نام غزه برای ما ایرانیان امروز، پیوسته تداعیگر خون و جنگ و رنج و پیکار با صهیونیان است، ولی این، همه غزه نیست. آوردهاند که قبر «هاشم»، نیای رسول خدا (ص) در همین غزه است؛ به همین سبب آن را «غزه هاشم» نیز گفتهاند و به همین نام در سرودههای ابونواس اهوازی و جز او مذکور است. فقیه برجسته و یکی از پیشوایان چهارگانه فقه اهلتسنن، ابوعبدا... محمدبنادریس شافعی، نیز در غزه زاده شده است.
این غزه، علیالخصوص، شاعر و ادیبی سترگ و نامآور دارد که هزار سالی پیش از این به ایران ما آمده است و درمیان نیاکان ما زیسته و در ایرانزمین نیز درگذشته و به خاک رفته است و نام و یاد و سرگذشت و میراث ادبیاش با تاریخ و فرهنگ میهن سرفراز و فرهنگپرورمان گره خورده است: ابواسحاق ابراهیمبنیحیی غزی که دریغ است درباره او بیشتر ندانیم.
ابراهیمبنیحیی غزی، از آوازهمندترین شاعران عربیزبان روزگار خویش بود. اهمیت وی در این مقام تا بدان پایه بود که بعض پسینیان، وی را، شاعر زمانه و پرچمدار سرایشگری به روزگار خویش لقب دادهاند.
وی به سال ۴۴۱ هجریقمری در غزه زاده شد و گویا در همانجا بالید. پسانتر راهی سفری دراز شد. در دمشق، به سال ۴۸۱ هجریقمری از فقیه نصربنابراهیم نابلسی مقدسی (۳۷۷ ـ ۴۹۰ هـجریقمری) ـ که شیخ شافعیان شام بود (و ازقضا، خود زمانی در غزه به طلب علم پرداخته بود) ـ، به سماع حدیث پرداخت. بعدها به عراق رفت و چنان که گفتهاند، سالهای بسیاری را در مدرسه نظامیه گذرانید و در مدح یا رثای شماری از مدرسان نظامیه شعر سرود. باز به سرزمینهای شرقیتر رهسپار شد و آهنگ خراسان بزرگ کرد. درباره شماری از فرمانروایان و بزرگان و خاندانهای این بلاد، خاصه کرمان و جبال و خراسان، به ستایش و گاه نکوهش، شعرها گفت و شعرش در خراسان آن زمان، اشتهار و انتشار یافت.
وفات ابراهیمبنیحیی غزی به سال ۵۲۴ هجریقمری رخ داد. در همان خراسان، از مرو راهی بلخ بود که در راه درگذشت. او را در بلخ به خاک سپاردند. آیا امروز، در آن بلاد، نشانی از گور این میهمان خراسان برجاست؟ نمیدانم، لیک دور مینماید.
گفتهاند که:، چون هنگام وفاتش رسید، گفت: امید میدارم که خدای از بهر سه چیز مرا بیامرزد: یکی، آنکه همشهری امام شافعی هستم و دوم آنکه پیری سالخوردهام، و سوم آنکه در این سرزمین غریبم.
اشارت اخیر وی، ناظر به آن است که در بعض آموزههای مأثور، مرگ غریب را همتراز شهادت قلم دادهاند: «موْتُ الغَرِیبِ شَهادَه» یا: «من مات غَرِیبًا مات شَهِیدًا».
نسبت ابراهیمبنیحیی غزی به خراسان، چنان شد که پسانتر بعض تراجمنگاران برجسته عربینویس، چون ذهبی، رسما او را «شاعر خراسان» خواندند. چه در زمان حیاتش و چه پس از وی، شعر و سخنش، در خراسان بزرگ و آبادان و فرهنگپرور و دانشگستر آن روزگار، بسیار مورد توجه بوده است.
از سرودههای اندرزی ساده و زاهدانه اوست:
إنَّـمـا هذِهالْـحَـیـاه مـتــاعٌ
وَ السَّفیهُ الغَوِیُّ من یصْطَفیها
ما مضَى فَات وَ المُؤَمل غیبٌ
وَ لکَ السَّاعه الَّتِی انت فیها
حاصل معنی: این زندگانی، جز بهره و برخورداریای ناچیز و اندک نیست و نابخرد گمراه، کسی است که آن را خوش و هموار و دلخواه و مصفا و بیشائبه کدورتها بخواهد.
آنچه گذشت، از دست رفته است و آنچه به آن امید بستهای، نهان است و ناپیدا و تو را، جز همین یک دم که در آن هستی، نیست.