«شب و گربه زیرطاقی» نمایشنامهای است که حدود سی سال از نگارش آن میگذرد و مانند بسیاری از آثار محمد چرمشیر به فرایندهای قاعدهمند نمایشی بی اعتناست. بیشتر آثار این درام نویس بدون طرح روایی و گاهی عاری از کنشها و پرداختن به روابط علی و معلولی هستند. چرمشیر در نوشتههای متعددش به دنبال خلق لحظاتی است که بر بستر گفتگوها شکل گرفته اند. نمایشنامه «شب و گربه زیرطاقی» که با این رویکرد نگاشته شده، در سالیان پیاپی بارها و بارها توسط گروههای مختلف اجرا شده و این بار روی صحنه تئاتر مشهد جان گرفته است.
داستان این اثر در بی خوابی دو بی خانمان در یک شب سرد زمستانی خلاصه شده است. در یک بیان کلی، میتوان اذعان کرد که نمایش «شب و گربه زیرطاقی» از تسری نیافتن جو حاکم متن بر فضای اجرا لطمه دیده است و این نقص به جز در پارهای موارد در جای جای اثر ملاحظه میشود. نمایشنامه بدون خط داستانی است و همه آنچه قرار است مخاطب را با خود همراه کند، کارکردهای خلاقانه در ایجاد فضاست که به سادهترین شکل ممکن از آن عبور شده است.
به طورکلی خود متن را میتوان در زمره آثار متوسط محمد چرمشیر قلمداد کرد که در صورت عدم پرداخت خلاقانه گروه اجرایی، نمیتواند به ایجاد بستری مناسب برای ارتباط با مخاطب منجر شود. «شب و گربه زیرطاقی» از یک منظر با «در انتظار گودو» قابل قیاس است؛ سرنوشت محتوم و تلاش عبث برای دستیابی به آمال وآرزوهایی که به جز سرابی در دوردست نیستند. سرمایی که گویا قصد تمامی ندارد و حتی در خاطرات دو شخصیت نمایش نیز جاری و ساری است. امیدی بی پایه برای جان گرفتن از گرما و آتشی که دست نیافتنی است.
متأسفانه گروه اجرایی خلق لحظات ناب را با اغراق و هیاهوی بی دلیل دو بازیگر دست نیافتنی کرده و طراحی پویا و پرتحرک حرکات در برخی لحظات نیز نتوانسته است به بازتاب جهان پوچ دو شخصیت عمق و بعد ببخشد. طراحی صحنه نیز در تکوین کارکردهای ویژه و تأثیرگذارش کم فروغ است. نه با صحنهای خالی روبه رو هستیم که ذهن مخاطب را برای پرواز در کرانه تخیل و پندار آزاد گذارد و نه تمهیدات به کارگرفته شده برای عینیت بخشیدن به آنچه روی صحنه رخ میدهد، کافی مینماید.
طراحی صحنه و چه بسا کلیت اثر از جانمایی نامناسب درِ مغازه، بزرگترین آسیب را دیده است. استقرار در مغازه درست در مقابل دیدگان مخاطب از لحاظ بصری چشم نواز نیست و از آن گذشته، مهمترین اتفاق نمایش را بی اثر کرده است. مغازه که میتوانست به عنوان تنها عنصر تعلیقی نمایش و نماد رهایی دو شخصیت بازی از سرمای استخوان سوز زندگی، امکان بروز و ظهور یابد، در بدترین جای ممکن قرار گرفته است.
تمثیل مغازه خواربارفروشی که گریزگاهی از دغدغه هاست، در طول نمایش کم رنگ و بی اثر است. به همین دلیل، وقتی یکی از شخصیتها در آن گام میگذارد و از خالی بودنش خبر میدهد، در مخاطب تکانی ایجاد نمیکند. در نهایت هر دو دنیای بیرون و درون مغازه برای شخصیتهای سرگشته نمایش یکسان جلوه میکند. «شب و گربه زیرطاقی» بسیاری از مؤلفههای تئاتر ابزورد را با خود دارد.
شخصیتها به دنبال اهداف بزرگی نیستند و محکوم به گذراندن زندگی پوچ و تهی خودشان هستند. البته در طراحی صحنه نگاه نمادین به سطل زباله به عنوان تنها مأمن شخصیتهای رهاشده و درمانده برای گرم شدن و خِردگریزی آنها با بی اعتنایی به انبوهی از روزنامهها به عنوان نشانهای آگاهی بخش در جهانی پرهرج ومرج قابل تأمل بود.