جذابیت همواره یکی از ویژگی های هنر و فراورده های هنری محسوب می شود. یک سوی این جذابیت جلب مخاطب و برقرار کردن ارتباط با او برای اثرگذاری است. درواقع هنرمند می کوشد با آفرینش آثاری که برای بیننده اش جذاب و دلپذیر باشد، او را به سوی خویش فراخواند و پیام خود را به او منتقل کند.
به طور طبیعی این جذابیت به مدد زیبایی (که یکی از ویژگی های اصلی هنر است) فراهم می شود، اما خود هنر نیز عموما برای مخاطب نوعی دیگر از جذابیت را به همراه دارد. اگر خوب دقت کنیم، خواهیم دید که مردم میان همه مشاغل و امور جاری، به طور ناخودآگاه به سوی هنر گرایشی ویژه دارند. گویی پیشه های هنری برای مردم همواره از جذابیتی خاص برخوردار است و مردم را به سوی خویش جلب می کند، تا آنجا که شاید هر انسانی تلاش می کند در طول عمر خویش کنشی هنرمندانه داشته باشد و به آفرینشی هنری دست زند.
همه ما زمانی علاقه مند بوده ایم که یک نویسنده باشیم، نقاشی کنیم، نوازنده یک ساز یا بازیگری مشهور شویم. جالب اینجاست که این جذابیت هیچ گاه از بین نمی رود، حتی زمانی که سن و سالی داریم و سال هاست که به کاری مشغولیم، بازهم تمایل پرداختن به هنر در ما زنده است.
این جذابیت و میل به هنر و انجام کار هنری برای عامه مردم ریشه در فطرت زیبادوست انسان از یک سو و برخورداری از موهبت خلاقیت در همه انسان ها (به عنوان مؤلفه مهم دیگر هنر و هنرمند) از سوی دیگر دارد. پس بر این بنیاد توجه انسان به سوی هنر چه به عنوان مصرف کننده و چه به عنوان آفرینشگر هنر، حتی به صورت غیرحرفه ای، همواره وجود داشته است.
این علاقه در خانواده ها نیز نمودی جدی دارد. به گونه ای که والدین در برنامه ریزی اوقات فرزندانشان در کنار درس که امروز برای آن ها بسیار جدی است، حتما زمانی را برای پرداختن به هنر در نظر می گیرند. برای مثال پدر و مادری که آرزوی پزشک شدن فرزند خویش را دارند، در کنار برنامه درسی فشرده بازهم زمانی را برای یک تجربه هنری برای او در نظر می گیرند.
این اتفاق به خودی خود امر پسندیده و مبارکی است؛ زیرا آموزش هنر و در معرض آن قرار گرفتن به رشد و توسعه فردی و اجتماعی کودک و ارتقای تربیتی او کمکی مؤثر خواهد کرد و زمینه رشد خلاقیت و حتی افزایش بهره هوشی او را فراهم می آورد؛ اما گاه متأسفانه شاهد این هستیم که انتخاب والدین در این زمینه بسیار ساده انگارانه و بدون در نظر گرفتن علائق و استعدادهای کودک است؛ کودکی که شاید یک هنر تجسمی زمینه توسعه او را فراهم آورد، به اصرار به موسیقی می پردازد یا برعکس.
چشم وهم چشمی در این مقوله نیز گریبان جامعه ما را گرفته و در خیلی از موارد از یک فرصت بی نظیر آسیبی خطرناک ساخته است.به نظر می رسد سامان یافتن این امر نیازمند وجود سیاست بالادستی مشخص و تدوین فرایندهای عملیاتی جدی در نظام اجتماعی باشد، به گونه ای که نهادهای متعدد فرهنگی، آموزشی و تربیتی نقش خویش را در این زمینه به خوبی بدانند و در مسیر آن گام بردارند.
اکنون به جز آسیب تشخیص در نظام خانواده برای بهره بردن از ظرفیت هنر در تربیت کودک باید به موازی کاری و حتی اشتباهات استعدادیابی و روش های آموزش هنری برای کودکان در دستگاه های اجرایی اشاره کنیم. آشکار است که آموزش هنر برای کودکان نیازمند اتخاذ روش و شیوه های خاص خویش است و به طور طبیعی اساتید ویژه ای را نیز لازم دارد.
با توجه به پررنگ بودن بار درسی در نظام آموزش وپرورش ما به دلیل پررنگ بودن رویکرد کنکور، در روزها معمول سال آموزشی بیشترین اوقات دانش آموز به درس اختصاص دارد، اما فصل تابستان زمانی ویژه برای پررنگ شدن کنش های هنری کودکان و دانش آموزان محسوب می شود. به طور طبیعی میل خانواده ها به هنرهایی است که نمود اجتماعی بیشتری دارند و زمینه شهرت و ثروت بیشتری را بر اساس ذهنیت ایشان فراهم می آورند.
در میان هنرها می توان از دو عرصه مهم بازیگری و موسیقی به عنوان دو قالب هنری پرمخاطب در میان کودکان و نوجوانان نام برد. حجم مراجعه والدین به آموزشگاه های آزاد هنری در این دو حوزه خود اثباتی بر این مدعاست.
چنان که اشاره شد اصل این اتفاق بسیار مبارک است و می توان از این ظرفیت برای ارتقای خلاقیت، زمینه سازی تربیتی کودک و نوجوان، رشد شخصیت، آموزش مسائل اخلاقی، تقویت فعالیت های اجتماعی و مواردی ازاین دست بهره برد؛ اما باید دید در واقعیت چقدر این اتفاق رخ می دهد. در عمل این شوق و اشتیاق خانواده ها، زمینه سودجویی را نیز برای عده ای فراهم می آورد؛ افرادی که بدون داشتن تخصص لازم در این حوزه کودکان را جذب می کنند و نه تنها به آن ها کمک نمی کنند، شاید زمینه آسیب هایی را نیز برای ایشان فراهم می آورند.
ناامیدی و بدبینی مخاطب از هنر بزرگ ترین آسیب این شیادان آموزش های هنری است. فقط به عنوان نمونه یکی از ضعف های جدی در حوزه آموزش بازیگری به کودک و نوجوان نداشتن سرفصل آموزشی و روش استاندارد آموزش است که آسیب های بسیاری را به همراه خواهد داشت.
برای پیشگیری از این آسیب ها و استفاده حداکثری از ظرفیت علاقه به هنرهایی چون بازیگری، لازم است نخست میان دستگاه های متولی مستقیم و غیرمستقیم هماهنگی لازم صورت گیرد. آموزش وپرورش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری و دستگاه هایی ازاین دست باید ضمن سیاست گذاری، تدوین قانون، زمینه سازی اجرایی شدن قانون و نظارت بر انجام آن، زمینه بهره حداکثری از علاقه طیف وسیع مخاطب به هنرهای مورد اشاره را فراهم آورند.