مریم محبی | شهرآرانیوز برای بچههای دهه ۶۰ و آنهایی که در آغازین سالهای دهه ۷۰ به دنیا آمدند، یکی از چهرههای ماندگار و جذاب تلویزیون بود. کسی که با عمامه و عبا پای یک تخته سیاه میایستاد و با توسل به قصه و معما و جدول و نقاشی، مخاطبانش را حسابی گوش به زنگ نگه میداشت تا در نهایت بگوید آنچه میخواهد بگوید.
حجت الاسلام محمدحسن راستگو، کسی بود که به واسطه همین سبک و سیاق شخصی که با لحن آرام و کلام خوشش آمیخته بود، خیلیها را پای صحبتهای خود نشاند. آذر ۱۴۰۲، سومین آذری است که از مرگ او میگذرد، اما یادش همچنان در بین کوچک و بزرگ گرامی داشته میشود. همین چند روز پیش بود که کتاب تاریخ شفاهی این روحانی و مبلغ دین، در قم رونمایی شد و وسیلهای شد برای یادآوری خاطراتی که او برایمان رقم زد.
عمو راستگو یا حجت الاسلام محمدحسن راستگو سال ۱۳۳۲ در مشهد به دنیا آمد و آذر ۱۳۹۹ درگذشت. مراسم تشییع پیکر او در قم برگزار شد، اما برای تدفین به زادگاهش یعنی مشهد بازگشت و درنهایت در منطقه خواجه ربیع مشهد تشییع و در قطعه مشاهیر آرامگاه این منطقه به خاک سپرده شد. فعالیت او در حوزه علمیه نیز از شهر خودش، مشهد، آغاز شد و در قم ادامه پیدا کرد. سال دوم دبیرستان نیز به حوزه علمیه مشهد وارد شد، سطح را در مشهد و تتمه سطح و دروس خارج حوزه را در قم گذراند.
در خلال همه روزگاری که او با درس و منبر سعی در آموزش مفاهیم دینی به کودکان و نوجوانان داشت، آنچه او را به عنوان یک روحانی و یک مبلغ متفاوت نزد عموم، معرفی کرد، ابتکار او در ارتباط با کودکان و نوجوانان بود. سبک و سیاقی که منحصر به خودش بود و برای مخاطبانش سراسر سرگرمی بود و حال خوب. مخاطبانی که البته فقط کودکان و نوجوانان نبودند و مربیان پرورشی، مراکز تربیت معلم و حوزههای علمیه نیز برای دریافت مباحث آموزشی پای درس و بحث او مینشستند.
مسیری که او برای زندگی خود انتخاب کرد، مسیری بود که در خانواده خود به چشم دیده بود و با آن آشنایی داشت. به گفته یکی از برادرانش او مهارت قصه گویی را از پدر خود آموخته بود. مهدی، برادر کوچکتر او، در گفت وگویی که چندی پیش با روزنامه شهرآرا داشت، خوی و خصلت و موفقیت او را مرهون دیدهها و شنیدهها از پدرش میدانست: «تمام مطالب آموزشی پدر به ما با قصه همراه بود و با توجه به آنکه با قرآن مأنوس بود داستانهای قرآنی را با لحن شیرین و جذاب برایمان تعریف میکرد.
به اعتقاد من حاج محمدحسن قصه گویی را از پدر به ارث برد.» مهارتی که از خانه به مدرسه رسید و از مدرسه به حوزه و مسجد. برادر بزرگ ترش، علی نیز درباره او چنین گفته بود: «مرحوم ذهن خلاقی داشت. تمام کارهایش برای رضای خدا بود و هیچ چشمداشتی از کسی نداشت. او در هر کار و حرفهای استاد بود. دنیای تفکر بود و بسیار مطالعه میکرد. دغدغه او فقط آموزش بود و برای این راه به کشورهای بسیاری فی سبیل ا... سفر کرد. نه تنها به بچهها آموزش میداد، بلکه معلمان و استادان بسیاری را در این مسیر تربیت کرد.»
حجت الاسلام راستگو کار خود را به صورت غیررسمی از سال ۱۳۴۳ شروع کرد. آن هم از مدرسه و در جایگاه یک قصه گو برای هم کلاسیها و هم مدرسهای هایش. مدتی بعد یعنی سال۱۳۵۰ و بعد از ورود به حوزه، فعالیت هایش به مساجد راه یافت و گسترش پیدا کرد. انقلاب که شد، برپایی یکسری برنامهها را در قالب اردوهایی ادامه داد. از اوایل سال ۱۳۵۸ به دلیل روابط نزدیکی که با آیت ا... بهشتی داشت وارد تلویزیون شد و از سال ۱۳۵۹ مدیریت تربیت مدرس و مرکز تبلیغات اسلامی را بر عهده گرفت.
وقتی که وارد صداوسیما شد، به علت وجود تنها دو شبکه و به دلیل حضور در برنامههای آموزش دینی برای بچهها و قصه گویی و طنز، خیلی زود به شهرت رسید. این کارشناس حوزه تعلیم و تربیت، حدود ۳۵ سال برای گروه سنی کودک و نوجوان، برنامههای تلویزیونی اجرا میکرد و به عنوان اولین مبلغ دینی در عرصه کودک و نوجوان در زمره روحانیون پرکار و محبوب شناخته میشد.
البته حیطه فعالیتهای او فراتر از شهر و کشور خود بود و به عرصه بین المللی نیز رسید. او در کشورهای آسیایی، آفریقایی و اروپایی نیز به اجرای برنامه پرداخته بود. آن گونه که حجت الاسلام حسین حقیقت، مسئول مرکز آموزشهای کاربردی دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، در گفت وگویی خاطرنشان کرده بود، راستگو هم در قم و هم در شهرستان ها، طلبههای بسیاری را آموزش داد، به گونهای که بیش از ۷هزار طلبه مرد و زن در سراسر کشور تحت تعلیم ایشان بودند.
