صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کوتاه درباره شهید امیر حاج امینی، بی سیمچی گردان نصر لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)

  • کد خبر: ۲۱۴۸۸۶
  • ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۴:۱۱
درباره شهید امیر حاج امینی، بی سیمچی گردان نصر لشکر ۲۷ محمد رسول ا... (ص) که در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید

به گزارش شهرآرانیوز آن عکس ماندگار شهید امیر‌حاج امینی که بعد‌ها به نماد شهادت تبدیل شد، در بیستمین روز عملیات کربلای ۵ ثبت شد. همان جایی که لشکر سوم نیروی زمینی عراق با موجی از تجهیزات نظامی و تسلیحات سنگین شامل تانک، توپخانه و بالگرد‌های توپ دار، از سمت غرب، دریاچه‌های پرورش ماهی را هدف حملات خود قرار می‌داد.

امیر‌حاج امینی هم آن روز‌ها در یکی از کانال‌های پرورش ماهی شلمچه پناه گرفته بود. همان روزی که رزمنده ها، یک به یک جلو می‌رفتند و رفقای امیر نیز بعد‌ها راوی اشتیاق بی حد او به نبرد علیه بعثی‌ها بودند: یک باره دیدیم امیر بلند شد که به طرف خط برود. یکی به او گفت: الان نوبت منه! اما امیر گفت: نه! حرف نباشه!

این دفعه من میرم!...؛ و رفت. با همان لبخند شیرین همیشگی و بی سیم روی شانه هایش. امیر حاج امینی پنجمین نفر از تیمی بود که برای بررسی سنگر‌های هلالی و حفظ آن به سمت جلو حرکت می‌کردند: حاج محمد پوراحمد، حسن توران پشتی (پیک گردان)، قاسم فراهانی (تدارکات گردان) و آقای ارجمندی یکی دیگر از بی سیمچی ها. امیر حاج امینی در حال صحبت با بی سیم بود: «در خط مستقر شدیم، ما پیروز شدیم.» خط، اما همان خطی بود که بعد‌ها شهید آوینی در مستندی، موج حملات سهمگین عراقی‌ها بر سر نیرو‌های ایرانی را به «گلستان آتش» تعبیر کرده بود.

آتشی که نیرو‌های تبلیغاتی را هم، در ردیف بسیجیان برای یاری به خط مقدم نبرد کشانده بود. تبلیغاتی‌ها هم از هیچ کمکی به رزمند‌ها دریغ نداشتند. با رسیدن به موقعیت هدف، امیر حاج امینی و دیگر نیرو‌ها در حال بررسی مواضع دشمن بودند و از مقاومت بچه‌ها و حفظ منطقه ابراز خرسندی می‌کردند که ناگهان لبخند شادی با اصابت خمپاره عظیم ۸۲ میلی متری بر لب ها، به خون نشست و هر پنج نیرو به جز عکاس و تصویربردار در لحظه به شهادت رسیدند. به روایت احسان رجبی، عکاس و شاهد عینی لحظه شهادت شهید حاج امینی، همه چیز با وجود بهت و اندوهی دل خراش، در نهایت شکوه و صلابت بود.

عکس شهید حاج‌امینی می‌توانست در کنار هزاران تصویر ثبت شده از شهدای هشت سال جنگ تحمیلی، در لابه لای اسناد به جامانده از آن ایام، به آرشیو تصاویر منتقل شود، اما درست همان رزمنده‌ای که هیچ گاه به دنبال شهرت و دیده شدن نبود، آن چنان به چهره‌ای آشنا و پرتکرار در آلبوم خاطرات سرخ جنگ تبدیل شد که صورت غرق خون او بار‌ها به مثابه مفهوم شهید و شهادت در مناسبت‌های گوناگون منتشر شد. آن چنان که خود اعتقاد داشت اگر واقعا کاری برای خدا انجام شود، خود او عزیزت می‌دارد.

امیر حاج امینی، یک بسیجی ساده از حوالی شهرستان ساوه بود که از کودکی به همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد و پس از پایان تحصیلات متوسطه، مشغول به کار شد، اما با آغاز حملات رژیم بعث به مرز‌های وطن، به عنوان مسئول مخابرات به خطوط مقدم اعزام و در گردان انصار الرسول (ص) به خطوط مقدم جنگ رفت و سرانجام در عملیات خون بار کربلای ۵، که از آن به آغازی بر پایان جنگ ایران و عراق یاد می‌شود، به آرزوی قلبی خود رسید و به لقاءا... پیوست.

خدایا عاشقم کن

فرازی از وصیت نامه عاشقانه شهید امیرحاج امینی:

بعد از مدت‌ها کشمکش درونی که هنوز هم آزارم می‌دهد، برای رهایی از این زجر، به این نتیجه رسیده ام و آن در این جمله خلاصه می‌شود: خدایا! عاشقم کن.‌ای پروردگار من! اگر دوستم داری که مرا به این جا آورده ای، پس مرا به آرزویم برسان و یا به این خاطر که نمی‌توانم باعث رنجش کسی شوم، پس بیا و مرا مرنجان و خشنودم کن... دنیا برای ضعیف نفسان، یک گرداب هلاکت است.

اگر لحظه‌ای به خودمان واگذارده شویم، وای بر ما که دیگر نابودی‌مان حتمی است. خوشا آن کس که به یاری او، در این گرداب هلاک گردد. خالقا! تو را به خودت قسم، تو را به پیامبران و امامان زجر کشیده و معصومت قسم، بسیار عاشقم کن! اگر چنین کنی که از دریای رحمت و کرامتت چیزی کاسته نمی‌شود و زیانی به تو نمی‌رسد.
*همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

روایت یک قاب

عملیات کربلای‌۵ در جنوب کانال پرورش ماهی منطقه شلمچه روز دهم اسفند سال‌۶۵، احسان رجبی با دوربینش به دنبال ثبت تصاویر بود. وقتی به یک شهید رسید، ایستاد و با حیرت به چهره او نگاه کرد. امیر حاج‌امینی را می‌شناخت. صورتش غرق خون بود و آسوده آرمیده بود. درنگ نکرد. شروع کرد به عکاسی. این عکس‌ها بعد‌ها نماد شهادت شد.

احسان رجبی، شرایط جبهه در روز ۱۰ اسفند سال‌۱۳۶۵ در کانال پرورش ماهی را این‌گونه شرح می‌دهد: جنگ جانانه، مردانه و باغیرتی بود. رزمنده‌ها ایستادگی می‌کردند. روی پیکر شهدا گونی می‌کشیدم. هر چه به چهره مبارک امیر حاج‌امینی نگاه کردم، دیدم نمی‌توانم. دلیلش این بود که پیشانی‌بند «یا حسین (ع)» روی پیشانی‌اش بسته بود. عکس امام خمینی (ره) را روی سینه‌اش داشت و چفیه به کمرش بسته بود. خیلی قدوقامت زیبایی داشت. تنها چیزی که در آن لحظه به ذهنم خطور کرد، این بود که، من اینجا هستم، دوربین عکاسی دارم، یک عکس برای مادر این شهید بگیرم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.