الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ این شبها در کافه پلاتو در آموزشگاه تئاتر کربن شما میتوانید هم زمان که سفارش موهیتو محبوبتان را داده اید یا منتظر سرو قهوه همیشگی تان هستید، شاهد یک تئاتر کافهای هم باشید. «من مرتضی تنها هستم» عنوان نمایشی است که به صورتی متفاوت از آنچه درباره شیوه اجراهای معمول تئاتر در ذهن دارید، به صورت تک گویی و روایی در این کافه برای مخاطبان اجرا میشود.
اگر به این کافه سری زدید و روایت «من مرتضی تنها هستم» را درباره عشق و تنهایی شنیدید، ممکن است به یاد نقالیها بیفتید که میدانید قدیم ترها در قهوه خانهها اجرا میشدند.
این تصور چندان هم غیرواقعی نیست، چون خالقان این تئاتر اثرشان را الهام گرفته از نقالی میدانند و آن را نوعی نقالی مدرن توصیف میکنند. در ادامه با بهزاد آقاجانی نویسنده و کارگردان این نمایش و همچنین مسعود میرنیکزاد بازیگر آن، همراه شدیم تا درباره این نمایش و شیوه اجرایش بیشتر بدانیم.
تئاتر کافه ای، یک گونه نمایشی است که با گسترش فضاهای کافهای مانند کافی شاپها شکل گرفته است و قابلیت اجرا در جاهای مختلف را دارد. اما شاید بتوان آن را اقتباسی مدرن از شیوه نقالی در قهوه خانهها دانست. در واقع در این شیوه، فضای کافی شاپ جایگزین قهوه خانهها شده و نقالی هم جایش را به نوعی روایت مدرن متأثر از تئاتر داده است، با این تفاوت که در تئاتر کافهای نویسنده، کارگردان و بازیگر وجود دارد و متنی ازپیش نوشته شده اجرا میشود. متن در این نوع نمایش صرفا برای اجرا در محیط کافه نوشته میشود.
استقبال از این گونه نمایشی تاکنون خوب بوده، آن قدر که جشنوارهای هم برای آن ایجاد شده است. چنان که از سال ۱۳۹۷ جشنوارهای در کیش با عنوان جشنواره ملی تئاتر کوتاه کیش (کافه -ساحل) با حمایت مستقیم سازمان منطقه آزاد کیش برگزار میشود و تاکنون سه دوره را پشت سر گذاشته است.
نمایشنامه «من مرتضی تنها هستم» را بهزاد آقاجانی در سال ۱۳۹۶ نوشت و همان سال مهران سلیمانی آن را در مقام بازیگر و کارگردان اجرا کرد. آقاجانی ایده این نمایش را از سال ۱۳۹۱ که روی پایان نامه اش با موضوع شیوههای مدرن نقالی کار میکرد، در ذهنش پرورش داده بود. موضوع نمایش هم همان طور از اسمش برمی آید، درباره «تنهایی» و البته «عشق» است.
در واقع میتوان گفت یک داستان عاشقانه، متأثر از تنهایی شخص است. نمایش در آن سال ۲۵۰ اجرا در کافی شاپهای مشهد داشت و با استقبال خوب مخاطبان روبه رو شد. این اقبال عمومی آقاجانی را تشویق کرد همان موقع فصل بعدی نمایش را هم بنویسد که به دلایلی اجرا نشد.
آقاجانی به تهران مهاجرت کرد و موضوع از اولویت خارج شد تا پارسال که آقاجانی به مشهد بازگشت و با مسعود میرنیکزاد تصمیم گرفتند «من مرتضی تنها هستم» را به کافههای مشهد برگردانند. آقاجانی قصد داشت فصل دوم نمایش را اجرا کند، اما متوجه شد بسیاری از مخاطبان فعلی تئاتر، دهه هشتادیهایی هستند که زمانی که فصل اول آن کار اجرا شد، نوجوان بودند و آن را ندیده بودند. این شد که برنامه را عوض کردند و تصمیم گرفتند ابتدا فصل اول را این بار با کارگردانی خود آقاجانی اجرا کنند و بعد سراغ فصل بعدی بروند. آقاجانی میگوید: بدم نمیآمد حالا که قرار است خودم کارگردانی کنم، به ترتیب فصلها کار را اجرا کنم.
میرنیکزاد و آقاجانی دوستان چندساله اند و کارهای مشترک زیادی را با هم انجام داده اند. وقتی آقاجانی از تهران برگشت، آنها تصمیم گرفتند دوباره نمایشی را با هم کار کنند. اما اتفاقات سال گذشته موجب کم رونق شدن سالنهای تئاتر شد و آنها نتوانستند نمایشی را روی صحنه ببرند.
