امیر خضراییمنش | شهرآرانیوز؛ پیرنگ تفریق، ساختۀ مانی حقیقی، طبعاً، بلافاصله همزاد، شاهکار کوچک داستایفسکی، را فرایاد میآورد: داستان کارمند میانمایهای که یک روز که میرود سر کار مردی را نشسته پشت میز کارش میبیند. اما این مرد شخصی دیگر نیست، تای خود اوست، همزاد اوست. و از این لحظه به بعد دیگر همزادش دست از سر او برنمیدارد.
تفریق، در مقایسه با همزاد، برگ دیگری هم رو میکند. در اینجا، فقط مرد داستان نیست که همزادی دارد، همسرش نیز همزادی دارد که همسر همزاد مرد است. در ادامه به این موضوع برمیگردیم، اما فعلاً باید به تداعی دیگری بپردازیم.
پیرنگ تفریق، و البته فضاسازی سرد و کرخت آن، یادآور اثری دیگر هم هست: دشمن، ساختۀ دُنی ویلنوو، که خود برداشت مرتبۀ دومی از همزاد داستایفسکی است، به این معنا که دشمن اقتباسی است از رُمان همزاد، نوشتۀ ژوزه ساراماگو، که بهاحتمال فراوان با الهام از کار داستایفسکی نوشته شده است. تفریق اما ادعای اصالت دارد و در عنوانبندیاش اشاره نشده که حتی در حد الهام یا برداشت آزاد هم از موارد پیشگفته وام گرفته باشد.
بههرحال میشود این فرض را پذیرفت که مانی حقیقی و امیررضا کوهستانی، نویسندگان فیلمنامۀ تفریق، با هیچکدام از منابع پیشگفته آشنا نبودهاند یا، اگر بودهاند، تفریق را ملهم از این آثار نمیدانستهاند. این، به خودی خود، ایرادی ندارد. مسئله بر سر این است که هرکدام از این آثار با فکر اولیهاش چهکار میکند و آن را چطور میپرورد و به کجایش میرساند.
در تفریق، رویارویی غریب و حتی هراسانگیز زوجی که با زوج همزادشان مواجه میشوند، خیلی زود، بدل به درام عاشقانهای مبتنی بر امکان خیانت میشود. سازندگان تفریق، پس از برگ اولی که رو میکنند، خیلی زود نشان میدهند که دستشان خالی است و دیگر برگ برندهای در کار نیست. در فیلم، از جایی به بعد، دیگر همزادبودن این شخصیتها اهمیت ویژهای ندارد؛ آنچه هست شکلگیری رابطهٔ تازه و بریدن از رابطۀ قدیمی است و بسیاری قراردادهای آشنای قصههای مشابه: اینکه هر کس آنچه را که زمانی در شریک زندگیاش میدیده، و حالا دیگر نمیبیند، اینک در همزاد نویافتۀ او بازمییابد.
بازی نسبتاً خوب ترانه علیدوستی البته تا جایی بیننده را با خود میکشاند، اما بازی نوید محمدزاده، که همچون غالب اوقات بسیار بد است، آن را خنثی میکند. حالوهوای کرخت و بارانی فیلم نیز از حد پیرایهای عاریه فراتر نمیرود، برخلاف مثلاً دشمن ویلنوو، که فضای سرد و رنگبندی مردۀ آن جهان مسخگون اثر را میسازد و تا مسخ نهایی پیش میبرد.
فیلم مانی حقیقی نامش را در عمل عینیت میبخشد: هرچه جلوتر میرود چیزهایی از آن تفریق میشود و خیلی پیش از آنکه به پایانش برسد دیگر چیزی برایش باقی نمیماند.