به گزارش شهرآرانیوز، اردیبهشت امسال با بارانهای فراوان و عطرهای پراکنده بسیارش، درست همان بهشتی است که حکیم عمر خیام آرزو داشت در خاک آن آرام بگیرد. این را خودش به روزگارِ زندگانی در بلخ برای نظامیعروضی تعریف کرده بود: «گور من در موضعی باشد که هر بهاری، شِمال بر من گلافشان میکند».
نظامیعروضی چهار سال پس از درگذشت عمر خیام به زیارت مزار او میرود و مینویسد: «در پایین دیوار باغی، خاک او دیدم نهاده و درختان آمرود و زردآلو، سر از آن باغ بیرون کرده و چندان برگ (گلبرگ) شکوفه بر خاک او ریخته بود که خاک او در زیر گل پنهان شده بود». این مزار همیشهبهار، اما در دوران قاجار با بیمهریهای بسیاری روبهرو میشود؛ آنچنان که از آن ویرانهای باقی میماند و نامی گم. روزنامه رعد در ۱۳اردیبهشت۱۲۹۹خورشیدی به نقل از مسافری که گذرش به مزار خیام افتاده بوده است، چنین مینویسد:
«ازجمله مشاهدات تأسفآور در عرض راه، مناظر مقبره مرحوم عمر خیام بود. این مقبره در دیوان دست راست مزار یکی از امامزادههای موسوم به امامزاده محمد محروق واقع است. امامزاده مذکور سالی قریب به ۱۴۰۰ تومان موقوفات دارد و متولیان آنجا منحصر است به سیدی که در سال، مختصر جنس به او میدهند و از بعضی نذورات هم استفاده مینماید.
مازاد را معلوم نیست کدام بیانصافی برمیدارد و امامزاده را به حدی نزار گذاشته است. فقط دو سال قبل به اسم تعمیر آنجا شروع به خرابی نمودند و اول خرابی، همان ایوانی بود که افتخار ادبای ایران در آنجا مدفون است، ولی تعمیر نشده و ستونهای نیمهکاره در ایوان بالا بردند و آن مقبره، محل خاک و خاشاک بنایی شده و هیچکس در فکر تعمیر آنجا نیست و موقوفی آنجا هم متناوبا دستبه دست هواوهوس معدودی گردیده است».
سه سال پس از درج این خبر، گویا همچنان اتفاقی برای بازسازی مزار این شاعر و دیگر بزرگان نامی خراسان رخ نمیدهد که میرزامحمدتقیخان ملکالشعرا بهار در مجله «نوبهار»، این مهم را گوشزد میکند و ترمیم آرامگاه خیام و فردوسی را پیشنهاد میدهد؛ پیشنهادی که در ادامه سبب میشود یکی از خوانین بنام خراسان، دست به تعمیر مزار خیام بزند.
سطرهای بعدی یادی است از «آقابالاخان مؤیدگنجی»، معروف به «سالارمعتمد»، در آستانه ۲۸ اردیبهشت و روز بزرگداشت غیاثالدینابوالفتح عمربنابراهیم خیامنیشابوری، فیلسوف، ریاضیدان، منجم و شاعر عصر سلجوقی.
این بنای یادبود، پس از انتقال مقبره در سال ۱۳۳۸ به میدان خیام در داخل شهر نیشابور منتقل شد.
آقابالاخان مؤیدگنجی، پسر «ابراهیمبیک»، از خوانین بزرگ خراسان است که روزگاری مایملک بسیاری در نیشابور داشته است؛ املاکی که امروز معروفترینشان «باغ نشاط» است؛ همان باغی که ازقضا کمالالملک نقاش هم سالهای زیادی را بهسبب دوستی با سالارمعتمد در آنجا زندگی کرد. کسی چه میداند، شاید همین دوستی و نزدیکی هم باعث میشود او در سال ۱۳۰۴ خورشیدی تصمیم بگیرد دستی به سروروی مزار این رباعیسرای ایرانی بکشد.
روزنامه آزادی، ۱۰دی ۱۳۰۴ در گزارشی با تیتر «تعمیر مقبره افتخار مشرق» مینویسد: «به قراری که شنیدهام، آقابالاخان گنجی (سالارمعتمد) تصمیم گرفتهاند که مقبره فیلسوف بزرگ و افتخار مشرق، حکیم عمر خیام، را تعمیر نموده و ایران را از شرمساری نزد معتقدین خیام در عالم، بیرون آورند. ما این اقدام شایان تمجید معزیالیه را که به حسن اخلاق و جود و کرم در خراسان معروف میباشد، صمیمانه تبریک گفته و امیدواریم یک سالارمعتمد دیگری هم برای تعمیر مقبره محیی عجم، حکیم فردوسیطوسی پیدا شده، ایران و ایرانی را از ذلت قدرنشناسی خلاص کند».
