به گزارش شهرآرانیوز، قربانعلی طاهرفر اهل ارومیه است. او سال ۷۲ اولین فیلمش را با نام «خاک آشنا» ساخت. همچنین سال ۷۵ اولین مجموعه تلویزیونی با موضوع کودک و نوجوان، به نام «سحرخیزان کوچک» را تولید کرد. «مه لقا»، «ترمینال غرب» و «طاهره» از ساخته این کارگردان است. طاهرفر اکنون در چهل و دومین جشنواره فیلم فجر با فیلم «آپاراتچی» حاضر شده است که همین بهانه گفتوگو شهرآرانیوز با این کارگردان است.
کتاب آپاراتچی محصول دفتر سوره فرهنگی انقلاب اسلامی نوشته روحالله رشیدی است.
ما شخصیتی داریم به نام جلیل طائفی که در قید حیات است. او در دهه شصت نقاش ساختمان و عاشق سینما بود و سینمادار هم هست. او بچه پایینشهر است و در این کتاب از اولین تجربه خرید دوربین عکاسیاش و عشق و علاقهاش به سینما گفته است. این ژانر علاوه بر اینکه ادای دینی به سینماست، شیرینیهای خاص خودش را هم دارد. طبیعتا به تصور درآمدن این کتاب برای علاقهمندان سینما جذاب خواهد بود. درباره نگارش کتاب این را بگویم که عوامل تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی تبربز برای تحقیق به مدارس استان مراجعه کردند. مربیها در دهه شصت نمایش فیلم در مدارس داشتند، در آن مقطع فیلمهایی از مصطفی عقاد و رسول ملاقلیپور برای دانشآموزان نمایش داده میشد فیلمی هم به نام «نوری در تاریکی» نمایش داده میشد. بچههای جبهه فرهنگی دنبال جلیل طائفی میگردند و رشیدی هم کتاب زندگی او را چاپ میکند. خلاصه بگویم در دهه شصت جلیل طائفی به تنهایی یک ارتش تکنفره در حوزه سینما بود.
نگارش فیلمنامه و تولید فیلم سال گذشته آغاز شد. اتفاقاتی که سال گذشته در کشور رخ داد ساخت فیلم را به تاخیر انداخت و پروژه متوقف شد. امسال با تهیهکننده دیگری فیلم را شروع کردیم. نویسنده شروع به نگارش طرح اولیه و سیناپسها کرده بود و بعدا مجری طرح فیلم یعنی مسعود ملکی با او همراهی کرد و بحث سفارش و آمادهسازی فیلمنامه انجام شد. فیلمنامه ۹ مرتبه ویرایش شد و حسین ترابنژاد با آغوش باز پذیرای نظرات ما بود. پرداختن به این موضوع سخت بود چون فیلم با نگاهی به زندگی جلیل طائفی روایت میشود. اقتباس کامل از کتاب نیست و تخیل نویسنده در فیلم دخیل است. به طور کلی، اقتباس کار سختی است. وقتی شما با یک داستان و رمان طرف نیستی سختتر هم میشود. نیازمند این است که اتفاقات پراکنده دهه شصت را بتوانی دراماتیزه کنی که به نظر من نویسنده از پس کار برآمده است.
سه شاخصه دلیل رفتن من به سمت این سوژه بود؛ شاخصه نخست خود شخصیت جلیل طائفی است که به داستان زندگیاش علاقه داشتم. شاخصه دوم اتمسفر جغرافیای تولید در فیلم زادگاهم تبربز بود. مجری طرح اصرار داشت یک کارگردان بومی از دل تبریز آپاراتچی را بسازد، چراکه تجربه ثابت کرده وقتی یک کارگردان غیربومی در یک اتمسفر و جغرافیای خاص بومی قرار میگیرد سعی به اشراف و پیداکردن آن منطقه میکند و این آسیب بزرگی به آثار سینمایی و نمایشی میزند. دلیل سوم هم این بود که داستان در شهر خودم اتفاق میافتاد و دوست داشتم کار کنم.
ما برای انتخاب بازیگر ۲ مسیر متفاوت را ۲ بار رفتیم؛ فیلم موقعیتهای کمدی، شاد و لحظات شیرین دارد که تهیهکننده و سرمایهگذار دوست داشت برای بازگشت سرمایه سراغ چهرهها برویم ما هم سراغ آنها رفتیم. بنابراین باید بازیگرانی را انتخاب میکردیم که اتمسفر شهر، تمام پارامترهای مرتبط به بافت سنتی، فورکولور و جنبههای اجتماعی تبریز در دهه شصت را درک میکردند؛ وقتی سراغ چهرهها رفتیم برخی نپذیرفتند و برخی هم با فضای کار تناسب نداشتند. پس مسیر دیگری را برای انتخاب بازیگران طی کردیم و سراغ چهرههای بومی رفتیم و در این مسیر به ترکیب خوبی از بازیگران هم چون رضا ناجی، حسین عابدینی و... رسیدیم. سراغ بازیگران سراسری ترک کشور هم رفتیم و به ترکیب رویایی از بازیگران رسیدیم.
