محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز؛ درباره بخشی از جامعه حرف میزنیم که ظاهرا در سیاستهای راهبردی تولید محصولات نمایشی به قدر کافی دیده نمیشود و کمتر هنرمندی در ایران دغدغه تولید آثار فاخر برای این ردههای سنی را دارد. در ادامه، مروری خواهیم داشت بر سایه روشنهایی از تولید فیلمهای سینمایی و سریالهای خانگی ویژه کودکان و نوجوانان.
با وجود همه آمارهای نگران کننده و به صدا درآمدن زنگ خطرها درباره پیری جمعیت، ایران هنوز هم کشوری نسبتا جوان محسوب میشود.
کودکان و نوجوانان، فارغ از اینکه چه درصدی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، مهمترین نقش را در آینده کشور ایفا خواهند کرد و آموزششان (به معنای عام کلمه «آموزش» که موارد متعدد تربیتی و پرورشی را نیز در بر میگیرد) باید یکی از مهمترین اولویتهای سیاست گذاران فرهنگی در جامعه ایرانی باشد.
اساسا کودکان بخش پذیرا و بکر جامعه هستند و در دورانی از زندگی خود به سر میبرند که خمیره باورها و گرایشهای فکری شان هنوز قوام نیافته است؛ لذا موضوع تولید خوراک فکری و سرگرمی برای قشر کودک و نوجوان از اهمیت بسیاری برخوردار است، اما ظاهرا مسئولان مربوط چندان وقعی به این موضوع نمینهند.
ماجرا ازاین قرار است که شاید یک فیلم درجه یک برای بزرگ سالان به سختی بتواند ذهن و عاطفه بیننده خود را طوری تحت تأثیر قرار دهد که در بلندمدت به تغییری در نگاه او منجر شود، اما کودکان با آثار درجه ۲ و ۳ نیز ارتباطی نزدیک و شفاف برقرار میکنند، به نحوی که گویی واقعا به درون دنیای نمایشی آن آثار وارد میشوند.
ارتباط گرفتن کودکان با آثار نمایشی قابل مقایسه با دنیای فانتزی فیلمها و کارتونهای شاخص جهانی است، چنان که آلیس پا به سرزمین عجایب میگذاشت یا بچهها از داخل کمد به سرزمین نارنیا وارد میشدند، کودکان هم با ذهن باز و ضمیر زلال خود، پا به دنیای قصهها و آثار نمایشی میگذارند.
این در حالی است که بزرگ سالان آن قدر دغدغه و مسئله ریز و درشت دارند که حتی در زمان تماشای یک اثر نمایشی هم به سختی میتوانند در جهان آن فیلم یا سریال غرق شوند.
از دیگر آسیبهای محصولات نمایشی ویژه کودکان در سالهای اخیر دلدادگی بیش از حد فیلم سازان به سوژههای تخیلی و فانتزی است، به طوری که گویی آثار کودکانه جذاب و واقع گرا که زمانی جزو کارها برجسته سینمای ایران بودند، به دست فراموشی سپرده شده اند.
در چند سال اخیر، تعداد فیلمهای رئالی که برای کودکان ساخته شده اند، به انگشتان یک دست هم نمیرسد و این در حالی است که به سختی میتوان آثاری همچون «یدو»، «بیست و یک روز بعد» و «۲۳ نفر» را مختص گروه سنی کودک و نوجوان قلمداد کرد. بدبختانه حتی فیلم ساز کارکشته این قبیل آثار، یعنی مجید مجیدی نیز آخرین فیلم خودش را با همان دغدغه جاری در «بچههای آسمان» ساخت. «خورشید» اثری تلخ و غم انگیز از آب درآمد که به سختی میشد آن را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد کرد.
یکی دیگر از مهمترین مؤلفههای محصولات نمایشی کودک و نوجوان که در سنت سینمایی ایران هم ریشه دارد، استفاده مناسب از موسیقی و شعر است.
جهان کودکان خصلت موزیکال بودن را بسیار میپسندد و این موضوعی است که بدون تعامل با موسیقی دانها و ترانه سرایان برجسته به نتیجه نمیرسد.
امروز و پس از گذشت بیشتر از دو دهه از نمایش آثاری همچون «خواهران غریب» و نسخههای مختلف فیلمهای «کلاه قرمزی»، هنوز هم ترانههای آنها در خاطر مردم باقی مانده است.
حتی فیلم متوسطی مثل «تارزن و تارزان» (ساخته علی عبدالعلی زاده) که در اوایل دهه ۸۰ روی پرده رفت هم به واسطه خصلت موزیکال بودن و شعرهای صمیمی و عامیانه اش حسابی دیده شد.