او ابتدا تصمیم میگیرد آرامگاهی درخور بنا کند، اما این امر بهدلایلی محقق نمیشود و سالارمعتمد تنها به اختصاص بودجهای برای مرمت بنای موجود بسنده میکند، اما همین مرمت مختصر هم آن را از ویرانی نجات میدهد و سبب میشود مزار عمر خیام تا ۳۱ سال بعد حفظ شود؛ یعنی تا زمانی که مهندس هوشنگ سیحون به درخواست انجمن آثار ملی ایران، طرحی نو برای مزار خیام درمیاندازد.
آقابالاخان گنجی خودش هم آنقدر عمر نمیکند تا بنای جاودانه سیحون را ببیند و در ۴ تیر ۱۳۱۲ خورشیدی بر اثر سکته قلبی، دار فانی را وداع میگوید. روزنامه آزادی در روز درگذشت او مینویسد: «آقابالاخان گنجی که از رجال خوب و محترمین خراسان بود، بر اثر کسالت یکشبه به سکته قلبی دچار شد و بعدازظهر روز پنجشنبه بدرود حیات نمود.
مرحوم سالارمعتمد مردی نیکنفس، بلندهمت، خوشطینت و در دوستی، صدیق و فداکار و بهطورکلی مصداق «عاش سعیدا و مات فقیدا» بود. مرحوم سالار سالهای عمر را در خدمات دولتی گذراند و آخرین خدمتش، حکومت سبزوار بود، اما عاقبت از نوکری دلگیر شد و آن را کنار گذاشت و چندسالی بود به شغل تجارت و فلاحت اشتغال داشت.
سالار با وجودی که از اعیانواشراف خراسان بود، طوری با سلامت نفس زندگی کرد و عمر را نیک چنان بهسر برده بود که همه او را دوست داشته، در زمان حیات، او را محترم و عزیز میداشتند و در مرگش، متأسف و عزادار شدند. مرحوم سالار آنچه را که لازمه یک وجود مفید و یک آدم با تمام معنی خوب بود، واجد بوده و به قدری در تهذیب و کمال خود کوشیده بود که اگر بگوییم در آن تیپ و طبقه، پنج نفر در تمام ایران مانندش نیست، سخنی بهگزاف نگفتهایم.
در عصری که امثال سالار را شاید بهندرت تربیت نماید، فقدان یک چنین مرد محترمی، قابل هرگونه اظهار تأسف بوده و شایسته است که احساسات تأثرآمیز آشنایان و علاقهمندان را ضمیمه تأثرات و احساسات مجروح خود نموده، پس از درخواست آمرزش این فقید محترم، به عموم بازماندگان و دوستان آن مرحوم، تسلیت و تعزیت بگوییم».
روایت است که سالارمعتمد در زمان جنگ جهانی اول، زمین لمیزرعی را به باغ تبدیل میکند که اکنون به نام باغ نشاط یا تقیآباد نامور معروف است. این باغ که دارای کوشک و عمارت بوده است، برای مدتی هم خانه و پناهگاه کمالالملک نقاش میشود. اسناد میگویند که مرحوم محمد غفاری (کمالالملک) دو بار به خراسان سفر میکند. در سفر نخست به مشهد میآید، اما فردایش راهی نیشابور میشود تا ملکی بخرد و در آن سکنا گزیند.
چون از بیشتر دوستان خود، شرحهای مفصلی از فضایل ذاتی و مکارم آقابالاخان سالارمعتمد شنیده بود، میدانست او در نیشابور املاک فراوان دارد و با ملک و زمین آن ناحیه آشناست، پس از او برای تهیه خانهای بهمنظور اقامت مشورت میگیرد و سالارمعتمد نیز او را به تقیآباد و باغ نشاط میبرد و به او میگوید: «تا هر زمان که دوست دارد، میتواند در این خانه بماند» و این آغاز رفاقت این دو است؛ رفاقتی که حتی پس از نقلمکان کمالالملک به روستای حسینآباد ادامه پیدا میکند؛ آنچنان که این سالارمعتمد است که خانه کمالالملک در روستای حسینآباد و قنات آن را تعمیر و امکانات رفاهی آقای نقاش را در نیشابور فراهم میکند.