛ الان فقط خط‌های نستعلیق، شکسته، نسخ و ثلث را می‌شناسیم، درصورتی که فقط بیش از بیست نوع خط کوفی داریم. الان کم از این خط‌ها استفاده می‌شود، ولی بالاخره یک خوش نویس باید آن‌ها را بداند. یک بار به انجمن نامه نوشتم که تفاوت خطوط «ریحان» و «محقق» چیست؟ دو سال جواب ندادند.

یک روز رفتم انجمن، همه جمع بودند. گفتم: چرا جواب نامه من را نمی‌دهید؟ یک نفر گفت: چه لزومی دارد خطی را که کار نمی‌کنیم بشناسیم؟ درگذشت اساتید خودشان علاقه‌مند بودند. خیلی از خط‌ها و شیوه‌ها همین طوری از بین رفتند؛ مثلا شما چیزی درباره مرغش شنیده اید؟ رنگ مخصوصی بود که آن را پودر می‌کردند و روی جلد کتاب‌ها و آلبوم‌ها می‌پاشیدند تا درخشش و تلألؤ پیدا کند. کاربردی مانند شبرنگ داشت.

شیوه‌های خوش نویسی چقدر تغییر کرده اند؟

شیوه‌ها فرقی نکرده اند. الان خوش نویس‌ها زیاد شده اند. آن موقع خیلی کمتر بودند. هر خط یک کاربردی دارد. مثلا قرآن را بهتر است با نسخ بنویسید؛ با نستعلیق خوب نمی‌شود؛ چون می‌خواهید کلمات را روی هم بچینید. نوشتن کتیبه‌ها با ثلث بهتر است، چون در ثلث «الف»‌ها بلندترند. دیوان حافظ را باید با نستعلیق بنویسیم؛ با ثلث خوانده نمی‌شود. نامه با شکسته نستعلیق قشنگ‌تر می‌شود.

در قدیم گالری‌ها هم در مشهد فعال بودند؟ اگر کسی می‌خواست نمایشگاه بگذارد، کجا می‌گذاشت؟

اصلا در مشهد گالری نبود. یک سالن در اتاق بازرگانی بود که در آن نمایشگاه می‌گذاشتند. آن موقع من بچه بودم. نگارخانه میرک بعد‌ها درست شد.

وضعیت خوش نویسی الان در مشهد چطور است؟

خوب است، ولی اشکالی که هست، این است که وقتی نمایشگاه گذاشته می‌شود، فقط خود خوش نویسان می‌روند. تهران این طور نیست؛ آثار را می‌خرند. در کشور‌های حاشیه خلیج فارس هم خوب می‌خرند.

الان مردم بیشتر خوش نویسی را می‌شناسند یا قدیم؟

الان بیشتر می‌شناسند.

پس چرا الان مردم بدخط‌تر شده اند؟

برای اینکه قدیمی‌ها با قلم فلزی می‌نوشتند. قلم فلزی را نمی‌توان روی دست چرخاند، ولی خودکار راحت چرخیده می‌شود. غیر از آن کتاب‌ها هم به نستعلیق یا ثلث بودند، چون با آن قلم طور دیگری نمی‌شد نوشت. الان مردم نمی‌دانند خوش نویسی چیست و گرنه همه دنبالش می‌روند. خوش نویس چکیده افکار مردم را می‌نویسد. یک خط که می‌خواهی بنویسی، فحش و حرف بد می‌نویسی؟ همان یک خط باعث می‌شود مطالعه کنی.

اگر برگردید به هفتاد سال پیش، چه می‌کنید؟ باز هم دنبال خوش نویسی می‌روید؟

از نظر درآمدی هر کاری بیشتر از این کار درآمد دارد، ولی کار لذت بخشی است. اگر به عقب برگردم، همین کار را می‌کنم، چون با ادبیات سروکار دارد. من خیلی کار‌ها کرده ام؛ عملگی، کار در کشتارگاه، چاه کنی، تراش کاری، میوه فروشی، بنایی، نانوایی، کله پزی...، ولی هیچ کدام این لذت را ندارد. حتی درس خواندن به این اندازه لذت بخش نیست.

فکر می‌کنید ۷۰ سال کارکردن شما چه نتیجه‌ای داشته است؟

من یک کاتب قرآن هستم. خط باعث شده است که از راه خدا جدا نشوم.

کار جدیدی دارید؟

یک کتاب آموزش انواع خطوط را آماده چاپ دارم.

صحبت پایانی...

فقط گلایه دارم. قبلا خیلی از من در رسانه‌ها می‌نوشتند. از زمانی که یکی از روحانیون در تلویزیون گفت چه فایده دارد قرآن‌هایی نوشته شوند که خوانده نشوند، دیگر از من یادی نشد. بعید نیست به خاطر همین هم کار را تا حالا نخریده باشند.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.