آنها پیش از این، در سال ۱۳۹۸ تئاتر «من مرتضی تنها هستم» را به مدت یک هفته به صورت صحنهای در نیشابور اجرا کرده بودند و این بار در دومین اجرای کافهای این نمایش با هم همراه شدند. میرنیکزاد میگوید: کارکردن با بهزاد آقاجانی تجربه خیلی خوبی است. او یکی از نمایشنامه نویسهای قدر مشهد است. برای من بازی کردن در نقشی که شخصیتی ملموس و دست یافتنی دارد، خیلی جذاب است و از بودن در این نمایش خیلی لذت برده ام. اینکه در فاصله کمی با مخاطب، رودرروی او بایستی و ۴۵ دقیقه را یک نفس اجرا کنی، یک تجربه جدید نسبت به تئاتر صحنهای است.
میرنیکزاد تاکنون نزدیک به چهل نمایش صحنهای کار کرده است، ولی تئاتر کافهای به نظرش با همه آنها تفاوت دارد. او توضیح میدهد: در این نمایش شما تک گویی میکنید و در این تک گویی حفظ ریتم مهم است؛ چون بازیگر دیگری وجود ندارد که شما بتوانید با او بده بستان داشته باشید. ریتم نمایش یکسره در دست خودتان است و خودتان باید آن را حفظ کنید. همچنین باید توجهتان به مخاطب باشد که خسته نشده باشد یا اینکه آیا همچنان دارد گوش میدهد یا نه. در محیط تئاتر صحنهای تماشاگر متوجه است که دارد تئاتر تماشا میکند و عواملی مانند نور، صحنه و میزانسن در این درک به او کمک میکنند.
در واقع بین بازیگر و تماشاگر فاصلهای وجود دارد که این فاصله در تئاتر کافهای از بین میرود. بازیگر چشم در چشم مخاطب داستانی را تعریف میکند و همه تلاشش این است که داستان را جوری روایت کند که مخاطب باور کند برای خود بازیگر رخ داده است. مانند این است که شما جایی میروید و ناگهان کسی بلند میشود و با هیجان داستانی را تعریف میکند؛ مرزهای بین شما و بازیگر میشکند. در واقع یک جور تئاتر روایی است که صحنه بین تماشاچی و بازیگر مشترک و فضا باورپذیر میشود. اینکه شما به عنوان بازیگر بتوانید فضا را باورپذیر کنید، از سختیهای این کار است.
تئاتر کافهای از این نظر بی شباهت به تئاترهای خیابانی نیست که میرنیکزاد در آن هم تجربههای زیادی دارد. او در دهه ۸۰ پای ثابت بیشتر تئاترهای خیابانیای بود که در مشهد اجرا میشدند؛ ولی او تئاتر کافهای را به این دلیل که بازیگر باید به صورت هم زمان و رفت و برگشتی با مخاطب ارتباط برقرار کند، در مقایسه با تئاتر خیابانی هم تجربه متفاوت تری توصیف میکند. این بازیگر تئاتر خاطر نشان میکند: بازخورد مخاطبان تا حالا که خیلی خوب بوده است. بیشترشان این کار را دوست داشته اند و هنوز نقدی دریافت نکرده ایم. جریان خوب دارد پیش میرود.
اجرای این گونه تئاتری، سختیهای خاص خودش را هم دارد، به ویژه برای بازیگر که هر شب باید با تماشاچیانی ارتباط بگیرد که در واقع مشتریهای کافه هستند و هرکدام روحیه متفاوتی دارند. پس قاعدتا نمیتوان یک شکل ثابت اجرا را برای آن متصور شد. همچنین، این موضوع را باید در نظر گرفت که به هرحال محیط اجرای تئاتر، یک کافه یا کافی شاپ است و تماشاگر در همان حال که دارد نمایش را نگاه میکند، ممکن است درحال خوردن یا حرف زدن باشد و این سروصداها میتواند تمرکز بازیگر را از بین ببرد.
آقاجانی دراین باره میگوید: این نوع اجراها بازیگرهای توانمندتری از بازیگران صحنهای لازم دارد. او درباره شیوه اجرای این تئاتر میگوید: در این گونه ما خیلی در شیوه اجرا دست نمیبریم. ترجیح میدهیم محیط کافه و طراحی آن را حفظ کنیم و خیلی به طراحی نور، صحنه، لباس و گریم نزدیک نشویم تا صمیمیت کار را از بین نبریم. همه لطف کار به این است که زمانی که در کافه نشسته ایم، یک نفر که مانند خود ما در کافه نشسته است، از روی یکی از صندلیها بلند شود و قصه اش را برای ما روایت کند.