مروری بر نوستالژیهای جوانان و میان سالان امروز، ثابت خواهد کرد که اثر محصولات داخلی خوش ساختی همچون «خواهران غریب» (اثر زنده یاد کیومرث پوراحمد)، «کلاه قرمزی و پسرخاله» (به کارگردانی ایرج طهماسب)، «دزد عروسک ها» (ساخته محمدرضا هنرمند) و... در کنار انیمیشنهای خارجی جاودانهای مانند «فوتبالیست ها»، «دوقلوها»، «پسر شجاع»، «پینوکیو»، «هاکلبری فین» و... چطور هنوز هم در خاطر مردان و زنان جاافتاده متولد دهههای ۵۰ و ۶۰ زنده است.
نسل امروز، اما به سختی از چنین موهبتی برخوردار خواهد بود و سالها بعد اثری که بر ذهنش مانده بیشتر به شبکههای اجتماعی، بازیهای کامپیوتری یا انیمیشنهای خارجی بازمی گردد. بچههای امروز هم درست مثل کودکان نسل قبل، محصولات نمایشی را بیشتر از بزرگ سالان جدی میگیرند و تحت تأثیر آنها قرار میگیرند؛ اما پاسخ تولیدکنندگان به این عطش، چندان درخور نیست.
حتی اگر دغدغههای اجتماعی و فرهنگی را نیز در نظر نگیریم، باز هم تولید محصولات نمایشی برای گروه سنی کودک و نوجوان، واجد توجیه اقتصادی و دارای میزان تقاضای بیشتر از عرضه است. نگاهی به جدول فروش فعلی سینمای ایران نشان میدهد که «بچه زرنگ» (اثری به کارگردانی بهنود نکویی، هادی محمدیان و محمدجواد جنتی که محصول مشترک گروه هنر پویا و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است)، علاوه بر موفقیت بی سابقه در چهل و یکمین دوره از جشنواره فیلم فجر و کسب هفت نامزدی در رشتههای اصلی، در کمتر از دو هفته از شروع اکران خود نزدیک به ۴ میلیارد تومان فروش داشته است؛ رقمی که بسیاری از فیلمهای بزرگ سالانه و جدی سینمای ایران نیز آرزویش را دارند.
کنکاش در این موقعیت فرهنگی-اقتصادی حاکی از آن است که بچهها میتوانند پای والدین خود را به سینما باز کنند یا آنها را پای تلویزیون (به تماشای برنامه کودک محبوب خودشان) بنشانند. طبیعی است که یک کودک به تنهایی نمیتواند به سینما برود و به این ترتیب است که حداقل یکی دو تماشاگر دیگر را نیز با خود همراه میکند و در نهایت فروش فیلمها و تعداد مخاطبان را افزایش میدهد.
غیر از بعد اقتصادی تولید و پخش محصولات نمایشی ویژه کودکان و نوجوانان، حضور خانوادهها در سینما یا تماشای دسته جمعی محصولات تلویزیونی در خانه، خودش یک دستاورد فرهنگی جداگانه محسوب میشود. وقتی که اعضای یک خانواده ایرانی (به اصرار فرزندشان) تصمیم میگیرند که ساعاتی از وقت خود را صرف سینما رفتن کنند، معنایش این است که سینما رسالت فرهنگی خودش را به درستی انجام داده و اهداف موردنظر سیاست گذاران عرصه فرهنگ را تحقق بخشیده است؛ اتفاقی که برکات آن در بلندمدت آشکار خواهد شد.
از سوی دیگر، اگر برنامه ساز ایرانی بتواند یک محصول نمایشی (اعم از فیلم سینمایی یا سریال) ویژه گروه سنی کودکان بسازد که برای بزرگ سالان هم دلپذیر (یا لااقل تحمل پذیر) باشد، بلیت فرهنگ برده است و ارتباطات درونی خانواده مستحکمتر میشود. بدلیل این وضعیت، کابوس بزرگ خانوادههای ایرانی صاحب فرزند خردسال است؛ شرایطی که اعضای خانواده، به جای بهره گرفتن از یک سرگرمی مشترک، هر کدام غرق در یک گجت شخصی هستند.
سینمای ایران در سالهای اخیر گامهای بلندی در راستای تولید فیلم برای گروه سنی کودک و نوجوان برداشته و با آثار جذاب و خوش ساختی همچون «آخرین داستان» (ساخته اشکان رهگذر)، «فیلشاه» (اثر هادی محمدیان)، «پسر دلفینی» (به کارگردانی محمد خیراندیش) و چند محصول شاخص دیگر در حوزه سینمای کودک، گونه انیمیشن را به قاب کلی سینمای ایران و سبد خرید مخاطب ایرانی افزوده است.