اما چگونه میشود که از میان تعداد زیادی از مبغان و روحانیانی که در زمینه ترویج مباحث دینی فعالیت میکنند، یک نفر، چون راستگو به سرعت هم به معروفیت میرسد و هم محبوبیت؟ یکی از نکاتی که در بیان ویژگیهای او از زبان دوست و آشنا و حتی صرفا مخاطبان برنامههای او همیشه بیان شده است، بدون ژست و ادا بودن او است و به تعبیری دیگر، اینکه حتی وقتی مقابل دوربین میایستاد نیز کاملا خودش بود و نقشی بازی نمیکرد.
صحبتی که به نظر با اتکا به صحبتهای دخترش، میتوان مهر تأییدی بر آن زد. دخترش در بیان خاطراتش از این میگوید که همه مناسبتهای اعیاد و جشنهای ولادت ائمه را در کانون خانواده خود گرامی میداشتند و در قالب نمایش، برنامههایی را به این مناسبت اجرا میکردند و بعد، دقایقی هم پای صحبتهای پدر مینشستند و به قول خودش: «پدر به شکل عملی «یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا» را در منزل پیاده میکرد.»
البته بیان خاطرات از او صرفا به بیان همین نکات محدود نمیشود و جزئیات جالب تری هم وجود دارد. مصطفی رحماندوست در بخشی از یادداشتی که بعد از مرگ او نوشت از این گفت که: «با هم دوست شدیم. خیلی هم دعوا میکردیم، چون اختلاف سلیقه داشتیم.
همدیگر را دوست داشتیم. مرا دعوت میکرد برای طلبههای نوآموز کلاس هایش ادبیات کودکان یا قصه گویی درس بدهم. به خانه هم میرفتیم. در روزگاری که بازیهای کامپیوتری جرم بود، با هم تا صبح آتاری و... بازی میکردیم. جز این روزگار اخیر که پس از درگذشت ناگهانی همسرش، دل و دماغی نداشت، با هم زیاد درددل میکردیم و به خاطر اختلاف سلیقههای سیاسی و مذهبی، به پر و پای هم میپیچیدیم. حیف شد که رفت. حالا حالاها جای کار داشت. این سالهای اخیر خیلی اذیتش کردند. [..]کارش به آنجا رسید که محتاج کار شده بود.
بی معرفتها حتی بعضی از شاگردانش چوب لای چرخش میگذاشتند.» حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا نوراللهیان، استاد دانشگاه تربیت مدرس و حوزه نیز در صحبتهایی بعد از وفات او گفت:
«به اجرای مرحوم راستگو در صداوسیما اشکال تراشی میشد تا اینکه روزی بنا شد در اتاق رئیس رادیو و تلویزیون برنامهای اجرا کند، از او خواسته شد بدون عمامه این برنامه را اجرا نماید که راستگو نمیپذیرد و انصراف میدهد تا اینکه بزرگانی که راستگو برایشان شناخته شده بود وساطت کردند و پای او به شبکه باز شد.»
خبر درگذشت او که منتشر شد، نامش یکی از هشتگهای پرکاربرد در شبکههای اجتماعی شد. کاربران فضای مجازی نسبت به خبر درگذشت او ابراز ناراحتی کردند و شروع کردند به مرور خاطراتی که از او داشتند. یک نفر نوشته بود: «حجت الاسلام راستگو را نسل دهه ۵۰ و ۶۰ خوب میشناسند. روحانی شیرین سخن، خوش گفتار، صاف و صادق و دوست بچهها و بزرگ ترها.... بسیاری از لطایف، شوخ طبعی ها، نوشتن عجیب اسامی و نقاشی خط هایش را به یاد داریم. نماد روحانی مردمی، دوست داشتنی و معلم بچه ها. خدایش رحمت کند.» و دیگری گفته بود: «چند سالت بود فهمیدی دین همش غم و غصه نیست؟»
کاربری دیگر چنین نوشت که: «دهه شصتی نیستم، ولی یه بار به طریقی برای اولین و آخرین بار پای منبر حاج آقا راستگو نشستم و در اون سن بچگی فوق العاده جذابیت داشت برام.» کاربر دیگری نیز چنین از او یاد کرده بود: «یک روحانی واقعی، یک مربی مبتکر و یک مبلغ دلسوز را از دست دادیم.»
مراسم رونمایی از کتاب تاریخ شفاهی حجت الاسلام محمدحسن راستگو یا قصه راستگو در آخرین روز آبان ۱۴۰۲ در سالن رضوان معاونت فرهنگی تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی با حضور مسئولان، مبلغان و مؤلف کتاب برگزار شد. حجت الاسلام والمسلمین روستا آزاد، در این نشست از این گفت که تلاش برای پرورش شاگردان از اختصاصات حجت الاسلام راستگو بوده و شاهد این مدعا شاگردان فراوانی است که به او تعلق خاطر دارند. در گذشته و سنت قدیم، حوزه ارتباط استاد و شاگرد بیشتر بود، ولی اکنون این سنت کم رنگ شده است. حجت الاسلام راستگو با شاگردان ارتباطی صمیمی و دوستانه داشت.
حجت الاسلام دانش، مبلغ بین الملل نیز در این برنامه با بیان نام هایی، چون حجت الاسلام راستگو و حجت الاسلام قرائتی، از آنها به عنوان افرادی نام برد که توانستند در صداوسیما موفق عمل کنند. حجت الاسلام راستگو توانست فعالیتهای تبلیغی کودک و نوجوان را سازمان دهی کند و هزاران شاگرد را پرورش دهد.