این کار برای ما شبیه به یک نوع نقالی مدرن است؛ یک پرده خوانی مدرن از قسمتهای شخصی زندگی افراد. هر کدام از ما میتوانیم قصه خودمان را برای تعریف کردن داشته باشیم. فضای قهوه خانهها امروز به کافی شاپها تبدیل شده و داستانها از شکل سنتی آن به داستانهای شخصی زندگی امروزی ما تبدیل شده اند، البته با آب وتابها و چالشهای دراماتیکی که وقتی چاشنی قصهای میشوند، لذت شنیدن آن را دوبرابر میکنند.
او با یادآوری استقبال تماشاگران از اجراهای کافهای این نمایش در سال ۱۳۹۶، میگوید: اکنون که من خودم کار را کارگردانی کردم، دوباره با همین استقبال خوب روبه رو شدیم. تماشاگر خیلی خوب با این تئاتر ارتباط برقرار میکند و تقریبا آنچه در ذهن ما بوده است، دارد اتفاق میافتد.
به نظر این هنرمند تئاتر مشهد که قبلا متن نمایشنامه را به صورت صحنهای هم کارگردانی کرده است، موفقترین شکل اجرا همان اجراهای کافهای بوده است. او میگوید: شکل تعالی متنی که در ذهن من بود، همین حالت اجرا در کافه است. من این نمایشنامه را برای اجرا در کافه نوشتم.
میرنیکزاد هم بر این اعتقاد است که هنرمندان خودشان را محدود به صحنههای نمایش نکنند و به سمت نمایشهای میدانی هم پیش بروند. او میگوید: شاید وقت آن باشد که نمایشهای خیابانی که چند وقتی است در سایه رفته اند و محدود به سفارشهای صرفا سازمانی شده اند، جانی تازه بگیرند. چنین اتفاقی البته بدون حمایت و پشتیبانی سازمانهای مختلف امکان پذیر نیست. در وهله اول، برای استفاده از فضاهای شهری با اهداف نمایشی و فرهنگ سازی و بیرون آوردن تئاتر از سالنهای نمایش، لازم است فرایند صدور مجوزها آسان و سازوکار عملیاتی برای آن تدوین شود.
با اینکه در سال ۱۳۹۶ این اتفاق برای «من مرتضی تنها هستم» در کافی شاپهای مشهد افتاد، به نظر میرسد چنین سازوکاری دیگر وجود ندارد. چنان که اکنون اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز همین تئاتر را با عنوان «خوانش» صادر کرده است و این تئاتر فقط میتواند در کافههایی که از ارشاد مجوز گرفته اند، اجرا شود، نه در هر کافی شاپی.
این بازیگر مطرح تئاتر مشهد از محدودیت برای این نوع تئاتر میگوید: وقتی نتوانیم در کافی شاپها اجرا کنیم، بخش زیادی از مخاطبانی را که تئاتری نیستند و صرفا کافه رو هستند، از دست میدهیم. در واقع اکنون مخاطبان ما همان مخاطبان همیشگی تئاتر هستند. آن اتفاق سال ۱۳۹۶، رویکرد درستی بود از این بابت که تماشاگری که تا آن زمان تئاتر ندیده و شاید حتی پایش را هم به سالن تئاتر نگذاشته بود، با تئاتر روبه رو میشد و میتوانست از نزدیک تئاتر ببیند.
هدف ما هم این بود که به جای اینکه مردم به سالنهای تئاتر بیایند، ما به میان مردم برویم؛ ولی الان این هدف به شدت محدودتر از گذشته اتفاق میافتد. چون مکانهای زیر نظر اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی یا گالریها هستند یا کافه کتابها یا مؤسسات فرهنگی تک منظوره که عموما افرادی در آنها رفت وآمد میکنند که خودشان مخاطبان تئاتر هستند. در واقع قشری از مردم را که تئاتر نمیبینند و فقط کافه میروند، از دست میدهیم.
آقاجانی میافزاید: این نوع، نمایشی است که در فرهنگ ما از سالیان گذشته ریشه داشته است. ما فرهنگ قصه شنیدن را داریم. نقالی در قهوه خانهها در فرهنگ مردم ما بوده است. اینکه برویم در قهوه خانه بنشینیم و حتی یک داستان تکراری را بشنویم، برای ما لذت بخش بوده است. آن، همان کاری است که ما الان داریم انجام میدهیم. در واقع نوعی نقالی مدرن را اجرا میکنیم، با این تفاوت که فضای قهوه خانهها حالا به کافی شاپها تبدیل شده است. او تأکید میکند: قصه گفتن و قصه شنیدن، قطعا حال جامعه و مردم را بهتر میکند.