بااین حال هنوز هم مشکلات بزرگ و موانع ریز و درشتی در این جاده وجود دارد و نمیتوان تعداد آثار مختص گروه سنی کودک ونوجوان را کافی و کیفیت آنها را رضایت بخش توصیف کرد. در میان همه نقاط ضعف و قوت، فقدان لحن ایرانی احتمالا مهمترین کمبودی است که در اغلب آثار مربوط به کودکان به چشم میآید.
نگاهی کلی به انیمیشنهای سینمایی سالهای اخیر و حتی سریالهای کودکانه شبکه نمایش خانگی، از «نارگیل» گرفته تا مجموعههای اخیر «فوفو، مسافری از کامادو» و «پیکولو»، نشان میدهد که برخلاف محصولات کودکانه دهههای ۶۰ و ۷۰ لحن این آثار چندان ایرانی نیست و گویی برای کودکان به طورکلی (و نه برای کودکان ایرانی) تولید شده اند. در واقع، مؤلفههای بومی در این قبیل آثار بسیار کم رنگ است و حتی لهجهها و مرتبط کردن جغرافیای قصه به جنوب ایران در «پسر دلفینی» نیز نتوانسته است آن خصلت صمیمی و ملموس بومی را در آثار متأخر ویژه کودکان به وجود آورد.
مروری بر نوستالژیهای جوانان و میان سالان امروز، ثابت خواهد کرد که اثر محصولات داخلی خوش ساختی همچون «خواهران غریب» (اثر زنده یاد کیومرث پوراحمد)، «کلاه قرمزی و پسرخاله» (به کارگردانی ایرج طهماسب)، «دزد عروسک ها» (ساخته محمدرضا هنرمند) و... در کنار انیمیشنهای خارجی جاودانهای مانند «فوتبالیست ها»، «دوقلوها»، «پسر شجاع»، «پینوکیو»، «هاکلبری فین» و... چطور هنوز هم در خاطر مردان و زنان جاافتاده متولد دهههای ۵۰ و ۶۰ زنده است.
نسل امروز، اما به سختی از چنین موهبتی برخوردار خواهد بود و سالها بعد اثری که بر ذهنش مانده بیشتر به شبکههای اجتماعی، بازیهای کامپیوتری یا انیمیشنهای خارجی بازمی گردد. بچههای امروز هم درست مثل کودکان نسل قبل، محصولات نمایشی را بیشتر از بزرگ سالان جدی میگیرند و تحت تأثیر آنها قرار میگیرند؛ اما پاسخ تولیدکنندگان به این عطش، چندان درخور نیست.
عروسک یکی از مؤلفههای کلاسیک محصولات ویژه کودکان در سنت فیلم سازی ایرانی است. در سالهای اخیر، فیلمها و سریالهای مختلفی با محوریت عروسکها ساخته شدند که تقریبا هیچ کدام از آنها به نقطه عطفی در ذهن کودکان ایرانی تبدیل نشدند؛ حتی نسخه تازه «خاله قورباغه» در سال ۹۶ که استعداد منحصربه فردی مثل افشین هاشمی آن را هدایت میکرد و «شهر موشها ۲» که در سال ۹۳ محبوبیت نوستالژی بی تکرار مرضیه برومند را نیز به چالش کشید. فهرست مهمترین عروسکهای یک دهه اخیر محدود میشود به پرسوناژهای بی نظیر مجموعه تلویزیونی «کلاه قرمزی» و البته شخصیت جناب خان در «خندوانه» که به واسطه استعداد کم نظیر محمد بحرانی در بداهه پردازی، بیشتر محبوب بزرگ سالان شد.
این در حالی است که سینما و شبکه خانگی تقریبا در خلق شخصیتی عروسکی در حد و اندازههای جناب خان ناکام بوده اند و اغلب محصولاتشان با محوریت عروسکهایی بی اثر و کم رمق ساخته شده اند که صرفا به عنوان یک تیپ قابل بررسی هستند. به نظر میرسد بازنگری در شیوه استفاده از عروسکها برای کارگردانهای حوزه کودک ضروری است و تا زمانی که پرداخت شخصیتهای عروسکی به اندازه شخصیتهای واقعی در سینمای بزرگ سالانه جدی و مهم تلقی نشود، سینما و شبکه نمایش خانگی هم در آثار عروسک محور خود توفیق ویژهای نخواهند یافت.