صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

خوانشی ترکی از عرفان ایرانی | نقدی بر فیلم «مست عشق» اثر حسن فتحی

  • کد خبر: ۲۲۶۵۲۶
  • ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۳
همه‌چیز در فیلم سینمایی «مست عشق» حکایت از این امر دارد که حسن فتحی یک سوژه‌ بکر در سینمای ما را سوزاند.

به گزارش شهرآرانیوز، فیلم «مست عشق» با آن‌همه حاشیه و جنجال و پس از یک تأخیر طولانی، بالاخره رنگ پرده‌ سینما‌ها را به خودش دید؛ فیلمی که در نظر اول، تمام عناصر یک اثر فاخر هنری را داشت؛ از کارگردانی که کارنامه‌ مقبولی در ساخت آثار تاریخی داشت تا خیل هنرپیشگان پرطمطراق ایرانی و ترک و نیز روایتی از جنس عشقی جانکاه میان شمس و مولانا.

این فیلم می‌توانست نه‌تنها در سینمای ما، بلکه در سینمای منطقه حرف‌هایی برای گفتن داشته باشد؛ اما همه‌ این‌ها در ساحت نظر ماند و به عمل نرسید. 

فیلم بیش از هر چیز دچار سراسیمگی است. خط داستان مبهم و روایت گنگ است. بیننده تا آخرین لحظات هم نمی‌داند به تماشای چه چیزی نشسته است. شخصیت مولانا در فیلم‌نامه به محاق رفته و شمس تبریزی بیشتر از آنکه نماد عرفان ایرانی باشد، به جوکی‌های هندی شبیه است.

هویت ایرانی حلقه‌ گمشده اثری است که می‌باید آینه‌ تمام‌نمای ادب و فرهنگ ایرانی باشد. تقدیس عشق به‌مثابه یک امر قدسی یا یک آگاپه‌، از حیطه‌ چند دیالوگ از زبان شمس فراتر نمی‌رود.

آنچه از عشق در فیلم عینیت دارد، تقلیل‌دادن آن به خواهش‌های تنانه است؛ امری که مبین این است که حسن فتحی مخاطب‌های فیلم خود را در «ازمیر» و «آنکارا» و «بدروم» جست‌وجو می‌کند.

ایراد اساسی محتوا را می‌توان پرداختن به روایتی غیرمعتبر و من‌درآوردی دانست. نویسندگان فیلم‌نامه (حسن فتحی و فرهاد توحیدی) به‌جای استمساک به مولاناپژوهان بزرگ ایرانی و غیرایرانی چون بدیع‌الزمان فروزانفر، کریم زمانی، عبدالباقی گورپینارلی یا فرانکلین لوئیس دست‌به‌دامن افسانه‌های ترکی شده‌اند؛ امری که فیلم را مستغرق گنداب خرافه و محکوم به نمایشی فانتزی از عرفان ایرانی می‌کند. فاجعه‌بار‌ترین قسمت ماجرا پرونده‌ قتل شمس است، آن‌هم با پوشه‌ای پر از کاغذ که نمایانگر این امر است که کارگردان بوروکراسی معاصر را به قرن هفتم هجری تعمیم داده‌ است.

از این دست هستند اعتراضات مردم قونیه به بازداشت فرزند مولانا که بیشتر تداعی‌گر سندیکا‌های کارگری قرن هفدهم اروپا است! پرواضح است که نویسندگان فیلم‌نامه زمینه و زمانه‌ مولانا را نمی‌شناسند.

در این حین و بین دلخوشی کارگردان به بازیگرانی است که کهرباگونه مخاطب را به سینما‌ها جذب می‌کنند، فیلم عرصه‌ جولان هنرپیشگان چشم‌رنگی با صورت‌های زاویه‌دار و دندان‌های لمینت‌شده است. اما ضعف فیلم‌نامه به بازیگران هم تسری پیدا کرده است.

اگر تیغ نقد را از کنار گوش شهاب حسینی در نقش «شمس تبریزی» بگذرانیم، پارسا پیروزفر در نقش «مولانا» بسیار پایین‌تر از سطح انتظارات ظاهر شده است؛ به‌گونه‌ای که حتی قادر به قرائت صحیح چند بیت شعر نیست!

میان بازیگران با اندکی تساهل و تسامح شاید بتوان بازی ابراهیم چلیک‌کول، بازیگر ترک در نقش «اسماعیل» را قابل‌قبول دانست.

 از محتوا که بگذریم، فرم اثر هم هیچ جای دفاعی ندارد. دکوپاژی غیرملموس، میزانسنی شلخته، جامپ‌کات‌های ضعیف، تدوین لاغر، موسیقی جُفت‌نشده و دوبله‌ سینک‌نشده، همه‌وهمه حکایت از این امر دارد که حسن فتحی یک سوژه‌ بکر در سینمای ما را سوزاند.

 شاید در انتها تذکر این نکته به کارگردان فیلم مست عشق خالی از لطف نباشد که نمی‌توان با استاندارد‌های سریال‌های ترکی فیلمی درباره‌ شاعری جهان‌وطن چون مولانا و عارفی جهان‌شمول چون شمس تبریزی ساخت.

برای تاباندن تصویر عشقی حقیقی بر پرده‌ نقره‌ای، پیش از داشتن دانش و مهارت، باید عاشق بود.

«عقل گوید شش جهت حد است و بیرون نیست راه
عشق گوید هست راه و رفته‌ام من بار‌ها»

نوشته مصطفی کیانیان، منتقد سینما

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.