چالش ما درباره زبان فیلم بود که آیا فارسی باشد یا ترکی؟ آنالیزی انجام دادیم و دیدیم فیلمهایی که با زبان ترکی تولید شده در منطقه خودش، خیلی مورد استقبال قرار گرفته بود ولی از منظر نگاه ملی و نمایش عمومی شاید استقبال کمتری شده بود مخصوصا که در صورت انتخاب زبان ترکی باید زیرنویس داشته باشد. قطع و یقین اگر فیلمم در فضای آرتیستی و فضای هنر و تجربه و فضایی که مخاطبم آمیختهای از مخاطب خاص و عام بود اکران میشد زبان فیلمم را ترکی انتخاب میکردم. اما در نهایت بهتر دیدیم زبان فیلم فارسی باشد. چالش بعدی ما صحبت کردن بازیگران فارسی با لهجه بود که به همین دلیل ناچار شدیم برخی بازیگران را کنار بگذاریم تا اینکه به ترکیب نهایی رسیدیم.
در رویای هر فیلمسازی حضور در جشنواره فیلم فجر و پذیرفتهشدن به عنوان یک حرفه در عرصه سینماست؛ وقتی فیلم در جشنواره حضور دارد، دیده میشود و این را ثابت میکند که فیلم با استانداردهای حداقل ملی آشناست و توانسته در بزرگترین رویداد و اتفاق سینمایی کشور شرکت کند. این نگاه من به جشنواره فیلم فجر است. این نکته را نیز نباید فراموش کنیم که به ما فیلمسازان شهرستانی، در مسیر رسیدن به جشنواره فیلم فجر و سینمای حرفهای ظلمی تاریخی شده است.
شاید بعد از ساخت ۹ سریال و ۴ تله فیلم و مستندهای متعدد و حضور در جشنوارههای مختلف، مقطع تاریخی خوبی نبود که من به جشنواره فیلم فجر رسیدم با این حال برایم اهمیت داشت. یعنی این اتفاق برای من هم تلخ و هم شیرین است، شیرینیاش برای حضور در جشنواره است اما تلخیاش به این دلیل است که در بخش سودای سیمرغ حضور ندارم. گرچه قضاوتی در انتخابهای آن بخش ندارم. اتفاقی که افتاده این است که امسال بیشترین تعداد شرکتکنندهها فیلم اولی هستند؛ اینکه فیلمم از میان ۴۰-۵۰ اثر شرکت کننده برای بخش رقابتی فیلم اولی انتخاب شد خودش امتیاز بسیار بزرگی است.
دوست دارم در اینجا این را هم اضافه کنم که عوامل فیلمم در همه مراحل تولید آپاراتچی زحمت زیادی کشیدند. از آنجا که این فیلم رویدادهای دهه شصت را در تبریز روایت می کند و همه این اتفاقات در بستر یک قصه طنز روایت شده، فیلم ویژگیهای خاصی دارد. از همین رو امیدوار بودمم فیلمم بیشتر از این از سوی هیئت انتخاب دیده شود هر چند که ما نسخه کامل را به دبیرخانه جشنواره نتوانستیم برسانیم و نسخه بدون تکمیل مراحل فنی بود.
نمیتوانم پاسخ درستی بدهم چون باید دیگر فیلمها هم دیده شوند و بعد نظرم را بدهم. میتوانم بگویم شاهد نگاههای جدیدی در فیلمم خواهید بود. اگر در بخش سودای سیمرغ بودم میتوانستم نظر بدهم. یکی از آسیبهای جشنواره این است که فیلمهای نگاه نو فقط در بخش کارگردانی قضاوت و کاندید میشوند.
دوست دارم در پایان درباره مطلبی بگویم که برای من اثرگذار بود. ما صحنههای سخت و پر بازیگر زیادی در فیلم داشتیم که شامل سکانسهای اعزام نیرو، نماز جمعه و... است. ساختار و بخش دراماتیک فیلم ما درباره یک شهید است و هر زمان دچار چالش میشدیم از خود شهدا کمک میگرفتیم و واقعا رد پا و تبسم شهدا را در فیلم دیدم. نمیخواهم بگویم معجزه اما عنایت شهدا را دیدم. از این رو فیلمم را تقدیم به همه شهدا میکنم و اینگونه ارادت قلبیام را ابراز میکنم.